شهید غلامحسین دادی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
 
گلزار : شهدابیرجند
 
گلزار : شهدابیرجند
 
خاطرات:
 
خاطرات:
به خاطر دارم یک روز غلامحسین پیش من آمد و گفت : فاطمه جان، دوست دارم اگر شهید شدم بچه هایمان چه پسر و چه دختر را طوری تربیت کنی که پیش خدا رو سفید باشم . من هم گفتم : هیچ موقع راضی نیستم شما شهید شوید. اگر قرار است شهید شوید پس بگذار اول''متن مورب'' من بمیرم. گفت: هیچ وقت چنین حرفی نزن . مرگ و زندگی دست خدا ست. پدرم پنج پسر دارد و باید یک پسرش را در راه خدا بدهد و آرزو دارم در راه خدا و کشورم شهید شوم
+
به خاطر دارم یک روز غلامحسین پیش من آمد و گفت : فاطمه جان، دوست دارم اگر شهید شدم بچه هایمان چه پسر و چه دختر را طوری تربیت کنی که پیش خدا رو سفید باشم . من هم گفتم : هیچ موقع راضی نیستم شما شهید شوید. اگر قرار است شهید شوید پس بگذار اول من بمیرم. گفت: هیچ وقت چنین حرفی نزن . مرگ و زندگی دست خدا ست. پدرم پنج پسر دارد و باید یک پسرش را در راه خدا بدهد و آرزو دارم در راه خدا و کشورم شهید شوم
 
به یاد دارم یک روز به اتفاق دختر خاله ام جهت شرکت در مراسم رژه خواهران از منزل خارج شدیم و غلامحسین به همراه شش تا بچه در منزل ماند. چون مراسم خیلی طولانی شد، دیر به خانه برگشتیم و پیش خودمان فکر کردیم وارد خانه که شویم حتما غلامحسین خیلی ناراحت و عصبانی است و یک چیزی به ما می گوید . ولی خدا شاهد است وقتی که وارد خانه شدیم ایشان با خوشروئی از ما استقبال کرد و تمام کارهای خانه را نیز انجام داده بود.
 
به یاد دارم یک روز به اتفاق دختر خاله ام جهت شرکت در مراسم رژه خواهران از منزل خارج شدیم و غلامحسین به همراه شش تا بچه در منزل ماند. چون مراسم خیلی طولانی شد، دیر به خانه برگشتیم و پیش خودمان فکر کردیم وارد خانه که شویم حتما غلامحسین خیلی ناراحت و عصبانی است و یک چیزی به ما می گوید . ولی خدا شاهد است وقتی که وارد خانه شدیم ایشان با خوشروئی از ما استقبال کرد و تمام کارهای خانه را نیز انجام داده بود.
 
وقتی که غلامحسین برای آخرین بار به مرخصی آمد ، برایم تعریف کرد ، در یک عملیات که شرکت کردیم با یک قایق از طریق آب به طرف دشمن حرکت کردیم که ناگهان در دام دشمن افتادیم و نزدیک بود اسیر شویم و در این وضعیت مرتبا خدا را یاد می کردیم و از او کمک می خواستیم . در همان لحظه ناگهان هوا طوفانی شد و ما از دید عراقی ها پنهان شدیم و نجات یافتیم.
 
وقتی که غلامحسین برای آخرین بار به مرخصی آمد ، برایم تعریف کرد ، در یک عملیات که شرکت کردیم با یک قایق از طریق آب به طرف دشمن حرکت کردیم که ناگهان در دام دشمن افتادیم و نزدیک بود اسیر شویم و در این وضعیت مرتبا خدا را یاد می کردیم و از او کمک می خواستیم . در همان لحظه ناگهان هوا طوفانی شد و ما از دید عراقی ها پنهان شدیم و نجات یافتیم.
 
منبع: سایت یاران رضا  http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=8508
 
منبع: سایت یاران رضا  http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=8508

نسخهٔ ‏۱۳ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۰۷

کد شهید: 6514089 تاریخ تولد : نام : غلامحسین‌ محل تولد : مشهد نام خانوادگی : دادی‌ تاریخ شهادت : 1365/04/16 نام پدر : علی‌ مکان شهادت :

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : سایر گلزار : شهدابیرجند خاطرات: به خاطر دارم یک روز غلامحسین پیش من آمد و گفت : فاطمه جان، دوست دارم اگر شهید شدم بچه هایمان چه پسر و چه دختر را طوری تربیت کنی که پیش خدا رو سفید باشم . من هم گفتم : هیچ موقع راضی نیستم شما شهید شوید. اگر قرار است شهید شوید پس بگذار اول من بمیرم. گفت: هیچ وقت چنین حرفی نزن . مرگ و زندگی دست خدا ست. پدرم پنج پسر دارد و باید یک پسرش را در راه خدا بدهد و آرزو دارم در راه خدا و کشورم شهید شوم به یاد دارم یک روز به اتفاق دختر خاله ام جهت شرکت در مراسم رژه خواهران از منزل خارج شدیم و غلامحسین به همراه شش تا بچه در منزل ماند. چون مراسم خیلی طولانی شد، دیر به خانه برگشتیم و پیش خودمان فکر کردیم وارد خانه که شویم حتما غلامحسین خیلی ناراحت و عصبانی است و یک چیزی به ما می گوید . ولی خدا شاهد است وقتی که وارد خانه شدیم ایشان با خوشروئی از ما استقبال کرد و تمام کارهای خانه را نیز انجام داده بود. وقتی که غلامحسین برای آخرین بار به مرخصی آمد ، برایم تعریف کرد ، در یک عملیات که شرکت کردیم با یک قایق از طریق آب به طرف دشمن حرکت کردیم که ناگهان در دام دشمن افتادیم و نزدیک بود اسیر شویم و در این وضعیت مرتبا خدا را یاد می کردیم و از او کمک می خواستیم . در همان لحظه ناگهان هوا طوفانی شد و ما از دید عراقی ها پنهان شدیم و نجات یافتیم. منبع: سایت یاران رضا http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=8508