شهید امیرجان درتورمی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۳۵: سطر ۳۵:
 
-    یک شب خواب دیدم که خانه ام آتش گرفته به طوری که آتش و دود از منزل خارج می شد . بعد من از خواب بیدار شدم بعد از دیدن آن خواب نامه ای از امیرجان به دست ما نرسید و بعد از چند ماه یکی از بچه های قوچان آمد و گفت : که پسر شما تیر خورده و حتی ما مسافتی از راه را نیز همراه خودمان آوردیم ولی بعد از چند ساعت امیر گفت : که شما بروید من دیگر نمی توانم بیایم . و ما او را جا گذاشتیم . که بعد از یک سال بنیاد شهید به ما اطلاع داد که فرزند شما مفقود الاثر است .
 
-    یک شب خواب دیدم که خانه ام آتش گرفته به طوری که آتش و دود از منزل خارج می شد . بعد من از خواب بیدار شدم بعد از دیدن آن خواب نامه ای از امیرجان به دست ما نرسید و بعد از چند ماه یکی از بچه های قوچان آمد و گفت : که پسر شما تیر خورده و حتی ما مسافتی از راه را نیز همراه خودمان آوردیم ولی بعد از چند ساعت امیر گفت : که شما بروید من دیگر نمی توانم بیایم . و ما او را جا گذاشتیم . که بعد از یک سال بنیاد شهید به ما اطلاع داد که فرزند شما مفقود الاثر است .
  
-    یادم می آید دهم محرم بود که از پاسگاه انتظامی چند مأمور وارد مسجد شدند و چند نفر از سربازان فراری را دستگیر کردند و به داخل مینی بوس بردند . آنهایی که دستگیر شده بودند از داخل مینی بوس فرار کردند و امیر جان، به آنها گفت : برگردید و باید همه به خدمت بروند و باید به وطن خدمت کرد . اگر ما به جبهه نرویم چه کسی باید از کشور عزیزمان دفاع کند . و ایشان ما را خیلی نصیحت کرد و برای رفتن به جبهه و شرکت در جنگ تشویق نمود .<ref>[[ http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=8679|سایت یاران رضا]]</ref>
+
-    یادم می آید دهم محرم بود که از پاسگاه انتظامی چند مأمور وارد مسجد شدند و چند نفر از سربازان فراری را دستگیر کردند و به داخل مینی بوس بردند . آنهایی که دستگیر شده بودند از داخل مینی بوس فرار کردند و امیر جان، به آنها گفت : برگردید و باید همه به خدمت بروند و باید به وطن خدمت کرد . اگر ما به جبهه نرویم چه کسی باید از کشور عزیزمان دفاع کند . و ایشان ما را خیلی نصیحت کرد و برای رفتن به جبهه و شرکت در جنگ تشویق نمود .
  
 
+
<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=8679|سایت یاران رضا] </ref>
<ref>[[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=8679|سایت یاران رضا]] </ref>
+
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />

نسخهٔ ‏۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۳۶

کد شهید : 6514402

نام : امیرجان‌

نام خانوادگی : درتومی‌

نام پدر : عیدقلی‌

تاریخ تولد:

محل تولد: بجنورد

تاریخ شهادت: 1365/10/24

مکان شهادت:

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :

شغل : کشاورز یگان خدمتی :

گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .

نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده‌

گلزار

خاطرات :

- یادم می آید یک روز به همراه پسرم امیر جان برای دروی محصول رفته بودیم که موقع برگشتن به من گفت : پدر جان آرزویم این است که در امام حسین (ع) و در راه خدا به شهادت برسم .

- - مدت هشت ماه بود که ایشان همسرش را عقد کرده بود و به او گفتیم : که بیا و همسرت را بیاور ولی ایشان در جواب گفت : نه من باید سربازیم را به اتمام برسانم و در راه خدا به شهادت برسم و همین طور هم شد .

- زمانی که در تیپ 2 قوچان آموزش می دید بعد از سه ماه به روستا برگشت و ما جلوی ایشان گوسفند قربانی کردیم و مردم را دعوت کردیم و ایشان قصد داشت که به جبهه برود که عده ای از مهمانان به امیر جان گفتند : که بخاطر اینکه منطقه شلوغ است به جبهه نرود و او در جواب گفت : من باید به جبهه بروم و در راه خدا اگر توفیق پیدا کنم شهید شوم ، ایشان رفت و به آروزی خود که شهادت بود رسید .

- یک شب خواب دیدم که خانه ام آتش گرفته به طوری که آتش و دود از منزل خارج می شد . بعد من از خواب بیدار شدم بعد از دیدن آن خواب نامه ای از امیرجان به دست ما نرسید و بعد از چند ماه یکی از بچه های قوچان آمد و گفت : که پسر شما تیر خورده و حتی ما مسافتی از راه را نیز همراه خودمان آوردیم ولی بعد از چند ساعت امیر گفت : که شما بروید من دیگر نمی توانم بیایم . و ما او را جا گذاشتیم . که بعد از یک سال بنیاد شهید به ما اطلاع داد که فرزند شما مفقود الاثر است .

- یادم می آید دهم محرم بود که از پاسگاه انتظامی چند مأمور وارد مسجد شدند و چند نفر از سربازان فراری را دستگیر کردند و به داخل مینی بوس بردند . آنهایی که دستگیر شده بودند از داخل مینی بوس فرار کردند و امیر جان، به آنها گفت : برگردید و باید همه به خدمت بروند و باید به وطن خدمت کرد . اگر ما به جبهه نرویم چه کسی باید از کشور عزیزمان دفاع کند . و ایشان ما را خیلی نصیحت کرد و برای رفتن به جبهه و شرکت در جنگ تشویق نمود .

[۱]

پانویس

  1. یاران رضا