شهید سید یحیی حسینی: تفاوت بین نسخهها
از دانشنامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
Bahrakani98 (بحث | مشارکتها) |
(←خاطرات) |
||
سطر ۹: | سطر ۹: | ||
*در عملیات والفجر 8 بعد از عبور از اروند رود و مسیرهای تعیین شده به طرف جاده بصره _ فاو حرکت کردیم . در این مسیر برخوردهای متعددی با عراقیها داشتیم که هر کدام به جای خود شنیدنی است. ساعت یک بامداد به جاده بصره رسیدیم . موقعیت ما طوری بود که دشمن از سه طرف ما را زیر آتش می گرفت آنجا سه راهی مرگ نام داشت . سید یحیی در همان سه راهی به شدت مجروح شد و او را با برانکارد به پشت خط فرستادیم. در روی برانکارد لبهای سید یحیی در حرکت بود . نمی دانم چه می گفت.مدتی در بیمارستان بستری بود . بعد او را به منزل آوردند . بعد از بهبودی دو مرتبه به جبهه آمد و با همان مسؤلیت و با کیفیت بسیار خوب برای عملیات تک مهران که عراق برای دفعه دوم آنجا را گرفته بود ، آماده شدیم. در این عملیات در دامنه کوه کله قندی در نزدیکی صبح به شهادت رسید. | *در عملیات والفجر 8 بعد از عبور از اروند رود و مسیرهای تعیین شده به طرف جاده بصره _ فاو حرکت کردیم . در این مسیر برخوردهای متعددی با عراقیها داشتیم که هر کدام به جای خود شنیدنی است. ساعت یک بامداد به جاده بصره رسیدیم . موقعیت ما طوری بود که دشمن از سه طرف ما را زیر آتش می گرفت آنجا سه راهی مرگ نام داشت . سید یحیی در همان سه راهی به شدت مجروح شد و او را با برانکارد به پشت خط فرستادیم. در روی برانکارد لبهای سید یحیی در حرکت بود . نمی دانم چه می گفت.مدتی در بیمارستان بستری بود . بعد او را به منزل آوردند . بعد از بهبودی دو مرتبه به جبهه آمد و با همان مسؤلیت و با کیفیت بسیار خوب برای عملیات تک مهران که عراق برای دفعه دوم آنجا را گرفته بود ، آماده شدیم. در این عملیات در دامنه کوه کله قندی در نزدیکی صبح به شهادت رسید. | ||
− | *ما قبل از عملیاتها و در حین عملیات شوخی می کردیم . او به من می گفت: تو نورانی شده ای در این عملیات به شهادت می رسی و من هم این مطلب را به او می گفتم. بعد از مجروح شدن که مجدد به جبهه آمد به من گفت: من از مرگ فرار کردم حالا نوبت شماست بنده هم جوابهایی مثل همیشه به او می دادم . نهایتا قرار گذاشتیم هرکدام به شهادت رسیدیم دیگری در مراسم او شرکت کند . بعد از شهادت سید یحیی چند روزی عملیات ادامه داشت بعد از مدتی از منطقه به مشهد آمدم و به گلمکان رفتم. روز هفتم آن شهید بود که در آن مراسن شرکت کردم و به در خواست بستگان آن شهید چند دقیقه ای هم در مسجد در مورد خصوصیات آن بزرگوار صحبت کردم.<ref>[ | + | *ما قبل از عملیاتها و در حین عملیات شوخی می کردیم . او به من می گفت: تو نورانی شده ای در این عملیات به شهادت می رسی و من هم این مطلب را به او می گفتم. بعد از مجروح شدن که مجدد به جبهه آمد به من گفت: من از مرگ فرار کردم حالا نوبت شماست بنده هم جوابهایی مثل همیشه به او می دادم . نهایتا قرار گذاشتیم هرکدام به شهادت رسیدیم دیگری در مراسم او شرکت کند . بعد از شهادت سید یحیی چند روزی عملیات ادامه داشت بعد از مدتی از منطقه به مشهد آمدم و به گلمکان رفتم. روز هفتم آن شهید بود که در آن مراسن شرکت کردم و به در خواست بستگان آن شهید چند دقیقه ای هم در مسجد در مورد خصوصیات آن بزرگوار صحبت کردم.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=7189 سایت یاران رضا]</ref> |
+ | |||
+ | ==پانویس== | ||
+ | |||
+ | <references /> | ||
+ | |||
==بانویس== | ==بانویس== | ||
<references /> | <references /> |
نسخهٔ کنونی تا ۵ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۳۴
شهید سید یحیی حسینی نام : سیدیحیی نام خانوادگی : حسینی محل تولد : چناران نام پدر : سیدهاشم تاریخ شهادت : 1365/03/01 مسئولیت : رزمنده
خاطرات
- در عملیات والفجر 8 بعد از عبور از اروند رود و مسیرهای تعیین شده به طرف جاده بصره _ فاو حرکت کردیم . در این مسیر برخوردهای متعددی با عراقیها داشتیم که هر کدام به جای خود شنیدنی است. ساعت یک بامداد به جاده بصره رسیدیم . موقعیت ما طوری بود که دشمن از سه طرف ما را زیر آتش می گرفت آنجا سه راهی مرگ نام داشت . سید یحیی در همان سه راهی به شدت مجروح شد و او را با برانکارد به پشت خط فرستادیم. در روی برانکارد لبهای سید یحیی در حرکت بود . نمی دانم چه می گفت.مدتی در بیمارستان بستری بود . بعد او را به منزل آوردند . بعد از بهبودی دو مرتبه به جبهه آمد و با همان مسؤلیت و با کیفیت بسیار خوب برای عملیات تک مهران که عراق برای دفعه دوم آنجا را گرفته بود ، آماده شدیم. در این عملیات در دامنه کوه کله قندی در نزدیکی صبح به شهادت رسید.
- ما قبل از عملیاتها و در حین عملیات شوخی می کردیم . او به من می گفت: تو نورانی شده ای در این عملیات به شهادت می رسی و من هم این مطلب را به او می گفتم. بعد از مجروح شدن که مجدد به جبهه آمد به من گفت: من از مرگ فرار کردم حالا نوبت شماست بنده هم جوابهایی مثل همیشه به او می دادم . نهایتا قرار گذاشتیم هرکدام به شهادت رسیدیم دیگری در مراسم او شرکت کند . بعد از شهادت سید یحیی چند روزی عملیات ادامه داشت بعد از مدتی از منطقه به مشهد آمدم و به گلمکان رفتم. روز هفتم آن شهید بود که در آن مراسن شرکت کردم و به در خواست بستگان آن شهید چند دقیقه ای هم در مسجد در مورد خصوصیات آن بزرگوار صحبت کردم.[۱]