شهید حسین چلو پز: تفاوت بین نسخهها
سطر ۷۷: | سطر ۷۷: | ||
− | آخرین باری که با هم اعزام شدیم با توجه به مشکلات زندگی و وضعیتی که در زندگیش داشت من به او گفتم : که اگر امکان دارد شما بیا در تدارکات کار کن که خطرش کمتر است . او برگشت و به من گفت : من اگر بخواهم شهید بشوم چه آر پی جی زن باشم، چه در تدارکات خدمت کنم فرقی ندارد من آمده ام تا انجام وظیفه کنم .<ref> | + | آخرین باری که با هم اعزام شدیم با توجه به مشکلات زندگی و وضعیتی که در زندگیش داشت من به او گفتم : که اگر امکان دارد شما بیا در تدارکات کار کن که خطرش کمتر است . او برگشت و به من گفت : من اگر بخواهم شهید بشوم چه آر پی جی زن باشم، چه در تدارکات خدمت کنم فرقی ندارد من آمده ام تا انجام وظیفه کنم . <ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=%206277 سایت یاران رضا]</ref> |
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> |
نسخهٔ ۲۰ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۴۳
حسین چلو پز | |
---|---|
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | سبزوار |
شهادت | ۱۳۶۵/۱۲/۱۲ |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خاطرات
لحظه و نحوه شهادت
موضوع لحظه و نحوه شهادت
راوی عباس خادمی نژاد
متن کامل خاطره
در یکی از عملیاتها اینها که به جلو رفته بودند قرار بود دیگر یگانها هم از اطراف به اینها دست بدهند تا ادامه عملیات را با هم انجام دهند . اما آنها نتوانستند به یگان اینها برسند برای همین، گردان اینها در محاصره قرار گرفته بود که در نهایت با یک مشکلات فراوانی اینها توانسته بودند از حلقه محاصره بیرون بیایند . حسین وقتی که به عقب آمده بود مجدد با توجه به مسئولیت آر پی جی زن که داشت احساس کرده بود که به او نیاز است . برای همین خودش به جلو رفته بود . تا به اصطلاح خودش به شکار تانک برود که بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید .
خبر شهادت
راوی فخریه نودهی
متن کامل خاطره
یک روز قبل از اینکه خبر شهادت حسین را به ما بدهند، پسر کوچکم که آن موقع 10 ، 12 ساله بود از خواب بیدار شد و گفت : که خواب دیده ام که پدرم شهید شده است .
عشق به جهاد
راوی محمدعلی چلوپز
متن کامل خاطره
پدرم پنج بار به جبهه رفت . هر سری که می رفت لباس، پوتین و سایر لوازم به او می دادند . یک دفعه که آمد پدرم گفت : این بار که می خواستم بروم دیدم پوتین هایم سالم است و از تدارکات پوتین نگرفتم و گفتم : با همین پوتین می روم و با این کار خواست تا اسراف نکند .
عشق به جهاد
موضوع عشق به جهاد
راوی محمدعلی چلوپز
متن کامل خاطره
می گفتیم : پدر تو زیاد به جبهه رفته ای نمی خواهد که بروی . گفت : مگر خون من از خون شهدای دیگر رنگین تر است . باید بروم این بار هم دفعه آخر است که می روم و دیگر برنمی گردم و ان شاءالله شهید می شوم .
احساس مسؤليت
راوی عباس خادمی نژاد
متن کامل خاطره
آخرین باری که با هم اعزام شدیم با توجه به مشکلات زندگی و وضعیتی که در زندگیش داشت من به او گفتم : که اگر امکان دارد شما بیا در تدارکات کار کن که خطرش کمتر است . او برگشت و به من گفت : من اگر بخواهم شهید بشوم چه آر پی جی زن باشم، چه در تدارکات خدمت کنم فرقی ندارد من آمده ام تا انجام وظیفه کنم . [۱]