شهید سید محمد سعید حسینی یزدی: تفاوت بین نسخهها
Raesipoor98 (بحث | مشارکتها) |
Ahmadzade98 (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | نام : سیدمحمدسعید | |
− | + | نام خانوادگی : حسینییزدی | |
− | + | نام پدر : ابوالقاسم | |
− | + | محل تولد : کاشمر | |
− | + | تاریخ شهادت : 1361/05/02 | |
− | + | مسئولیت : رزمنده | |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
زندگی نامه: | زندگی نامه: | ||
− | شهيد در سال 1342 در کاشمر و در خانوادهاي مذهبي ديده به جهان گشود وي دوران کودکي را در دامان مادر سپري و با احکام عاليه اسلام رشد نمود و سپس راهي دبستان شد و با جديت به پايان رساند و سپس به مدرسه راهنمايي رفت و تا سوم راهنمايي درس خواند و در زمان انقلاب بود که در تظاهراتها و راهپيمائيها و در جلسات سياسي و در انجمن اسلامي و بسيج دانشآموزي فعاليتهاي چشمگيري داشت و با شروع جنگ با علاقه زياد از طرف | + | شهيد در سال 1342 در کاشمر و در خانوادهاي مذهبي ديده به جهان گشود وي دوران کودکي را در دامان مادر سپري و با احکام عاليه اسلام رشد نمود و سپس راهي دبستان شد و با جديت به پايان رساند و سپس به مدرسه راهنمايي رفت و تا سوم راهنمايي درس خواند و در زمان انقلاب بود که در تظاهراتها و راهپيمائيها و در جلسات سياسي و در انجمن اسلامي و بسيج دانشآموزي فعاليتهاي چشمگيري داشت و با شروع جنگ با علاقه زياد از طرف بسيج براي رفتن به جبهه ثبتنام نمود که به علت سن کم با او موافقت نکردند ولي بالاخره توانست در سال 61 آموزش نظامي ببيند و سپس عازم منطقه جنگي جنوب شد ودر عمليات رمضان شهيد شد. |
وصیت نامه: | وصیت نامه: | ||
محبوبترين چيز براي ملاقات با خدا در نزد من مرگ است. | محبوبترين چيز براي ملاقات با خدا در نزد من مرگ است. | ||
خاطرات: | خاطرات: | ||
− | فرزندم سید محمود مدت 6 سال مفقودالاثر بود. ما هر روز به امید اینکه خبری از او دریافت کنیم رادیو عراق را گوش میکردیم. نام همرزمش مسعود را شنیدیم ولی نامی از فرزند من نمیبرد. هنگامی که میخواستند نام شهدا را بخوانند و جنازهها را بیاورند خانم تقربی که بسیار متدین و راستگو بود، خواب دیده بود که تعدادی از شهدا جمع شدهاند و به صف سر خاک شهید مدرس میآیند (که هم ا کنون خاک شهید در آنجا قرار دارد).آن وقت فرزند من سید محمود، جلودار آنهاست. و در حالی که پلاک بزرگی به گردنش بوده و پرچم سرخی هم در دستش وارد آرامگاه | + | فرزندم سید محمود مدت 6 سال مفقودالاثر بود. ما هر روز به امید اینکه خبری از او دریافت کنیم رادیو عراق را گوش میکردیم. نام همرزمش مسعود را شنیدیم ولی نامی از فرزند من نمیبرد. هنگامی که میخواستند نام شهدا را بخوانند و جنازهها را بیاورند خانم تقربی که بسیار متدین و راستگو بود، خواب دیده بود که تعدادی از شهدا جمع شدهاند و به صف سر خاک شهید مدرس میآیند (که هم ا کنون خاک شهید در آنجا قرار دارد).آن وقت فرزند من سید محمود، جلودار آنهاست. و در حالی که پلاک بزرگی به گردنش بوده و پرچم سرخی هم در دستش وارد آرامگاه شهید مدرس شده و بقیة شهدا نیز پشت سرش وارد شدند. |
− | زمان پیروزی انقلاب او همگام با دوستان خود جلوی ماشینها را میگرفتند و به او میگفتند بگو مرگ بر شاه. وی در جلسات سیاسی و اخلاقی که از ناحیه روحانیت مبارز و انجمن اسلامی تشکیل میشد شرکت مستمر و فعالانه داشت | + | زمان پیروزی انقلاب او همگام با دوستان خود جلوی ماشینها را میگرفتند و به او میگفتند بگو مرگ بر شاه. وی در جلسات سیاسی و اخلاقی که از ناحیه روحانیت مبارز و انجمن اسلامی تشکیل میشد شرکت مستمر و فعالانه داشت |
− | + | ||
− | + | ||
− | == | + | سایت:یاران رضا |
− | {{ترتیبپیشفرض: | + | http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=7329 |
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض:سید محمد سعید حسینی یزدی}} | ||
[[رده: شهدا]] | [[رده: شهدا]] | ||
[[رده: شهدای دفاع مقدس]] | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
[[رده: شهدای ایران]] | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی]] | ||
[[رده: شهدای شهرستان کاشمر]] | [[رده: شهدای شهرستان کاشمر]] |
نسخهٔ ۲۳ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۳۲
نام : سیدمحمدسعید نام خانوادگی : حسینییزدی نام پدر : ابوالقاسم محل تولد : کاشمر تاریخ شهادت : 1361/05/02 مسئولیت : رزمنده زندگی نامه: شهيد در سال 1342 در کاشمر و در خانوادهاي مذهبي ديده به جهان گشود وي دوران کودکي را در دامان مادر سپري و با احکام عاليه اسلام رشد نمود و سپس راهي دبستان شد و با جديت به پايان رساند و سپس به مدرسه راهنمايي رفت و تا سوم راهنمايي درس خواند و در زمان انقلاب بود که در تظاهراتها و راهپيمائيها و در جلسات سياسي و در انجمن اسلامي و بسيج دانشآموزي فعاليتهاي چشمگيري داشت و با شروع جنگ با علاقه زياد از طرف بسيج براي رفتن به جبهه ثبتنام نمود که به علت سن کم با او موافقت نکردند ولي بالاخره توانست در سال 61 آموزش نظامي ببيند و سپس عازم منطقه جنگي جنوب شد ودر عمليات رمضان شهيد شد. وصیت نامه: محبوبترين چيز براي ملاقات با خدا در نزد من مرگ است. خاطرات: فرزندم سید محمود مدت 6 سال مفقودالاثر بود. ما هر روز به امید اینکه خبری از او دریافت کنیم رادیو عراق را گوش میکردیم. نام همرزمش مسعود را شنیدیم ولی نامی از فرزند من نمیبرد. هنگامی که میخواستند نام شهدا را بخوانند و جنازهها را بیاورند خانم تقربی که بسیار متدین و راستگو بود، خواب دیده بود که تعدادی از شهدا جمع شدهاند و به صف سر خاک شهید مدرس میآیند (که هم ا کنون خاک شهید در آنجا قرار دارد).آن وقت فرزند من سید محمود، جلودار آنهاست. و در حالی که پلاک بزرگی به گردنش بوده و پرچم سرخی هم در دستش وارد آرامگاه شهید مدرس شده و بقیة شهدا نیز پشت سرش وارد شدند.
زمان پیروزی انقلاب او همگام با دوستان خود جلوی ماشینها را میگرفتند و به او میگفتند بگو مرگ بر شاه. وی در جلسات سیاسی و اخلاقی که از ناحیه روحانیت مبارز و انجمن اسلامی تشکیل میشد شرکت مستمر و فعالانه داشت
سایت:یاران رضا http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=7329