شهید رضا دادفرما: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۹۴: سطر ۹۴:
 
[[رده: شهدای ایران]]
 
[[رده: شهدای ایران]]
 
[[رده: شهدای استان گلستان]]
 
[[رده: شهدای استان گلستان]]
[[رده: شهدای شهرستان گنبدکابووس]]
+
[[رده: شهدای شهرستان گنبد کابووس]]

نسخهٔ ‏۷ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۱۶

رضا دادفرما
Masud-eghdam.png
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه


شهید رضا دادفرما

زندگینامه

خانواده ارزکانی که سالهای بعد نام خانوادگی خود را به داد فرما تغییر دادند، در شهر گنبد زندگی می کردند. زندگی ساده خانواده داد فرما با زحمت و تلاش «نظر آقا» از راه نانوایی می گذشت نظر آقا و «حنیفه خانم» از خداوند متعال چهار فرزند پسر و یک فرزند دختر هدیه گرفتند و فرزند چهارم خود را که در شهر قوچان و در روز هشتم شهریور ماه سال 1327 به دنیا آمد، رضا نام گذاشتند.

رضا دوران کودکی خود را در کنار خانواده و در شهر گنبد سپری کرد و زمانی که وقت تحصیل و مدرسه رسید، در دبستان امیر کبیر در شهر گنبد ثبت نام شد. خانواده داد فرما از نظر گذران زندگی در شرایطی معمول زندگی می کردند به همین دلیل رضا نیز زندگی دوران کودکی را با قناعت و سادگی گذراند. رضا کلاسهای درس را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشت تا اینکه تحصیلات دوره ابتدایی وی با دریافت مدرک ششم ابتدایی نظام قدیم در سال 1342 پایان یافت. اما امکان ادامه تحصیل برای او فراهم نشد شرایط خانواده او را به سوی نانوایی پدرش راهنمایی کرد و در مغازه پدر مشغول کار شد.

رضا در کنار پدرش به کار نانوایی پرداخت در حالی که دوران نوجوانی را سپری می کرد با سختی روزگار و شرایط زندگی مردم بیشتر آشنا شد. کار نانوایی، فرصت کار دیگری را به رضا نمی داد. اما او از اینکه یاور پدر مهربان خویش است خرسند و خوشحال بود. سالها پی در پی گذشت و نظر آقا پدر مهربان رضا، او و خانواده اش را تنها گذاشت و به دیار باقی شتافت. رضا از در گذشت پدرش بسیار متأثر شد پدری که همواره در کنار و همراه او بود و برای راحتی خانواده خود سختی های بسیار را تحمل کرده بود. بدین سبب سال1352 برای رضا سالی فراموش نشدنی شد.

رضا در سالی که پدرش در گذشت، به سن انجام خدمت سربازی رسیده بود و در همان سال بود که به خدمت سربازی رفت و پس از طی خدمت مقدس سربازی، به در خواست برادرش، از قوچان به شهر چالوس که برادرش نیز در آن شهر به شغل نانوایی اشتغال داشت، عزیمت کرد و مدتی را در مغازه نانوایی برادرش به کار سابق خود ادامه داد.

با اتمام خدمت سربازی و در پاییز سال 1355، رضا خانواده مستقل خود را تشکیل داد و با برگزاری مراسم ساده ازدواج در تاریخ 17/ 7/ 1355، زندگی مشترک خود را با همسرش «طیبه»، آغاز کرد.

همسر رضا درباره ازدواج خود می گوید:

« برای رضا ملاک هایی مثل حجاب- صداقت- عفاف و درست کاری بسیار مهم بود، عروسی ما ساده برگزار شد و به دور از خیلی مسایل که آن زمان رسم بود.» رضا در دوران ازدواج و دو سال پس از آن که ازدواج کرد در آزاد شهر،شغل نانوایی به حرفه عکاسی روی آورد. از اواخر سال 1356 قیام مردم ایران برای بر اندازی حکومت شاهنشاهی و برپا ساختن حکومتی بر پایه تعالیم دینی به پیروی از مرجع عالیقدر شیعیان حضرت امام خمینی (ره) آغاز شده بود. در سال 1357 موج انقلاب سراسر کشور را در بر گرفت و شهرهای مازندران هم مانند سایر شهرهای دیگر صحنه شور و نشاط انقلابی مردم بود.

رضا در دوران انقلاب اسلامی به گفته همسرش در تظاهرات و پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره) شرکت فعال داشت. به گونه ای که در آزاد شهر به دلیل فعالیت های انقلابی از سوی مأموران شهربانی دستگیر و زندانی شد اما به دلیل اینکه از او مدرکی در دست نداشتند آزادش کردند و به همین سبب در سال 1357 نزد برادرش در شهر چالوس برگشت و در آنجا کار نانوایی را ادامه داد.

رضا همراه با همه مردم پیروزی انقلاب اسلامی و شیرینی آن را بر زندگی خویش احساس می کرد. او تا سال 1361 به کار خود در نانوایی برادرش ادامه داد و در سال1361به شهر قوچان نقل مکان کرد و در آن شهر نیز به شغل نانوایی ادامه داد.

همسر رضا درباره اخلاق و خصوصیات وی در دوران زندگی اش می گوید:

« رضا به نماز خیلی اهمیت می داد خصوصاً به خواندن نماز در اول وقت، در هیأت های مذهبی و جلسات قرآن مرتباً شرکت می کرد.ایام محرم او مدّاحی نیز می کرد و عزاداری او برای حضرت سید الشهداء هر ساله تا چهلم امام (ع) ادامه داشت.او به مسایل دینی بسیار معتقد و پایبند بود.»

«رفتار او با خانواده همیشه با ملایمت و خوش رویی همراه بود.رفتارش با برادران و خواهرش بسیار عالی بود وقتی با من ازدواج کرد پدرش مرحوم شده بود. به مادرش شدیداً عشق می ورزید.مردم دار بود و تا حد امکان مشکلات مردم را بر طرف می کرد. »

با آغاز جنگ و تجاوز نیروهای متجاوز عراقی در 31 شهریور ماه سال 1359، موج جهاد و دفاع کشور را در بر گرفت. رضا که از آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق شاهد شهادت دوستان زیادی بود و خبر تجاوزات دشمن و ایثار و شهادت طلبی رزمندگان اسلام را می شنید، آرزو داشت فرصتی برای حضور در جبهه های نبرد به دست آورد.

رضا در اسفند ماه سال1361برای حضور در جبهه های جنگ در دوره آموزش نظامی شرکت کرد و برای اولین بار در تاریخ 20/ 8/ 62 از سوی سپاه پاسداران قوچان عازم جبهه های نبرد شد.

حضور رضا در جبهه های جنگ و مشاهده ایثار و فداکاری مردم و رزمندگان اسلام تأثیرات زیادی بر زندگی آینده او گذشت و پس از چهار ماه نبرد و فداکاری در جبهه های جنگ به قوچان و کنار خانواده بازگشت اما عشق او برای ادامه حضور در جبهه ها ادامه داشت و با شنیدن خبر هر عملیات شوق او شعله ورتر می شد.او در تاریخ 5/ 9/ 64 دوباره عازم مناطق عملیاتی جنوب کشور شد و شش ماه در کنار رزمندگان به نبرد خویش ادامه داد.

تجارب نبرد و فعالیت در جبهه های جنگ و تأثیراتی که جنگ تحمیلی بر زندگی رضا گذاشته بود و شهادت شهید رضا نصیری، برادر همسرش که تأثیر بسیاری برای او گذاشت، مسیر زندگی آینده اش را تغییر داد. او تصمیم گرفت در جهاد سازندگی به خدمت خود ادامه دهد و بدین سبب در تاریخ 18/7/1366 به عنوان عضو جهاد سازندگی قوچان در کمیته فرهنگی کارش را آغاز کرد. اما فعالیت وی در جهاد سازندگی که فرصتی جدید برای خدمت به روستاییان برایش فراهم کرده بود، نیز مانع ادامه حضورش در جبهه های دفاع مقدس نمی شد.

رضا در آخرین اعزام در تاریخ اول اسفند ماه سال1366به منطقه عملیاتی فاو و رفت. او در این مأموریت به دلیل تجاربی که در جبهه های جنگ و فعالیت های پشتیبانی و مهندسی رزمی به دست آورده بود، به عنوان فرمانده دسته در تیپ ثامن الائمه (ع)، اهداف و مأموریت های محوله را فرماندهی می کرد. روزهای سرنوشت ساز جنگ و مراحل سرنوشت ساز دفاع مقدس در جبهه های جنوب با درگیری های شدید در منطقه و دلاوری های رزمندگان به پایان خود نزدیک می شد.

روز هشتم فروردین ماه سال 1367 در منطقه فاو در حالی که بوی سبزه و تازگی بهار با بوی خاک و انفجار در هم آمیخته بود، رضا با همسنگرانش در جهاد سازندگی به انجام مأموریت خود مشغول بودند. آتش دشمن منطقه را در بر گرفته بود اما او و همرزمانش لحظه ای از ساخت سنگر، ایجاد خاکریز و انجام سایر فعالیت محوله دست بر نمی داشتند تا اینکه خمپاره ای در نزدیکی او بر زمین نشست و همراه باصدای انفجار آن، رضا بر زمین افتاد. فوران خون، خاک را گلگون کرد. هر دو پای رضا بر اثر برخورد ترکش بزرگ خمپاره به شدت آسیب دیده و پاره و مجروح گشت. او طاقت ایستادن نداشت اما برای او لحظه ای های آخر عمر نیز فرصتی برای ابراز ارادتش به سالار شهیدان کربلا بود.

خاطرات

همسنگران رضا نقل می کنند، او که با پاره شدن هر دو پایش و خون ریزی شدید طاقت ایستادن نداشت و بر زمین افتاده بود برای لحظه ای با تمام توان به پا ایستاد و گفت السلام علیک یا ابا عبداله الحسین (ع) آنگاه رضا با سلامی خالصانه به کاروان شهیدان کربلا پیوست و به شهادت رسید.

زمانی که پیکر شهید رضا داد فرما به قوچان بازگشت در میان همکاران و رزمندگان همسنگرش و انبوه مردمی که مهربانی و مردم داری او را بازگو می کردند، با دستهای پر توان و ندای الله اکبر برخاسته از جانشان، به سوی مزارش مشایعت شد.

وصیت نامه

در وصیت نامه ای که در جبهه فاو در تاریخ15/12/1366 نوشته بود، وصیت کرد: « می خواهم مزارم در کنار مرقد پدرم باشد تا هر گاه به یادم و به دیدارم کسی آمد، فاتحه و اخلاصی برای او نیز قرائت کند و هم اینکه، در جوار آستان امامزاده ابراهیم (ع) بوده تا از برکات و فیوضات آن بزرگوار نیز بهره مند گردم.» شهید رضا داد فرما حتی از پیکرخویش برای ادای احترام به پدر و والدینش بهره جست تا ادب و احترام را به کمال رساند.

او در وصیت نامه اش جزئیات طلب و بدهی خویش را بر شمرد تا حقی از مردم بر گردنش نماند هر آنچه داشت را در اختیار همسر و سه فرزندش وحیده- محمد مهدی و منیره گذاشت و حتی در وصیت خود سفارش کرد که برای تهیه وسایلی که به همسر و خانواده قول داده است، اقدام کنند و با طلب عفو و بخشش از خداوند بخشنده و مهربان ، سبک بال به دیدار حق شتافت.[۱]

پانویس

  1. سایت نوید شاهد

رده‌ها