شهید عباس قلی سجادی: تفاوت بین نسخهها
Arameshi9706 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۲۶: | سطر ۲۶: | ||
به عباسعلی انگار الهام شده بود که این دفعه که به جبهه برود بر نخواهد گشت و به شهادت خواهد رسید . به همین دلیل با همه اقوام و خویشاوندان حتی آنهایی که در راه دور بودند، و زمانی همسایه ما بودند، نیز خداحافظی کرد و حلالیت طلبید . آنطوری که خودش تعریف می کرد : قبل از آنکه اعزام شود، خوابی می بیند که در آن سیدی به او می گوید : " بلند شو و از همه خداحافظی کن، که این سری به شهادت می رسی . " به همین دلیل ایشان این بار آخر خداحافظی عجیبی داشتند و از همه چندین مرتبه خداحافظی و حلالیت می طلبید . | به عباسعلی انگار الهام شده بود که این دفعه که به جبهه برود بر نخواهد گشت و به شهادت خواهد رسید . به همین دلیل با همه اقوام و خویشاوندان حتی آنهایی که در راه دور بودند، و زمانی همسایه ما بودند، نیز خداحافظی کرد و حلالیت طلبید . آنطوری که خودش تعریف می کرد : قبل از آنکه اعزام شود، خوابی می بیند که در آن سیدی به او می گوید : " بلند شو و از همه خداحافظی کن، که این سری به شهادت می رسی . " به همین دلیل ایشان این بار آخر خداحافظی عجیبی داشتند و از همه چندین مرتبه خداحافظی و حلالیت می طلبید . | ||
− | آخرین دفعه ای که می خواست به جبهه اعزام شود، آن موقع بنده در دوره راهنمایی درس می خواندم و در شهر مستاجر بودیم . هنگام رفتن به جبهه چندین بار با من خداحافظی کرد، در آن لحظه می خواستم به مدرسه بروم، البته دیر هم شده بود . عباسعلی را دیدم که گریه می کند، ولی صورتش را از من برگردانده بود تا او را نبینیم و ناراحت شوم . به من هم یقین شده بود که دیگر او را نخواهم دید، پاهایم رغبت به مدرسه رفتن را نداشت، ولی با نصیحت و سفارشی که ایشان جهت رفتن به مدرسه و آموختن درس داشت به مدرسه رفتم و بعد از 10 الی 15 روز خبر شهادت ایشان را به ما دادند .<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=11348 سایت یاران رضا]</ref> | + | آخرین دفعه ای که می خواست به جبهه اعزام شود، آن موقع بنده در دوره راهنمایی درس می خواندم و در شهر مستاجر بودیم . هنگام رفتن به جبهه چندین بار با من خداحافظی کرد، در آن لحظه می خواستم به مدرسه بروم، البته دیر هم شده بود . عباسعلی را دیدم که گریه می کند، ولی صورتش را از من برگردانده بود تا او را نبینیم و ناراحت شوم . به من هم یقین شده بود که دیگر او را نخواهم دید، پاهایم رغبت به مدرسه رفتن را نداشت، ولی با نصیحت و سفارشی که ایشان جهت رفتن به مدرسه و آموختن درس داشت به مدرسه رفتم و بعد از 10 الی 15 روز خبر شهادت ایشان را به ما دادند .<ref>[[ http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=11348|سایت یاران رضا]]</ref> |
− | + | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
نسخهٔ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۱۲
کد شهید : 6212781 تاریخ تولد :
نام : عباسقلی محل تولد : اسفراین
نام خانوادگی : سجادی تاریخ شهادت : 1362/04/04
نام پدر : رمضانعلی مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :
شغل : یگان خدمتی :
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده
گلزار :
خاطرات
عباسعلی قبل از شهادت 4 بار مجروح شده بود و همرزمانش نحوه ی شهادتش را اینگونه نقل می کنند که انگشتهای عباسعلی مجروح می شود . بعد از حدود نیم ساعت از ناحیه شکم نیز مجروح می شود . درحدود ساعت 4 صبح بوده که عباسعلی در همان حالت مجروحیت پس از خواندن نماز و قرائت چند آیه ی قرآن دائماً نام ائمه معصومین را به زبان می آورده است . در همان لحظات آخر هم همرزمانش را به تقوا توصیه می کرده و گفته بود : به راه خودتان ادامه دهید ونگران من نباشید .
به عباسعلی انگار الهام شده بود که این دفعه که به جبهه برود بر نخواهد گشت و به شهادت خواهد رسید . به همین دلیل با همه اقوام و خویشاوندان حتی آنهایی که در راه دور بودند، و زمانی همسایه ما بودند، نیز خداحافظی کرد و حلالیت طلبید . آنطوری که خودش تعریف می کرد : قبل از آنکه اعزام شود، خوابی می بیند که در آن سیدی به او می گوید : " بلند شو و از همه خداحافظی کن، که این سری به شهادت می رسی . " به همین دلیل ایشان این بار آخر خداحافظی عجیبی داشتند و از همه چندین مرتبه خداحافظی و حلالیت می طلبید .
آخرین دفعه ای که می خواست به جبهه اعزام شود، آن موقع بنده در دوره راهنمایی درس می خواندم و در شهر مستاجر بودیم . هنگام رفتن به جبهه چندین بار با من خداحافظی کرد، در آن لحظه می خواستم به مدرسه بروم، البته دیر هم شده بود . عباسعلی را دیدم که گریه می کند، ولی صورتش را از من برگردانده بود تا او را نبینیم و ناراحت شوم . به من هم یقین شده بود که دیگر او را نخواهم دید، پاهایم رغبت به مدرسه رفتن را نداشت، ولی با نصیحت و سفارشی که ایشان جهت رفتن به مدرسه و آموختن درس داشت به مدرسه رفتم و بعد از 10 الی 15 روز خبر شهادت ایشان را به ما دادند .[۱]