شهید غلامرضا عباسی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۴۸: | سطر ۴۸: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references / | + | <references / |
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض:غلامرضا عباسی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان کاشمر ]] |
نسخهٔ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۵۱
rId4
کد شهید : 6216487
نام : غلامرضا
محل تولد : کاشمر
نام خانوادگی : عباسی
تاریخ شهادت : 1362/04/05
نام پدر : محمد مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :
شغل : دانش آموز یگان خدمتی :
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده
گلزار : شهیدمدرس
خاطرات
قدرت روح و کرامت نفس
موضوع قدرت روح و کرامت نفس
راوی
متن کامل خاطره
یکى از همسایگان آقاى عباسى از روستاى هفت خانه به نام طاهریان نقل مىکرد که من در جبهه مجروح شدم و به دلیل شدت جراحات مدت زیادى در بیمارستان تهران بسترى بودم و برحسب اتفاق یک آقایى از استان فارس که معلول جنگ بود و از اسارت عراقىها تازه آزاد شده بود و براى مداوا به بیمارستان که ما بودیم آمده بود و بعد از چند روز از آشنائیت ما مىگذشت که وقتى فهمید ما از کاشمر هستیم گفت من به اتفاق آقاى عباسى در بیمارستان در بصره بسترى بودیم و با هردوى ما نیز مصاحبه شد و صدایمان را پخش کردند مدتى بود که نوارهاى مبتذل مىآوردند و از تلویزیون بیمارستان پخش مىکردند هر چه آقاى عباسى را اذیت و آزار مىدادند که بیاید و فیلم تماشا کند ولى او نمىآمد و سرانجام نیروهاى بعثى از او خیلى عصبانى شدند و او را در بیمارستان شکنجه و بوسیله زهر به شهادت رساندند و سپس در عراق دفن کردند و خودم شاهد بودم و سالها بعد در هنگام تبادل اجساد شهداء ایرانى با جنازههاى عراقى این قضیه را براى خانواده شهید عباسى نقل کردم .
خواب و رویای دیگران درمورد شهید
موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
راوی
متن کامل خاطره
یکى از زنان همسایمان که با هم رفت و آمد داشتیم برایم نقل مىکرد : دیشب در عالم خواب غلامرضا را دیدم که در یک باغ بسیار بزرگى است و گلها را آب مىدهد گفتم عجب جاى قشنگى خاله جان شهید شدهاى این جا چه کار مىکنى؟ گفت : من مسئول آب دادن گلها هستم گفتم : آن خانمى که در آن طرف باغ است کیست؟ خندید و گفت مثل اینکه او همسرم است و اسمش هم آمنه است آخر وقتیکه در آن دنیا بودم مىخواستم با دختر فلانى که اسمش آمنه است ازدواج کنم بنابراین بلافاصله بعد از شهادت او را به عقدم درآوردند.[۱]
پانویس
<references /
رده
خطای یادکرد: برچسب <ref>
وجود دارد اما برچسب <references/>
پیدا نشد