شهید غلامرضا جلمبادانی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۲۰: | سطر ۲۰: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references/> | <references/> | ||
+ | |||
+ | ==نگارخانه تصاویر== | ||
+ | <gallery> | ||
+ | Image:شهید غلامرضا جلمبادی.jpg | ||
+ | </gallery> |
نسخهٔ ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۵۷
کد شهید: 6206320 تاریخ تولد : نام : غلامرضا محل تولد : سبزوار نام خانوادگی : جلمبادانی تاریخ شهادت : 1362/02/15 نام پدر : ولیاله مکان شهادت : مهاباد
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : پاسدار یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : فرماندهدستهـ ادوات گلزار :
خاطرات
وقتی که غلامرضا به تهران آمد به منزل ماآمد و در آنجا هنگام خداحافظی به من گفت: که دختر خاله من را حلالم کن. از او پرسیدم: مگر کجا می خواهی بروی ؟ گفت: می خواهم به جبهه بروم و حتی از مادر و نامردم هم حلالیت طلبیدم. و به مادرم قول دادم که سر 16روز به سبزوار بر می گردم. منظورش از این 16روز این بود که بعد از 16روز من شهید می شوم و بدنم را به سبزوار می آورند. آن وقت من از او پرسیدم : وقتی تو این حرفها را می زدی، عکس العمل مادرت چطور بود؟ او گفت که خیلی خوب بود و گفت که به مادرم گفتم : اگر من شهید بشوم طوری گریه نکنی که دشمن شاد شود . وبعد از 16روز من به سبزوار آمدم. همان روزها بود که پیکر مطهرش را به سبزوار آوزدند و خبر شهادتش را به ما دادند.
حدود 2 یا 3 ماه پس از شهید شدنش خواب دیدم از جبهه آمده با همان لباس جبهه از ماشین پیاده شد .آمد به خانه گفت : آیا این لباسها به من می آید ؟ من گفتم : منظورت چیست ؟ غلامرضا گفت: می خواهند مرا با این لباسها دفن کنند . من گفتم : آیا شما این حرفها را می زنید که من را ناراحت کنیید ؟ او گفت: نه من یکی از آرزوهایم این است که با این لباسها من را به خاک بسپارند .
تقریباً حدود2 سال بعد از اینکه غلامرضا به شهادت رسید یک شب خواب او را دیدم که با لبا س سپاه پیش من آمد و گفت اگر من شهید شوم با همان لباس مرا دفن کنید . [۱]