شهید علی اکبر خادمی شاندیز: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۷: سطر ۷:
 
مسئولیت : رزمنده‌
 
مسئولیت : رزمنده‌
 
گلزار : خواجه‌ربیع‌
 
گلزار : خواجه‌ربیع‌
خاطرات:
+
==خاطرات==
 
یک بار گفت: می خواهم بروم جبهه آن موقع زنش عقد بود رفت و سه ماه آنجا بود وآمد و بعد از گذشت چند وقت باز هم رفت .این بار زنش را آورده بودیم منزل و نزدیک زایمان زنش بود و گفت: اسمم را نوشتم برای جبهه .گفتم : نه،نه تو بچه داری می خواهی بروی؟ من یک نفر که بیشتر نیستم .تکلیف بچه ات چی میشه ؟ گفت: هیچ کار نمی شود خدا هست . گفتم : مادر جان ما هیچ مشکلی نداریم گفت: شما خدا را دارید من راهی را که خواسته باشم بروم می روم .
 
یک بار گفت: می خواهم بروم جبهه آن موقع زنش عقد بود رفت و سه ماه آنجا بود وآمد و بعد از گذشت چند وقت باز هم رفت .این بار زنش را آورده بودیم منزل و نزدیک زایمان زنش بود و گفت: اسمم را نوشتم برای جبهه .گفتم : نه،نه تو بچه داری می خواهی بروی؟ من یک نفر که بیشتر نیستم .تکلیف بچه ات چی میشه ؟ گفت: هیچ کار نمی شود خدا هست . گفتم : مادر جان ما هیچ مشکلی نداریم گفت: شما خدا را دارید من راهی را که خواسته باشم بروم می روم .
فرزندش که به دنیا آمد. 35 روزه بود که اکبر به جبهه رفت و وقتی که به جبهه رفت من تا 3 شب هر شب خواب او را دیدم که اکبر آمده خانه می گوییم مادر چه زود آمدی مگر قرار نبود سه ماه در جبهه خدمت کنی می گفت: آمدم مرخصی که بعد از این سه شب یک روز صبح از خواب که بیدار شدم دیدم از طرف بنیاد شهید آمده اند و خبر شهادت اکبر را دادند.
+
فرزندش که به دنیا آمد. 35 روزه بود که اکبر به جبهه رفت و وقتی که به جبهه رفت من تا 3 شب هر شب خواب او را دیدم که اکبر آمده خانه می گوییم مادر چه زود آمدی مگر قرار نبود سه ماه در جبهه خدمت کنی می گفت: آمدم مرخصی که بعد از این سه شب یک روز صبح از خواب که بیدار شدم دیدم از طرف بنیاد شهید آمده اند و خبر شهادت اکبر را دادند.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=7718 یاران رضا]</ref>
<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=7718 یاران رضا]</ref>
+
 
+
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references/>
 
<references/>

نسخهٔ ‏۳۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۷

شهید علی اکبر خادمی شاندیز نام : علی‌اکبر محل تولد : مشهد نام خانوادگی : خادمی‌شاندیز تاریخ شهادت : 1365/10/23 نام پدر : حبیب‌اله‌ مکان شهادت : شلمچه شغل : مکانیک مسئولیت : رزمنده‌ گلزار : خواجه‌ربیع‌

خاطرات

یک بار گفت: می خواهم بروم جبهه آن موقع زنش عقد بود رفت و سه ماه آنجا بود وآمد و بعد از گذشت چند وقت باز هم رفت .این بار زنش را آورده بودیم منزل و نزدیک زایمان زنش بود و گفت: اسمم را نوشتم برای جبهه .گفتم : نه،نه تو بچه داری می خواهی بروی؟ من یک نفر که بیشتر نیستم .تکلیف بچه ات چی میشه ؟ گفت: هیچ کار نمی شود خدا هست . گفتم : مادر جان ما هیچ مشکلی نداریم گفت: شما خدا را دارید من راهی را که خواسته باشم بروم می روم . فرزندش که به دنیا آمد. 35 روزه بود که اکبر به جبهه رفت و وقتی که به جبهه رفت من تا 3 شب هر شب خواب او را دیدم که اکبر آمده خانه می گوییم مادر چه زود آمدی مگر قرار نبود سه ماه در جبهه خدمت کنی می گفت: آمدم مرخصی که بعد از این سه شب یک روز صبح از خواب که بیدار شدم دیدم از طرف بنیاد شهید آمده اند و خبر شهادت اکبر را دادند.[۱]

پانویس

  1. یاران رضا