شهید حسن رنجبر خضربیگی: تفاوت بین نسخهها
از دانشنامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | ||
|نام فرد = حسن رنجبر خضربیگی | |نام فرد = حسن رنجبر خضربیگی | ||
− | |تصویر = | + | |تصویر = حسنرنجبرخضربیگی.jpg |
|توضیح تصویر = | |توضیح تصویر = | ||
|ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
سطر ۳۰: | سطر ۳۰: | ||
− | خاطرات | + | ==خاطرات== |
− | یک شب خواب دیدم که انگار حسن در زندانهای عراق است و چشمش بسیار درد می کند و گفت می دانی علی اکبر بهمدی هم اینجا با من است بعد دیدم مقداری دارو همراه هم است گفتم بیا داداش اینها را از من بگیر و در درون چشمت بریز تا خواب شود ایشان هم رو به من کرد و گفت نه خواهر لازم نیست زیرا خودش خوب می شود. | + | یک شب خواب دیدم که انگار حسن در زندانهای عراق است و چشمش بسیار درد می کند و گفت می دانی علی اکبر بهمدی هم اینجا با من است بعد دیدم مقداری دارو همراه هم است گفتم بیا داداش اینها را از من بگیر و در درون چشمت بریز تا خواب شود ایشان هم رو به من کرد و گفت نه خواهر لازم نیست زیرا خودش خوب می شود.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=10478 یاران رضا]</ref> |
− | <ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=10478 یاران رضا]</ref> | + | |
− | + | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references/> | <references/> | ||
+ | ==نگارخانه تصاویر== | ||
+ | <gallery> | ||
+ | Image: | ||
+ | حسنرنجبرخضربیگی.jpg | ||
+ | </gallery> | ||
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض: حسن_رنجبر_خضر_بیگی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان کاشمر]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۲۷
حسن رنجبر خضربیگی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | کاشمر |
شهادت | ۱۳۶۲/۸/۲۸ |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
تحصیلات | نامشخص |
خانواده | نام پدرمحمد |
محتویات
خاطرات
یک شب خواب دیدم که انگار حسن در زندانهای عراق است و چشمش بسیار درد می کند و گفت می دانی علی اکبر بهمدی هم اینجا با من است بعد دیدم مقداری دارو همراه هم است گفتم بیا داداش اینها را از من بگیر و در درون چشمت بریز تا خواب شود ایشان هم رو به من کرد و گفت نه خواهر لازم نیست زیرا خودش خوب می شود.[۱]