شهید محمد قائمی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱۷: سطر ۱۷:
 
*محمد در سن 15 سالگى مى‏خواست به جبهه برود ولى من اجازه نمى‏دادم و مى‏گفتم: وقتى توانستى مثل یک مرد کار کنى آن وقت اجازه مى‏دهم که به جبهه بروى و نکته قابل توجه این بود که محمد روزبروز از نظر جسمى و هم از نظر فکرى بزرگتر مى‏شد. تا اینکه یک شب بمن گفت: حالا من بزرگ شدم و مثل یک مرد کار مى‏کنم و شما هم باید امضا بدهید من هم کاغذى که قبلاً خود محمد نوشته را امضاء کردم. محمد فردا صبح به دنبال کارهاى ادارى اش رفت و براى رفتن به آموزش در بجنورد آماده شده و در آنجا 25 روز بود و بعد به کردستان اعزام شد و با همان سن کم فرمانده یک دسته بود. آخرین مرخصى 15 مهر ماه 1365 بود به خانه آمد من پرسیدم چرا زودتر آمدى و محمد گفت: مى‏خواستم شهید بشوم ولى شهید نشدم و مى‏خواستم اگر شهید بشوم شما را دیده باشم و ببینم چه کسى راضى نبود که شهید بشوم.
 
*محمد در سن 15 سالگى مى‏خواست به جبهه برود ولى من اجازه نمى‏دادم و مى‏گفتم: وقتى توانستى مثل یک مرد کار کنى آن وقت اجازه مى‏دهم که به جبهه بروى و نکته قابل توجه این بود که محمد روزبروز از نظر جسمى و هم از نظر فکرى بزرگتر مى‏شد. تا اینکه یک شب بمن گفت: حالا من بزرگ شدم و مثل یک مرد کار مى‏کنم و شما هم باید امضا بدهید من هم کاغذى که قبلاً خود محمد نوشته را امضاء کردم. محمد فردا صبح به دنبال کارهاى ادارى اش رفت و براى رفتن به آموزش در بجنورد آماده شده و در آنجا 25 روز بود و بعد به کردستان اعزام شد و با همان سن کم فرمانده یک دسته بود. آخرین مرخصى 15 مهر ماه 1365 بود به خانه آمد من پرسیدم چرا زودتر آمدى و محمد گفت: مى‏خواستم شهید بشوم ولى شهید نشدم و مى‏خواستم اگر شهید بشوم شما را دیده باشم و ببینم چه کسى راضى نبود که شهید بشوم.
 
منبع سایت: http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16242
 
منبع سایت: http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16242
 +
==رده==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:محمد قائمی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان خراسان رضوی]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان مشهد]]

نسخهٔ ‏۲۴ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۸

کد شهید: 1267 تاریخ تولد : نام : محمد محل تولد : مشهد نام خانوادگی : قائمی تاریخ شهادت : 1365/08/26 نام پدر : مکان شهادت : مریوان

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : سایر گلزار :

خاطرات

عشق به جهاد موضوع عشق به جهاد راوی متن کامل خاطره

  • محمد در سن 15 سالگى مى‏خواست به جبهه برود ولى من اجازه نمى‏دادم و مى‏گفتم: وقتى توانستى مثل یک مرد کار کنى آن وقت اجازه مى‏دهم که به جبهه بروى و نکته قابل توجه این بود که محمد روزبروز از نظر جسمى و هم از نظر فکرى بزرگتر مى‏شد. تا اینکه یک شب بمن گفت: حالا من بزرگ شدم و مثل یک مرد کار مى‏کنم و شما هم باید امضا بدهید من هم کاغذى که قبلاً خود محمد نوشته را امضاء کردم. محمد فردا صبح به دنبال کارهاى ادارى اش رفت و براى رفتن به آموزش در بجنورد آماده شده و در آنجا 25 روز بود و بعد به کردستان اعزام شد و با همان سن کم فرمانده یک دسته بود. آخرین مرخصى 15 مهر ماه 1365 بود به خانه آمد من پرسیدم چرا زودتر آمدى و محمد گفت: مى‏خواستم شهید بشوم ولى شهید نشدم و مى‏خواستم اگر شهید بشوم شما را دیده باشم و ببینم چه کسى راضى نبود که شهید بشوم.

منبع سایت: http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16242

رده