شهید محمد قدرآبادی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «کد شهید : 6528585 نام : محمد نام خانوادگی : قدرآبادی نام پدر : سیف‌اله‌ تاریخ ت...» ایجاد کرد)
 
سطر ۳۶: سطر ۳۶:
  
  
در یکی از روزها بچه همسایمان داخل چاه افتاده بود و همه اقوامش روی چاه جمع شده بودند و کسی جرات نمی کرد که او را نجات دهد وقتی برادرم محمد دید مردم روی چاه جمع شده اند او هم وارد جمع شد و از دوستان پرسید چه خبر شده ؟ وقتی ماجرا را برایش تعریف کردند گفت : یک طناب بیاورید وقتی طناب را آوردند گرفت و به کمرش بست و داخل چاه رفت و بچه را گرفت و گفت طناب را بکشید و مردم طناب را کشیدند وقتی بیرون آمد بیهوش شد و به روی زمین افتاد که مردم او را به خانه آوردند وقتی مادرم فهمید که محمد بیهوش شده بسیار ناراحت شد که برادرم در جواب مادرم گفت خودم داخل چاه رفتم وکسی مرا به زور نفرستاده در ضمن برای نجات بچه همسایه رفته بودم .
+
در یکی از روزها بچه همسایمان داخل چاه افتاده بود و همه اقوامش روی چاه جمع شده بودند و کسی جرات نمی کرد که او را نجات دهد وقتی برادرم محمد دید مردم روی چاه جمع شده اند او هم وارد جمع شد و از دوستان پرسید چه خبر شده ؟ وقتی ماجرا را برایش تعریف کردند گفت : یک طناب بیاورید وقتی طناب را آوردند گرفت و به کمرش بست و داخل چاه رفت و بچه را گرفت و گفت طناب را بکشید و مردم طناب را کشیدند وقتی بیرون آمد بیهوش شد و به روی زمین افتاد که مردم او را به خانه آوردند وقتی مادرم فهمید که محمد بیهوش شده بسیار ناراحت شد که برادرم در جواب مادرم گفت خودم داخل چاه رفتم وکسی مرا به زور نفرستاده در ضمن برای نجات بچه همسایه رفته بودم.
 +
<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=%2016532 یاران رضا]</ref>
  
منبع سایت: http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID= 16532
+
==پانویس==
 +
<references/>

نسخهٔ ‏۲۶ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۴

کد شهید : 6528585

نام : محمد

نام خانوادگی : قدرآبادی

نام پدر : سیف‌اله‌

تاریخ تولد :

محل تولد : سبزوار

تاریخ شهادت : 1365/02/29

مکان شهادت :

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :

شغل : یگان خدمتی :

گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .

نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : تیربارچی‌ـ ادوات

گلزار :

خاطرات

شجاعت و شهامت

موضوع : شجاعت و شهامت

راوی : علی رضا قدرآبادی

متن کامل خاطره


در یکی از روزها بچه همسایمان داخل چاه افتاده بود و همه اقوامش روی چاه جمع شده بودند و کسی جرات نمی کرد که او را نجات دهد وقتی برادرم محمد دید مردم روی چاه جمع شده اند او هم وارد جمع شد و از دوستان پرسید چه خبر شده ؟ وقتی ماجرا را برایش تعریف کردند گفت : یک طناب بیاورید وقتی طناب را آوردند گرفت و به کمرش بست و داخل چاه رفت و بچه را گرفت و گفت طناب را بکشید و مردم طناب را کشیدند وقتی بیرون آمد بیهوش شد و به روی زمین افتاد که مردم او را به خانه آوردند وقتی مادرم فهمید که محمد بیهوش شده بسیار ناراحت شد که برادرم در جواب مادرم گفت خودم داخل چاه رفتم وکسی مرا به زور نفرستاده در ضمن برای نجات بچه همسایه رفته بودم. [۱]

پانویس

  1. یاران رضا