شهید محمد قدرآبادی: تفاوت بین نسخهها
از دانشنامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | ||
|نام فرد = محمد قدرآبادی | |نام فرد = محمد قدرآبادی | ||
− | |تصویر = | + | |تصویر = |
|توضیح تصویر = | |توضیح تصویر = | ||
|ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
سطر ۳۵: | سطر ۳۵: | ||
شجاعت و شهامت | شجاعت و شهامت | ||
− | راوی : علی رضا قدرآبادی | + | در یکی از روزها بچه همسایمان داخل چاه افتاده بود و همه اقوامش روی چاه جمع شده بودند و کسی جرات نمی کرد که او را نجات دهد وقتی برادرم محمد دید مردم روی چاه جمع شده اند او هم وارد جمع شد و از دوستان پرسید چه خبر شده ؟ وقتی ماجرا را برایش تعریف کردند گفت : یک طناب بیاورید وقتی طناب را آوردند گرفت و به کمرش بست و داخل چاه رفت و بچه را گرفت و گفت طناب را بکشید و مردم طناب را کشیدند وقتی بیرون آمد بیهوش شد و به روی زمین افتاد که مردم او را به خانه آوردند وقتی مادرم فهمید که محمد بیهوش شده بسیار ناراحت شد که برادرم در جواب مادرم گفت خودم داخل چاه رفتم وکسی مرا به زور نفرستاده در ضمن برای نجات بچه همسایه رفته بودم.راوی : علی رضا قدرآبادی |
− | + | <ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16532 یاران رضا]</ref> | |
− | + | ||
− | + | ||
− | <ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID= | + | |
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references/> | <references/> | ||
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض: محمد قدرآبادی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان سبزوار]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۰
محمد قدرآبادی | |
---|---|
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | سبزوار |
شهادت | ۱۳۶۵/۲/۲۹ |
سمتها | تیر بار چی _ ادوات |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
تحصیلات | نامشخص |
خانواده | نام پدر سیف اله |
خاطرات
شجاعت و شهامت
در یکی از روزها بچه همسایمان داخل چاه افتاده بود و همه اقوامش روی چاه جمع شده بودند و کسی جرات نمی کرد که او را نجات دهد وقتی برادرم محمد دید مردم روی چاه جمع شده اند او هم وارد جمع شد و از دوستان پرسید چه خبر شده ؟ وقتی ماجرا را برایش تعریف کردند گفت : یک طناب بیاورید وقتی طناب را آوردند گرفت و به کمرش بست و داخل چاه رفت و بچه را گرفت و گفت طناب را بکشید و مردم طناب را کشیدند وقتی بیرون آمد بیهوش شد و به روی زمین افتاد که مردم او را به خانه آوردند وقتی مادرم فهمید که محمد بیهوش شده بسیار ناراحت شد که برادرم در جواب مادرم گفت خودم داخل چاه رفتم وکسی مرا به زور نفرستاده در ضمن برای نجات بچه همسایه رفته بودم.راوی : علی رضا قدرآبادی