شهید محمد حسن گندمگون: تفاوت بین نسخهها
Raesipoor98 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | |
+ | |نام فرد = محمدحسنگندمگون | ||
+ | |تصویر =18035.jpg | ||
+ | |توضیح تصویر = | ||
+ | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
+ | |شهرت = | ||
+ | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | ||
+ | |تولد =[[گناباد]] | ||
+ | |شهادت = [[1365/06/10]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن = | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها =[[تیربارچیـ ادوات]] | ||
+ | |جنگها = [[جنگ ایران و عراق]] | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = نام پدر:عباس | ||
+ | }} | ||
+ | |||
+ | |||
کد شهید: 6531799 تاریخ تولد : | کد شهید: 6531799 تاریخ تولد : | ||
نام : محمدحسن محل تولد : گناباد | نام : محمدحسن محل تولد : گناباد | ||
سطر ۱۰: | سطر ۴۰: | ||
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : تیربارچیـ ادوات | نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : تیربارچیـ ادوات | ||
گلزار : | گلزار : | ||
− | خاطرات | + | ==خاطرات== |
− | + | ||
− | موضوع خواب و روياي شهيد | + | * موضوع خواب و روياي شهيد |
− | راوی اکبر گندمگون | + | |
− | + | به یاد دارم زمانی که برادرم محمدحسن قصد رفتن به [[جبهه]] را داشت خوابی که دیده بود برای ما نقل کرد و گفت: در خواب دیدم که موقع رفتن تمام اقوام و دوستان دور هم جمع هستند و من در بین آنها هستم که ناگهان به صورت کبوتری در آمده و به آسمان پر کشیدم و به سوی آسمان پرواز کردم و آن قدر بالا رفتم که دیگر آن ها را ندیدم و در ادامه ی حرفهایش گفت: من این بار آخری است که به جبهه می روم و دیگر بر نمی گردم و ان شاءالله به [[شهادت]] می رسم. راوی اکبر گندمگون | |
− | + | * موضوع خواب و روياي شهيد | |
− | + | ||
− | موضوع خواب و روياي شهيد | + | |
− | + | ||
− | + | ||
− | یادم هست آخرین باری که برادرم محمدحسن به مرخصی آمده بود خوابی دیده بود که به ما می گفت: من این بار که به جبهه بروم بر نخواهم گشت و [[شهید]] می شوم . من به او گفتم : مرگ و زندگی انسان دست خداست و هر موقع که او صلاح بداند مرگ به سراغ انسان می آید. ان شاءالله شما سربازی ات را تمام می کنی و به خانه باز می گردی، او در جواب من گفت: به من الهام شده که به شهادت می رسم و شما باید افتخار کنید که برادرتان را در راه خدا تقدیم می کنید. بعد از این که مرخصی اش تمام شد و به جبهه رفت طولی نکشید که خبر شهادت او را برای ما آوردند. | + | یادم هست آخرین باری که برادرم محمدحسن به مرخصی آمده بود خوابی دیده بود که به ما می گفت: من این بار که به جبهه بروم بر نخواهم گشت و [[شهید]] می شوم. من به او گفتم: مرگ و زندگی انسان دست خداست و هر موقع که او صلاح بداند مرگ به سراغ انسان می آید. ان شاءالله شما سربازی ات را تمام می کنی و به خانه باز می گردی، او در جواب من گفت: به من الهام شده که به [[شهادت]] می رسم و شما باید افتخار کنید که برادرتان را در راه خدا تقدیم می کنید. بعد از این که مرخصی اش تمام شد و به جبهه رفت طولی نکشید که خبر [[شهادت]] او را برای ما آوردند. راوی شهربانو گندمگون |
− | + | <ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=18035 سایت یاران رضا]</ref> | |
+ | ==پانویس== | ||
+ | <references /> | ||
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض: محمدحسن گندمگون}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسن رضوی]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان گناباد]] |
نسخهٔ ۲۱ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۵۷
محمدحسنگندمگون | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | گناباد |
شهادت | 1365/06/10 |
سمتها | تیربارچیـ ادوات |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خانواده | نام پدر:عباس |
کد شهید: 6531799 تاریخ تولد : نام : محمدحسن محل تولد : گناباد نام خانوادگی : گندمگون تاریخ شهادت : 1365/06/10 نام پدر : عباس مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : تیربارچیـ ادوات گلزار :
خاطرات
- موضوع خواب و روياي شهيد
به یاد دارم زمانی که برادرم محمدحسن قصد رفتن به جبهه را داشت خوابی که دیده بود برای ما نقل کرد و گفت: در خواب دیدم که موقع رفتن تمام اقوام و دوستان دور هم جمع هستند و من در بین آنها هستم که ناگهان به صورت کبوتری در آمده و به آسمان پر کشیدم و به سوی آسمان پرواز کردم و آن قدر بالا رفتم که دیگر آن ها را ندیدم و در ادامه ی حرفهایش گفت: من این بار آخری است که به جبهه می روم و دیگر بر نمی گردم و ان شاءالله به شهادت می رسم. راوی اکبر گندمگون
- موضوع خواب و روياي شهيد
یادم هست آخرین باری که برادرم محمدحسن به مرخصی آمده بود خوابی دیده بود که به ما می گفت: من این بار که به جبهه بروم بر نخواهم گشت و شهید می شوم. من به او گفتم: مرگ و زندگی انسان دست خداست و هر موقع که او صلاح بداند مرگ به سراغ انسان می آید. ان شاءالله شما سربازی ات را تمام می کنی و به خانه باز می گردی، او در جواب من گفت: به من الهام شده که به شهادت می رسم و شما باید افتخار کنید که برادرتان را در راه خدا تقدیم می کنید. بعد از این که مرخصی اش تمام شد و به جبهه رفت طولی نکشید که خبر شهادت او را برای ما آوردند. راوی شهربانو گندمگون [۱]