شهید قاسم گودرزی: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی « کد شهید: 6221598 تاریخ تولد : نام : قاسم محل تولد : نیشابور نام خانوادگی : گودرز...» ایجاد کرد) |
Parsasirat98 (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۲۸: | سطر ۲۸: | ||
متن کامل خاطره | متن کامل خاطره | ||
− | یک روز می خواستم برویم به خط مقدم بنده مسئول تدارکات بودم چون غذا نداشتیم فرمانده به بنده دستور داد که از نانها ی خشک برای تغذیه بچه ها استفاده کنیم و آنها را بین بچه ها توزیع کنیم لذا چون نانها خشک بود و کپک زده اکثر بچه ها قبول نکردند و بر نداشتند یکی از آنها که نانها را قبول کرد و برداشت قاسم بود.او نانهای خشک را در داخل کوله پشتی خود ریخت و گفت:اینها در موقع حساس به کار مان می آید و خود را با آن شرایط سخت بدون غذا راحت فرق داد. | + | یک روز می خواستم برویم به خط مقدم بنده مسئول تدارکات بودم چون غذا نداشتیم فرمانده به بنده دستور داد که از نانها ی خشک برای تغذیه بچه ها استفاده کنیم و آنها را بین بچه ها توزیع کنیم لذا چون نانها خشک بود و کپک زده اکثر بچه ها قبول نکردند و بر نداشتند یکی از آنها که نانها را قبول کرد و برداشت قاسم بود.او نانهای خشک را در داخل کوله پشتی خود ریخت و گفت:اینها در موقع حساس به کار مان می آید و خود را با آن شرایط سخت بدون غذا راحت فرق داد.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=18050 سایت یاران رضا]</ref> |
− | + | ||
+ | |||
+ | ==پانویس== | ||
+ | <references /> |
نسخهٔ ۱۰ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۵
کد شهید: 6221598 تاریخ تولد : نام : قاسم محل تولد : نیشابور نام خانوادگی : گودرزی تاریخ شهادت : 1362/05/08 نام پدر : علیمحمد مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده گلزار : خاطرات خاطرات بعد از مجروحیت موضوع خاطرات بعد از مجروحيت راوی طاهره مزه بگی متن کامل خاطره
قاسم یکبار مجروح شده و به خانه آمده بود هنوز جراحت بدنش خوب نشده بود که دروباره می خواست به جبهه برود اما او گفت:من طوری نشده ام که به خاطر آن در خانه بمانم و رفت و این آخرین دیدار ما با او بود. خاطرات سیاسی موضوع خاطرات سياسي راوی قربان علی گودرزی متن کامل خاطره
یک روز مشغول آب گرفتن بودیم که دیدیم قاسم آمد و گفت:بیا برای تظاهرات با هم به شهر برویم اما من با ایشان نرفتم دو هفته از ایشان خبری نبود بعد ما فهمیدیم که او در این مدت در شهر بوده و تظاهراتها شرکت می کرد. قناعت و صرفه جویی موضوع قناعت و صرفه جويي راوی حاج محمد رادکانلو متن کامل خاطره
یک روز می خواستم برویم به خط مقدم بنده مسئول تدارکات بودم چون غذا نداشتیم فرمانده به بنده دستور داد که از نانها ی خشک برای تغذیه بچه ها استفاده کنیم و آنها را بین بچه ها توزیع کنیم لذا چون نانها خشک بود و کپک زده اکثر بچه ها قبول نکردند و بر نداشتند یکی از آنها که نانها را قبول کرد و برداشت قاسم بود.او نانهای خشک را در داخل کوله پشتی خود ریخت و گفت:اینها در موقع حساس به کار مان می آید و خود را با آن شرایط سخت بدون غذا راحت فرق داد.[۱]