شهید مرتضی قرائی مقدم: تفاوت بین نسخهها
Arameshi9706 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۵۰: | سطر ۵۰: | ||
یک شب خیلی ناراحت و غمگین بودم و دلم برای پسرم مرتضی بسیار تنگ شده بود و خیلی گریه کردم، شب خواب دیدم در یک مسجد هستم و یک نفر روی منبر نشسته و یک نفر هم قدم می زدند بعد از آن آقایی که داخل مسجد قدم می زد پرسیدم آن آقای روی منبر کیست گفت: ایشان [[حضرت علی (ع)]] است یکدفعه دیدم چادر ندارم بعدا او به من مقداری آب داد و گفت بخور که خواب بیدار شدم. راوی عصمت عبدالله نژاد | یک شب خیلی ناراحت و غمگین بودم و دلم برای پسرم مرتضی بسیار تنگ شده بود و خیلی گریه کردم، شب خواب دیدم در یک مسجد هستم و یک نفر روی منبر نشسته و یک نفر هم قدم می زدند بعد از آن آقایی که داخل مسجد قدم می زد پرسیدم آن آقای روی منبر کیست گفت: ایشان [[حضرت علی (ع)]] است یکدفعه دیدم چادر ندارم بعدا او به من مقداری آب داد و گفت بخور که خواب بیدار شدم. راوی عصمت عبدالله نژاد | ||
<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16639 سایت یاران رضا]</ref> | <ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16639 سایت یاران رضا]</ref> | ||
− | + | ||
− | + | ||
==نگارخانه تصاویر== | ==نگارخانه تصاویر== | ||
[[File:16639.jpg]] | [[File:16639.jpg]] | ||
+ | |||
+ | ==پانویس== | ||
+ | <references /> | ||
+ | |||
+ | |||
==رده== | ==رده== | ||
{{ترتیبپیشفرض:محمدرضا قرائی محمد}} | {{ترتیبپیشفرض:محمدرضا قرائی محمد}} |
نسخهٔ ۱۳ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۵
مرتضی قرائی مقدم | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | کاشمر |
شهادت | 1366/06/27 |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
شغل | دانش آموز |
خانواده | نام پدر:محمدرضا |
کد شهید: 6615112 تاریخ تولد : نام : مرتضی محل تولد : کاشمر نام خانوادگی : قرائیمقدم تاریخ شهادت : 1366/06/27 نام پدر : محمدرضا مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : دانش آموز یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده گلزار :
محتویات
خاطرات
- موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
من همیشه ناراحت بودم که چرا فرزندم مرتضی به خوابم نمی آید یک شب در عالم خواب سیدی را دیدم که پیش من آمد و گفت: شما می خواهید پسرتان را ببینید گفتم: بله بعدا مرا به یک مکانی برد که دیواری در روبرویمان بود گفت از همین دیوار برو بالا گفتم: نمی توانم گفت: نه می توانی یکدفعه پریدم و بروی دیوار رفتم یکی از شهدا کاشمر را به نام آقای پریشان دیدم و گفت: آقای قرائی آمده اید مر تضی را ببینید تعجب کردم که چگونه او مرا شناخت. گفتم: بله گفت: مرتضی رفته کربلا و تازه از کربلا بر گشته من هم عازم کربلا هستم آن ساختمان رو به روی را می بینی مرتضی آنجاست رفتم داخل ساختمان دیدم مرتضی نشسته احوالپرسی کردم یکد فعه از خواب بیدار شدم. راوی محمد رضا قرائی مقدم
- موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
یک شب خیلی ناراحت و غمگین بودم و دلم برای پسرم مرتضی بسیار تنگ شده بود و خیلی گریه کردم، شب خواب دیدم در یک مسجد هستم و یک نفر روی منبر نشسته و یک نفر هم قدم می زدند بعد از آن آقایی که داخل مسجد قدم می زد پرسیدم آن آقای روی منبر کیست گفت: ایشان حضرت علی (ع) است یکدفعه دیدم چادر ندارم بعدا او به من مقداری آب داد و گفت بخور که خواب بیدار شدم. راوی عصمت عبدالله نژاد [۱]
نگارخانه تصاویر
پانویس