شهید علی زارع زاده: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
سطر ۳۱: سطر ۳۱:
  
  
اوایلی که شوهرم به شهادت رسیده بود به خاطر اینکه 6 بچه کوچک و یکی هم در راه از شهید باقی مانده بود اقوام و همسایگان از دادن خرجی برای هفتم شهید من را منع کردند و گفتند درست نیست که حق بچه ها را خرج کنی ولی من که شوهرم را خیلی دوست داشتم می خواستم هفتم را برای او خرجی بدهم شب ششم خواب دیدم همراه شیخ روستایمان که شوهر خاله شهید بود شوهرم هم حضور داشت او رو به روحانی کرد و گفت عمو جان بگذارید هر طور که مادر محدثه و همسرم صلاح می داند کارش را انجام دهد دلش را نشکنید او بعد از شهادت من خیلی افسرده شده این کار به او کمک می کند تا حالش بهتر شود و با شیخ گفت و شنود می کرد که من از خواب بیدار شدم این مراسم را برگذار کردم. به امید شادی روح آن شهید.
+
اوایلی که شوهرم به شهادت رسیده بود به خاطر اینکه 6 بچه کوچک و یکی هم در راه از شهید باقی مانده بود اقوام و همسایگان از دادن خرجی برای هفتم شهید من را منع کردند و گفتند درست نیست که حق بچه ها را خرج کنی ولی من که شوهرم را خیلی دوست داشتم می خواستم هفتم را برای او خرجی بدهم شب ششم خواب دیدم همراه شیخ روستایمان که شوهر خاله شهید بود شوهرم هم حضور داشت او رو به روحانی کرد و گفت عمو جان بگذارید هر طور که مادر محدثه و همسرم صلاح می داند کارش را انجام دهد دلش را نشکنید او بعد از شهادت من خیلی افسرده شده این کار به او کمک می کند تا حالش بهتر شود و با شیخ گفت و شنود می کرد که من از خواب بیدار شدم این مراسم را برگذار کردم. به امید شادی روح آن شهید.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=10728 سایت یاران رضا]</ref>
 
+
==پانویس==
http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=10728
+
<references />
 
==رده==
 
==رده==
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:علی زارع زاده}}
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:علی زارع زاده}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۳۵


کد شهید:6306730 نام :علی‌ نام خانوادگی :زارع‌زاده‌ نام پدر: غلامرضا محل تولد :کاشمر تاریخ شهادت :1363/12/۲۳ مکان شهادت : تحصیلات :نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط :گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت :سایر شهدا مسئولیت :رزمنده‌ گلزار :

خاطرات

عنوان خواب و رویای دیگران درمورد شهید موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد راوی ابراهیم زارع زاده


یک شب بعد از شهادت برادرم او را درخواب دیدم که از طرف قبله سوار یک اسب طلایی می آید حتی لباسها و کلاه او نیز طلایی بود و هزاران نفر هم از پشت سرش می آمدند گویی او فرمانده آنها بود وقتی نزدیک من رسید ایستاد و احوالپرسی کرد صورتش را بوسیدم و گفتم : برادر جان شما که جای خوبی دارید چرا ما را همراه خود نمی برید و ما را تنها گذاشته اید ما خیلی از شما عقب افتاده ایم. او به من گفت انشا ا.. شما هم به اینجا بیایید بعد از آن هر چه اصرار کردم به خانه بیاید قبول نکرد و از من خداحافظی کرد و رفت و من از خواب بیدار شدم.

عنوان خواب و رویای دیگران درمورد شهید موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد راوی رابعه سلیمان نژاد


اوایلی که شوهرم به شهادت رسیده بود به خاطر اینکه 6 بچه کوچک و یکی هم در راه از شهید باقی مانده بود اقوام و همسایگان از دادن خرجی برای هفتم شهید من را منع کردند و گفتند درست نیست که حق بچه ها را خرج کنی ولی من که شوهرم را خیلی دوست داشتم می خواستم هفتم را برای او خرجی بدهم شب ششم خواب دیدم همراه شیخ روستایمان که شوهر خاله شهید بود شوهرم هم حضور داشت او رو به روحانی کرد و گفت عمو جان بگذارید هر طور که مادر محدثه و همسرم صلاح می داند کارش را انجام دهد دلش را نشکنید او بعد از شهادت من خیلی افسرده شده این کار به او کمک می کند تا حالش بهتر شود و با شیخ گفت و شنود می کرد که من از خواب بیدار شدم این مراسم را برگذار کردم. به امید شادی روح آن شهید.[۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده