شهید بهزاد اسدی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱۱: سطر ۱۱:
  
 
بسمه تعالی
 
بسمه تعالی
شهيد بهزاد اسدی، در سال 1339 متولد شد، تحصیلاتش را تا مقطع سوم دبیرستان ادامه داد، پدرش كارمند آموزش و پرورش بود، تا سن 6 سالگی دوران طفولیت و رشد را در دامان مادر گذرانيد و سپس راهي مدرسه براي تحصيل علم، و بعد هم دوره راهنمایی شد؛ یکی از خصوصیات مشخص شهید، رفیق دوستی و فداکاری در مورد اقوام و دوستان بود، گاهی حتی اتفاق می افتاد كه لباس تن خود را به دیگری داده بود و بدون کت و شلوار به خانه بر می گشت (با پیراهن و پیرجامه)، پس از تحقیق می فهميدیم، که کت و شلوارش را بخشیده و گاهی پول تو جیبی که از منزل می گرفت و یا با کار به دست آورد خرج افراد بی بضاعت می نمود.
+
شهید بهزاد اسدی، در سال 1339 متولد شد، تحصیلاتش را تا مقطع سوم دبیرستان ادامه داد، پدرش كارمند آموزش و پرورش بود، تا سن 6 سالگی دوران طفولیت و رشد را در دامان مادر گذرانید و سپس راهی مدرسه برای تحصیل علم، و بعد هم دوره راهنمایی شد؛ یکی از خصوصیات مشخص شهید، رفیق دوستی و فداکاری در مورد اقوام و دوستان بود، گاهی حتی اتفاق می افتاد كه لباس تن خود را به دیگری داده بود و بدون کت و شلوار به خانه بر می گشت (با پیراهن و پیرجامه)، پس از تحقیق می فهمیدیم، که کت و شلوارش را بخشیده و گاهی پول تو جیبی که از منزل می گرفت و یا با کار به دست آورد خرج افراد بی بضاعت می نمود.
  
  
  
اين شهيد گرانقدر، با حضور در جبهه هاي جنگ بار ديگر ايثار و از خودگذشتگي را براي هموطنانش به ارمغان آورد، او در منطقه ي سردشت كردستان در درگيري داخلي، در تاريخ، 1362/10/12 به فيض شهادت نائل آمد.
+
این شهید گرانقدر، با حضور در جبهه های جنگ بار دیگر ایثار و از خودگذشتگی را برای هموطنانش به ارمغان آورد، او در منطقه ی سردشت كردستان در درگیری داخلی، در تاریخ، 1362/10/12 به فیض شهادت نائل آمد.
روحش شاد و يادش گرامي باد  
+
روحش شاد و یادش گرامی باد  
  
  
سطر ۲۲: سطر ۲۲:
  
 
==خاطرات :==
 
==خاطرات :==
بزرگترین خاطره ي قبل از شهادت از زبان برادر شهيد:
+
بزرگترین خاطره ی قبل از شهادت از زبان برادر شهید:
وقتی به مرخصی آمده بود شب جمعه ای با برادرش به گلزار شهدا رفتند، پس از مدتی توقف می نمایند بعد به شهر بر می گردند به طوری که برادرش نقل می کند ضمن صحبت و مدتی قدم زدن، به برادرش اظهار می کند: رضاجان برگردیم به گلزار شهدا، آخر وقت هم بوده با اين حال با هم به گلزار شهدا بر می گردند، دست برادرش را می گیرد و به کنار قبری که قبلاً  كنده و آماده شده می برد و اظهار می دارد که برادر، من چند روز دیگر شهید خواهم شد و در همین دفن می شوم و با اشاره دست آن را نشان می دهد.
+
وقتی به مرخصی آمده بود شب جمعه ای با برادرش به گلزار شهدا رفتند، پس از مدتی توقف می نمایند بعد به شهر بر می گردند به طوری که برادرش نقل می کند ضمن صحبت و مدتی قدم زدن، به برادرش اظهار می کند: رضاجان برگردیم به گلزار شهدا، آخر وقت هم بوده با این حال با هم به گلزار شهدا بر می گردند، دست برادرش را می گیرد و به کنار قبری که قبلاً  كنده و آماده شده می برد و اظهار می دارد که برادر، من چند روز دیگر شهید خواهم شد و در همین دفن می شوم و با اشاره دست آن را نشان می دهد.
  
 
منبع: سایت شهدای ارتش
 
منبع: سایت شهدای ارتش

نسخهٔ ‏۳۰ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۴۲

تاریخ تولد :1339/05/10


تاریخ شهادت : 1362/10/12


زندگینامه :

بسمه تعالی شهید بهزاد اسدی، در سال 1339 متولد شد، تحصیلاتش را تا مقطع سوم دبیرستان ادامه داد، پدرش كارمند آموزش و پرورش بود، تا سن 6 سالگی دوران طفولیت و رشد را در دامان مادر گذرانید و سپس راهی مدرسه برای تحصیل علم، و بعد هم دوره راهنمایی شد؛ یکی از خصوصیات مشخص شهید، رفیق دوستی و فداکاری در مورد اقوام و دوستان بود، گاهی حتی اتفاق می افتاد كه لباس تن خود را به دیگری داده بود و بدون کت و شلوار به خانه بر می گشت (با پیراهن و پیرجامه)، پس از تحقیق می فهمیدیم، که کت و شلوارش را بخشیده و گاهی پول تو جیبی که از منزل می گرفت و یا با کار به دست آورد خرج افراد بی بضاعت می نمود.


این شهید گرانقدر، با حضور در جبهه های جنگ بار دیگر ایثار و از خودگذشتگی را برای هموطنانش به ارمغان آورد، او در منطقه ی سردشت كردستان در درگیری داخلی، در تاریخ، 1362/10/12 به فیض شهادت نائل آمد. روحش شاد و یادش گرامی باد



خاطرات :

بزرگترین خاطره ی قبل از شهادت از زبان برادر شهید: وقتی به مرخصی آمده بود شب جمعه ای با برادرش به گلزار شهدا رفتند، پس از مدتی توقف می نمایند بعد به شهر بر می گردند به طوری که برادرش نقل می کند ضمن صحبت و مدتی قدم زدن، به برادرش اظهار می کند: رضاجان برگردیم به گلزار شهدا، آخر وقت هم بوده با این حال با هم به گلزار شهدا بر می گردند، دست برادرش را می گیرد و به کنار قبری که قبلاً كنده و آماده شده می برد و اظهار می دارد که برادر، من چند روز دیگر شهید خواهم شد و در همین دفن می شوم و با اشاره دست آن را نشان می دهد.

منبع: سایت شهدای ارتش