شهید مظفر ابدی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱۱: سطر ۱۱:
 
منبع:
 
منبع:
 
سایت شهدای ارتش
 
سایت شهدای ارتش
 +
== رده‌ها ==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:مظفر_ابدی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دوران دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان خراسان رضوی]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان کاشمر]]

نسخهٔ ‏۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۰۲

شهید مظفر ابدی تاریخ تولد :1342/10/07 تاریخ شهادت : 1362/05/16 محل شهادت : نامشخص محل آرامگاه :خراسان رضوی - کاشمر - امام زاده سیدحمزه

زندگینامه

شهید مظفر ابدی در سال 1342 در روستایی در 2 کیلو متری شهرستان کاشمر در خانواده‌ای کاملا مذهبی متولد گردید. دوران کودکی خود را در آغوش مادر و پدری مهربان و دلسوز سپری کرد. وي از همان کودکی به ائمه¬ي اطهار(ع) عشق می‏ورزید. وی سپس تا سن 12 سالگی ‌برای کمک به پدرش در قالی‌بافی مشغول بود. او در سیزده سالگی ‌به حرفه‌ی بنایی ‌علاقه‌مند گردید و به بنایی رفت و پس از مدت کوتاهی که غیرقابل انتظار بود،به یک بنای خبره تبدیل شد و در آن کار تبحر کافی پیدا کرد. مظفر بسیار سخت‏کوش بود و دوران پرمشغله‏ی سراسر زندگی از او جوانی صبور و مقاوم ساخته بود. وی در جریان انقلاب به فعالیت پرداخت و در تظاهرات و راهپیمایی‌ها شرکت کرد. او با عشق و علاقه‌ی زیادی که به امام امت داشت اقدام به پخش اعلامیه‌ها و پوستر و عکس‌های امام می‌کرد و حتی چندین مرتبه با افراد مخالف انقلاب به زد و خورد پرداخت. بعد از پیروزی انقلاب علاوه بر کار روزانه بیشتر در بسیج فعالیت داشت. وی ‌پس از آموزش مقدماتی ‌از طرف بسیج به جبهه عزیمت نمود. پس از مدتی نبرد به خانه برگشت ولی بازهم در تاب و سوز جبهه می‌سوخت و همیشه آرزوی شرکت در جبهه را داشت. تا اینکه قبل از فرارسیدن ‌زمان مشمولیت سربازی، داوطلبانه خود را معرفی نمود و به سربازی رفت. وی از طریق ارتش به منطقه‌ی جنوب اعزام و در منطقه‌ی عملیاتی شرهانی مستقر گشت تا بالاخره در تاریخ ‌16/05/1362 در یکی از پاتکهای دشمن بعد از جانفشانی‌های فراوان به درجه‌ی رفیع شهادت رسید.

خاطرات

اولین روزهایی بود که انقلاب به شهرستان کاشمر نفوذ کرده بود. شهید نیز هر شب و هر روز می رفت اعلامیه‌ها و عکس‌های امام خمینی را به در و دیوار ها می چسباند. یک روز بصورت شتابان آمد به منزل من نگران شدم و به وی گفتم که مادر چرا نا آرامی ؟ او گفت چیزی نیست مادر ساواکی‌ها مرا دنبال کردند و درپشت می باشند. ولی ازآنها نترسید آنان هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند. منبع: سایت شهدای ارتش

رده‌ها