شهيد بهرام بردبار: تفاوت بین نسخهها
Arameshi9706 (بحث | مشارکتها) |
Arameshi9706 (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۸: | سطر ۸: | ||
==خاطرات== | ==خاطرات== | ||
− | *خاطره از زبان پدر شهيد: | + | *===خاطره از زبان پدر شهيد===: |
شهید بردبار خیلی به جبهه و جنگ علاقمند بود. یک بار به او گفتم: بهرام به جای رفتن به جبهه بهتر است در شهر خودت و در خانه به ما کمک کنی چون می دانی خیلی به شما احتیاج داریم. بعد از این حرف من، بهرام ناراحت شد و گفت: من نمی توانم ببینم که همه نوجوان های بسیجی به جبهه بروند و بجنگند و من که می توانم خدمت بیشتری بکنم در خانه بمانم. او بارها می گفت: چرا مدتی از جنگ فاصله گرفته ام؟ و می گفت: این که می گویند جبهه کارخانه انسان سازی است به راستی که چنین است. | شهید بردبار خیلی به جبهه و جنگ علاقمند بود. یک بار به او گفتم: بهرام به جای رفتن به جبهه بهتر است در شهر خودت و در خانه به ما کمک کنی چون می دانی خیلی به شما احتیاج داریم. بعد از این حرف من، بهرام ناراحت شد و گفت: من نمی توانم ببینم که همه نوجوان های بسیجی به جبهه بروند و بجنگند و من که می توانم خدمت بیشتری بکنم در خانه بمانم. او بارها می گفت: چرا مدتی از جنگ فاصله گرفته ام؟ و می گفت: این که می گویند جبهه کارخانه انسان سازی است به راستی که چنین است. | ||
دوستانش تعریف می کردند که در جبهه هنگام برگزاری دعای کمیل چنان گریه و زاری می کرده که از حال می رفته و همیشه دعا می کرد و می گفت: خدایا! تنها با شهادت است که می توانم خود را به تو نزدیک کنم پس مرا به آرزویم برسان که همین طور هم شد و به آرزویش رسید. | دوستانش تعریف می کردند که در جبهه هنگام برگزاری دعای کمیل چنان گریه و زاری می کرده که از حال می رفته و همیشه دعا می کرد و می گفت: خدایا! تنها با شهادت است که می توانم خود را به تو نزدیک کنم پس مرا به آرزویم برسان که همین طور هم شد و به آرزویش رسید. | ||
منبع:سایت نویدشاهد | منبع:سایت نویدشاهد |
نسخهٔ ۱۹ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۲۸
شهيد بهرام بردبار
زندگینامه
در تاریخ 1340/08/27 در شهرستان فسا به دنيا آمد و بزرگ شد، دوران پر نشاط کودکي را در دامان پدر و مادري مهربان گذراند و سپس راهي مدرسه شد، او دوران تحصيل را با موفقيت به پايان رساند و تا کلاس دوم دبيرستان درس خواند و به عنوان درجه دار به خدمت ارتش درآمد و 6 سال خدمت کرد. اکثر مواقع در جبهه بود و در آنجا به خودسازي مي پرداخت. او از ايمان بالايي برخوردار بود و از افراد فاسد دوري مي کرد و به واجبات ديني اهميت مي داد، صله رحم را به جا مي آورد، به پدر و مادرش خيلي احترام مي گذاشت، حقوق خود را براي خانواده خرج مي کرد، در مراسم عزاداري امام حسين (علیه السلام) حضور داشت، با همه مهربان بود، هميشه مي گفت: ما سوگند ياد کرده ايم از انقلاب و ايمانمان، از ميهن و مردم و آرمانمان، با تمام وجود خود به دفاع برخيزيم. سرانجام در تاریخ 1365/06/09 بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسيد.
خاطرات
*===خاطره از زبان پدر شهيد===:
شهید بردبار خیلی به جبهه و جنگ علاقمند بود. یک بار به او گفتم: بهرام به جای رفتن به جبهه بهتر است در شهر خودت و در خانه به ما کمک کنی چون می دانی خیلی به شما احتیاج داریم. بعد از این حرف من، بهرام ناراحت شد و گفت: من نمی توانم ببینم که همه نوجوان های بسیجی به جبهه بروند و بجنگند و من که می توانم خدمت بیشتری بکنم در خانه بمانم. او بارها می گفت: چرا مدتی از جنگ فاصله گرفته ام؟ و می گفت: این که می گویند جبهه کارخانه انسان سازی است به راستی که چنین است. دوستانش تعریف می کردند که در جبهه هنگام برگزاری دعای کمیل چنان گریه و زاری می کرده که از حال می رفته و همیشه دعا می کرد و می گفت: خدایا! تنها با شهادت است که می توانم خود را به تو نزدیک کنم پس مرا به آرزویم برسان که همین طور هم شد و به آرزویش رسید.
منبع:سایت نویدشاهد