شهید عبد الکریم اسدی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱۹: سطر ۱۹:
 
شهيد عبدالکريم سومين فرزند پسر خانواده زحمت کش بود شهيد عبدالکريم در سن هفت سالگي وارد دبستان شد و در آن زمان در مدارس تغذيه به اصطلاح رايگان بود شهيد از اين نوع تغذيه خدداري مي کرد و مي گفت دست شرابخوارها به اين رسيده است و بايد پرهيز کرد شهيد در ماه هاي محرم هر سال بچه هاي ده را جمع مي کرد و به مسجد مي رفتند و عزاداري مي کردند و در برگزاري مراسم عزاداري بسيار کوشا بود و هميشه در خانه به پدر و مادر مي گفت اي کاش من روز عاشورا بودم و سالار شهيدان را ياري مي کردم و شهيد در سال 1356 موفق به اخذ کارنامه قبولي کلاس پنجم ابتدايي شد و هوش و استعداد بسيار خوبي داشت ولي به خاطر نبود امکانات براي ادامه تحصيل ناچار به ترک تحصيل شد و به کمک پدر زحمتکش خود در روستا براي بدست آوئردن لقمه نان حلال پرداخت. شهيد در روستا در مجالس شادي و عروسي شرکت نمي کرد و در ميان مردم از نظر اخلاق و رفتار و کردار نمونه بود و در سال 1357 که يک بار به مشهد آمده بود و دوباره به ده برگشت با خوشحالي فراواني صحبت از راهپيمائيها و تظاهرات مردم بر عليه رژيم شاه را مي گفت که مردم براي به پا داشتن اسلام قيام کرده اند و يک عکس و رساله از امام با خود داشت و در ميان مردم ده شروع به آگاه ساختن مردم کرد تا اينکه در 22 بهمن که رژِم به کلي نابود شد شهيد بر روي پشت بام رفته و فرياد مي زد که از امام پشتيباني کنيد که اسلام تازه شده است و نيزشهيد هنگاميکه جنگ تحميلي شروع شد تلاش و کوشش چشمگيري در جهت کمک به جبهه داشت و در تشييع جنازه هاي شهدا شرکت مي کرد و آرزوي شهادت مي کرد تا اينکه در مرداد ماه سال 1361 به جبهه رفت و در نامه هايي که از جبهه مي داد آرزوي کربلا مي کرد و به مادرش مي گفت ناراحت نباش که امروز هم عاشورا است شهيد هفت بار به مرخصي آمد و در اين مدت با شور و هيجان خاصي صحبت مي کرد و مي گفت زندگي من از ان موقع شروع شده است که در جبهه بودم تا اينکه در تاريخ 1362/10/11 در سن 20 سالگي در جبهه مريوان به آرزوي خود رسيد و نيز اولين شهيدي بود که در اين روستا که مردم او را با احترام به زادگاهش تشييع کردند. 
 
شهيد عبدالکريم سومين فرزند پسر خانواده زحمت کش بود شهيد عبدالکريم در سن هفت سالگي وارد دبستان شد و در آن زمان در مدارس تغذيه به اصطلاح رايگان بود شهيد از اين نوع تغذيه خدداري مي کرد و مي گفت دست شرابخوارها به اين رسيده است و بايد پرهيز کرد شهيد در ماه هاي محرم هر سال بچه هاي ده را جمع مي کرد و به مسجد مي رفتند و عزاداري مي کردند و در برگزاري مراسم عزاداري بسيار کوشا بود و هميشه در خانه به پدر و مادر مي گفت اي کاش من روز عاشورا بودم و سالار شهيدان را ياري مي کردم و شهيد در سال 1356 موفق به اخذ کارنامه قبولي کلاس پنجم ابتدايي شد و هوش و استعداد بسيار خوبي داشت ولي به خاطر نبود امکانات براي ادامه تحصيل ناچار به ترک تحصيل شد و به کمک پدر زحمتکش خود در روستا براي بدست آوئردن لقمه نان حلال پرداخت. شهيد در روستا در مجالس شادي و عروسي شرکت نمي کرد و در ميان مردم از نظر اخلاق و رفتار و کردار نمونه بود و در سال 1357 که يک بار به مشهد آمده بود و دوباره به ده برگشت با خوشحالي فراواني صحبت از راهپيمائيها و تظاهرات مردم بر عليه رژيم شاه را مي گفت که مردم براي به پا داشتن اسلام قيام کرده اند و يک عکس و رساله از امام با خود داشت و در ميان مردم ده شروع به آگاه ساختن مردم کرد تا اينکه در 22 بهمن که رژِم به کلي نابود شد شهيد بر روي پشت بام رفته و فرياد مي زد که از امام پشتيباني کنيد که اسلام تازه شده است و نيزشهيد هنگاميکه جنگ تحميلي شروع شد تلاش و کوشش چشمگيري در جهت کمک به جبهه داشت و در تشييع جنازه هاي شهدا شرکت مي کرد و آرزوي شهادت مي کرد تا اينکه در مرداد ماه سال 1361 به جبهه رفت و در نامه هايي که از جبهه مي داد آرزوي کربلا مي کرد و به مادرش مي گفت ناراحت نباش که امروز هم عاشورا است شهيد هفت بار به مرخصي آمد و در اين مدت با شور و هيجان خاصي صحبت مي کرد و مي گفت زندگي من از ان موقع شروع شده است که در جبهه بودم تا اينکه در تاريخ 1362/10/11 در سن 20 سالگي در جبهه مريوان به آرزوي خود رسيد و نيز اولين شهيدي بود که در اين روستا که مردم او را با احترام به زادگاهش تشييع کردند. 
 
منبع: سایت شهدای ارتش
 
منبع: سایت شهدای ارتش
 +
==رده==                {{ترتیب‌پیش‌فرض:عبدالکریم_اسدی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دوران دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان خراسان رضوی]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان مشهد]]

نسخهٔ ‏۳۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۰۴

تاریخ تولد :1342/02/01


تاریخ شهادت : 1362/10/11


زندگینامه :

بسم الله الرحمن الرحيم


متن زندگينامه سرباز شهيد عبدالکريم اسدي سلام و درود فراوان به روان پاک حضرت سيدالشهداء که پرچم اسلم را بر افراخت و سلام و درود فراوان بر پيشگاه مقدس حضرت ولي عصر (عج) و نائب بر حقش امام خميني و سلام و درود به روان پاک همه شهدا از صدر اسلام تا کنون شهيد عبدالکريم اسدي در شب اول ارديبهشت ماه سال 1342 هنگام اذان مغرب که فرداي آن روز مصادف بود با ولادت فرزند حسين (ع) حضرت علي اکبر (ع) در خانواده اي پاک و معتقد به اسلام در روستاي کلبي بک بلداجي ديده به جهان گشود.



شهيد عبدالکريم سومين فرزند پسر خانواده زحمت کش بود شهيد عبدالکريم در سن هفت سالگي وارد دبستان شد و در آن زمان در مدارس تغذيه به اصطلاح رايگان بود شهيد از اين نوع تغذيه خدداري مي کرد و مي گفت دست شرابخوارها به اين رسيده است و بايد پرهيز کرد شهيد در ماه هاي محرم هر سال بچه هاي ده را جمع مي کرد و به مسجد مي رفتند و عزاداري مي کردند و در برگزاري مراسم عزاداري بسيار کوشا بود و هميشه در خانه به پدر و مادر مي گفت اي کاش من روز عاشورا بودم و سالار شهيدان را ياري مي کردم و شهيد در سال 1356 موفق به اخذ کارنامه قبولي کلاس پنجم ابتدايي شد و هوش و استعداد بسيار خوبي داشت ولي به خاطر نبود امکانات براي ادامه تحصيل ناچار به ترک تحصيل شد و به کمک پدر زحمتکش خود در روستا براي بدست آوئردن لقمه نان حلال پرداخت. شهيد در روستا در مجالس شادي و عروسي شرکت نمي کرد و در ميان مردم از نظر اخلاق و رفتار و کردار نمونه بود و در سال 1357 که يک بار به مشهد آمده بود و دوباره به ده برگشت با خوشحالي فراواني صحبت از راهپيمائيها و تظاهرات مردم بر عليه رژيم شاه را مي گفت که مردم براي به پا داشتن اسلام قيام کرده اند و يک عکس و رساله از امام با خود داشت و در ميان مردم ده شروع به آگاه ساختن مردم کرد تا اينکه در 22 بهمن که رژِم به کلي نابود شد شهيد بر روي پشت بام رفته و فرياد مي زد که از امام پشتيباني کنيد که اسلام تازه شده است و نيزشهيد هنگاميکه جنگ تحميلي شروع شد تلاش و کوشش چشمگيري در جهت کمک به جبهه داشت و در تشييع جنازه هاي شهدا شرکت مي کرد و آرزوي شهادت مي کرد تا اينکه در مرداد ماه سال 1361 به جبهه رفت و در نامه هايي که از جبهه مي داد آرزوي کربلا مي کرد و به مادرش مي گفت ناراحت نباش که امروز هم عاشورا است شهيد هفت بار به مرخصي آمد و در اين مدت با شور و هيجان خاصي صحبت مي کرد و مي گفت زندگي من از ان موقع شروع شده است که در جبهه بودم تا اينکه در تاريخ 1362/10/11 در سن 20 سالگي در جبهه مريوان به آرزوي خود رسيد و نيز اولين شهيدي بود که در اين روستا که مردم او را با احترام به زادگاهش تشييع کردند.  منبع: سایت شهدای ارتش

رده