شهید محمد اردمه: تفاوت بین نسخهها
Fazayemajazi (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۳: | سطر ۳: | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
− | شهید در سال 1341 در خانواده مذهبی و متدین به دنیا آمد. شهید در سن 4 سالگی پدر خود را از دست داد و بی سرپرست ماند. واز آن به بعد در دامن مادری پاک دامن به اسم ماه بی بی پرورش یافت و از آنکه بی سرپرست بود و در فقر زندگی بود توانست با کمک مادر دل سوزش از شش سالگی به دبستان بفرستد و با آنکه عشق علاقه به درس داشت و توانست تا کلاس چهارم ادامه دهد و همیشه که در دبستان بود شاگرد اول بود. و بعد از دبستان به قرآن خواندن پرداخت و توانست با کمک معلم دل سوزش و مادرش قرآن را دوره کند و از مکتب فارغ التحصیل شد شهید در اوایل جوانی که یک برادر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خود داشت و زندگی را می چرخانند. تا اینکه برادر بزرگش ازدواج کرد و بار زندگی به دوش این دو برادر آفتاد. و بعد از مدتی این شهید با دختر دایی خود ازدواج کرد و بعد از شش ماه از این ازدواج به خدمت سربازی مشرف شد که سه ماه آموزشی را در بیرجند سپری کرد و بعد از تقسیم بندی در شهرستان تبریز افتاد و در انقلاب اسلامی نقش مهمی داشت و عضو بسیج هم بود ودر تظاهرات همیشه شرکت می کرد و بعد از تقسیم بندی که در تبریز افتاد یک بار به مرخصی آمد و اجازه از مادر و پدر خواست تا آنها برای جبهه اجازه دهند و بعد رفت و اسم نویسی کرد و به جبهه کوشک افتاد و بعد از 20 روز مبارزه باصدامیان کافر در یک شب حوادث انگیز که حمل مسلم ابن عقیل رخ داد به درجه رفیع شهادت نائل آمد. و در روستای قاسم آباد دهنه | + | شهید در سال 1341 در خانواده مذهبی و متدین به دنیا آمد. شهید در سن 4 سالگی پدر خود را از دست داد و بی سرپرست ماند. واز آن به بعد در دامن مادری پاک دامن به اسم ماه بی بی پرورش یافت و از آنکه بی سرپرست بود و در فقر زندگی بود توانست با کمک مادر دل سوزش از شش سالگی به دبستان بفرستد و با آنکه عشق علاقه به درس داشت و توانست تا کلاس چهارم ادامه دهد و همیشه که در دبستان بود شاگرد اول بود. و بعد از دبستان به قرآن خواندن پرداخت و توانست با کمک معلم دل سوزش و مادرش قرآن را دوره کند و از مکتب فارغ التحصیل شد شهید در اوایل جوانی که یک برادر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خود داشت و زندگی را می چرخانند. تا اینکه برادر بزرگش ازدواج کرد و بار زندگی به دوش این دو برادر آفتاد. و بعد از مدتی این شهید با دختر دایی خود ازدواج کرد و بعد از شش ماه از این ازدواج به خدمت سربازی مشرف شد که سه ماه آموزشی را در بیرجند سپری کرد و بعد از تقسیم بندی در شهرستان تبریز افتاد و در انقلاب اسلامی نقش مهمی داشت و عضو بسیج هم بود ودر تظاهرات همیشه شرکت می کرد و بعد از تقسیم بندی که در تبریز افتاد یک بار به مرخصی آمد و اجازه از مادر و پدر خواست تا آنها برای جبهه اجازه دهند و بعد رفت و اسم نویسی کرد و به جبهه کوشک افتاد و بعد از 20 روز مبارزه باصدامیان کافر در یک شب حوادث انگیز که حمل مسلم ابن عقیل رخ داد به درجه رفیع شهادت نائل آمد. و در روستای قاسم آباد دهنه تشییع و به خاک سپرده شد. |
سطر ۱۵: | سطر ۱۵: | ||
منبع: سایت شهدای ارتش | منبع: سایت شهدای ارتش | ||
+ | ==رده== {{ترتیبپیشفرض:محمد_اردمه}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دوران دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان نیشابور]] |
نسخهٔ ۱ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۵۳
تاریخ تولد : 1341/04/01 تاریخ شهادت : 1361/07/09
زندگینامه
شهید در سال 1341 در خانواده مذهبی و متدین به دنیا آمد. شهید در سن 4 سالگی پدر خود را از دست داد و بی سرپرست ماند. واز آن به بعد در دامن مادری پاک دامن به اسم ماه بی بی پرورش یافت و از آنکه بی سرپرست بود و در فقر زندگی بود توانست با کمک مادر دل سوزش از شش سالگی به دبستان بفرستد و با آنکه عشق علاقه به درس داشت و توانست تا کلاس چهارم ادامه دهد و همیشه که در دبستان بود شاگرد اول بود. و بعد از دبستان به قرآن خواندن پرداخت و توانست با کمک معلم دل سوزش و مادرش قرآن را دوره کند و از مکتب فارغ التحصیل شد شهید در اوایل جوانی که یک برادر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خود داشت و زندگی را می چرخانند. تا اینکه برادر بزرگش ازدواج کرد و بار زندگی به دوش این دو برادر آفتاد. و بعد از مدتی این شهید با دختر دایی خود ازدواج کرد و بعد از شش ماه از این ازدواج به خدمت سربازی مشرف شد که سه ماه آموزشی را در بیرجند سپری کرد و بعد از تقسیم بندی در شهرستان تبریز افتاد و در انقلاب اسلامی نقش مهمی داشت و عضو بسیج هم بود ودر تظاهرات همیشه شرکت می کرد و بعد از تقسیم بندی که در تبریز افتاد یک بار به مرخصی آمد و اجازه از مادر و پدر خواست تا آنها برای جبهه اجازه دهند و بعد رفت و اسم نویسی کرد و به جبهه کوشک افتاد و بعد از 20 روز مبارزه باصدامیان کافر در یک شب حوادث انگیز که حمل مسلم ابن عقیل رخ داد به درجه رفیع شهادت نائل آمد. و در روستای قاسم آباد دهنه تشییع و به خاک سپرده شد.
وصیت نامه
بسمه تعالی راهی است که باید پیمود و سفری است که باید رفت چه بهتر که درحال خدمت به اسلام و ملت اسلامی شربت شهادت نوشید وبا سرافزای به لقاء الله رسد و این همان است که اولیا الله آرزوی آن را می کردند و از خدای بزرگ درمناجات خود طلب کردند. مادر بزرگوارم سلام سلام گرم مرا بپذیر سلامی که از عماق قلبم سرچشمه می گیرد. مادر جان از روزی که عازم جبهه شده ام. تولدی دیگر یافته ام و وارد دانشگاهی شده ام که کتابش قرآن و بنیانگذارش محمد می باشد. در این دانشگاه به جای قلم از اسلحه استفاده می شود. ومرکب آن از خون می باشد. ودر این دانشگاه دروس مختلفی تدریس می شود که از جمله ایثار از خود گذشتگی پشت پازدن به هواهای نفسانی و امیال شیطانی و فداکردن بهترین چیزها مانند. پدر و مادر وخواهر و برادر حتی سر و جان در راه خدا می باشد. اما افرادی که می خواهند وارد این دانشگاه بشوند. باید آمادگی قبلی داشته باشند. ودر کلاس درس معلمان مومن و با ایمان و شجاع درس فرا گرفته باشند. که من دوره مقدماتی را در کلاس شما درس گرفته ام جدا شما مادرم معلم خوبی برایم بوده ای وقبولی وسرافرازی ام را مدیون شما و زحمتهای شما هستم. من با تمام وجود در برابر شجاعت و روح بزرگتان سر تعظیم فرود می آورم. مادر عزیزم درحق شما بدیهای فراوانی کرده ام که امید وارم از تقصیراتم درگذری و مرا مورد عفو قرار دهی. سلام من به مادرم که از حلم و صبری بسیار کم نظیر برخوردار است. و در پاگی و مهربانی کم نظیر می باشد. مادر مهربانم اگر شهید شدم و این نعمت بزرگ الهی نصیبم شد برایم شیون و گریه نکنید. مادرم اگر شهید شدم درعزایم لباس سرخ بپوش و لباس عزا نپوشی چون خط ما خط سرخ حسین است و خدا را شکر کنید. که توانستند. فرزندی تربیت کنید. که روز قیامت پیش محمد. و آل او رو سفید. باشید. مادر جان از تو می خواهم که حلالم کنی و از بدیهای که نسبت به تو انجام داده ام در گذری و از خدا بخواهی که فرج حضرت مهدی را هر چه زودتر نزدیک بگرداند. تا تمام مردم بتوانند درسایه اسلام به راحتی و در کمال آرامش زندگی کنند.
منبع: سایت شهدای ارتش