شهید محمد صادق ارمکان: تفاوت بین نسخهها
Jafarpor97 (بحث | مشارکتها) |
(==رده== {{ترتیبپیشفرض:محمد_اسلامی}} رده: شهدا رده: شهدای دوران دفاع مقدس رده: شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران [[رده: شهدای ایران]) |
||
سطر ۳۶: | سطر ۳۶: | ||
روحش شاد و یادش گرامی با د | روحش شاد و یادش گرامی با د | ||
منبع : شهدای ارتش | منبع : شهدای ارتش | ||
+ | ==رده== {{ترتیبپیشفرض:محمدصادق_ارمکان}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دوران دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان اردبیل]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان اردبیل]] |
نسخهٔ ۲ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۵۵
شهید محمدصادق ارمکان
تاریخ تولد : 1337/01/04 تاریخ شهادت : 1360/09/30
زندگینامه
بسم الله الرحمن ارحیم فصل بهار سال 1337، عید نوروز بود، اهالی روستای طالب قشلاقی از توابع شهرستان اردبیل، مشغول دید و بازدید بودند كه خانواده نجفقلی ارمکان، انتظار به دنیا آمدن فرزند سوم خانواده را می كشیدند و بالاخره این انتظار در چهارم فروردین ماه به سر رسید و خانواده ارمکان صاحب سومین فرزند خود که پسر بود و توسط پدربزرگش محمد ص ادق نامیده شد . پدر ایشان نجفقلی ارمکان به تحصیلات حوزوی مشغول، و مادرشان ستاره افشان دخت، خانه دار بودند . خانواده محمد صادق مالک یک استیل ( معادل 20 هکتار ) زمین زراعی بود که در آن به کشت سیب زمینی و گندم و جو ... می پرداختند و از نظر وضیعت اقتصادی در حد مناسب بودند. داشتن پدری روحانی باعث شده بود که همه فرزندان به فرائض دینی از قبیل نماز و روزه و عبادت و دین اسلام به حد کافی آشنایی داشته باشند و آیات قرآن و اعمال اسلامی را سرلوحه کار خود قرار دهند و به آن عمل کنند. به همین خاطر محمدصادق در محیطی مذهبی که هر روز زمزمه آیات قرآن به گوش می رسید بزرگتر می شد و به خانواده شادابی می بخشید. او در کانون گرم خانواده اولین قدم های زندگی خود را برداشت و اولین کلمات را به زبان می آورد و خانواده نیز رفته رفته قدر این گوهر نورافشان را بیشتر می دانست . چون پدر بزرگ محمد صادق روحانی بودند محمد صادق نیز آموزش را از سن 4 سالگی شروع کرد . پدربزرگش چند نفر از بچه های محل را در خانه آموزش می داد . در سن 6 سالگی بر اساس علاقه و استعدادی که در دویدن داشت به ورزش دو، رشته دومیدانی پرداخت، محمدصادق از نظر جسمانی قوی بود و در دویدن نیز نسبت به دیگران برتری داشت و پیشرفت خوبی در این زمینه بدست آورد. در سال 1344 در مدرسه 2 کلاسه روستای طالب قشلاقی برای گذراندن دوره ی ابتدایی، توسط پدربزرگش ثبت نام کرد و پس از آن محمدصادق به علت علاقه ای که به درس خواندن داشت مشتاقانه و با شور و حال خاصی در اولین روز تشکیل کلاس ها به مدرسه رفت و با همکلاسی های خود رابطه دوستی برقرار کرد . محمدصادق، تا سال سوم ابتدائی را در مدرسه روستا گذرانید و در سال چهارم به اردبیل رفت و در مدرسه جهان علوم به تحصیل پرداخت، در آن زمان به علت این که خانواده اش هنوز در روستا سکونت د اشتند سال تحصیلی چهارم را در منزل عمه خود ماند. پدر محمدصادق (نجفقلی ارمکان) سال 1342 در محله امیریه اردبیل زمین خریده و در سال 1346 در آن زمین خانه ای ساخت و در سال 1348 که مصادف با سال تحصیلی پنجم ابتدائی محمدصادق بود به همان خانه در اردبیل نقل مكان کردن د. محمدصادق، به درس خیلی علاقه داشت و همیشه نمرات بالای کلاس را کسب می کرد، او علاوه بر درس، به ورزش نیز علاقمند بود و در رشته های دو میدانی و فوتبال فعالیت داشت مخصوصا به رشته دو میدانی به طور حرفه ای می پرداخت . از خصوصیات اخلاقی او این که از همان سنین نوجوانی با افراد بی سرپرست و یتیم دوستی می كرد و به فقیران كمك نموده و با آنها برخورد منطقی داشت که به محبوبیت و جذابیت او در بین خویشاوندان می افزود . روز ها به همین منوال سپری می شد تا این که محمدصادق تحصیلات ابتدائی خود را به اتمام رسانید و در سال 1350 تحصیلات راهنمایی را در مدرسه جهان علوم سابق (اندرزگو فعلی) شروع و در سال 1352 تحصیلات خود را با موفقیت به اتمام رسانید . محمدصادق، همیشه به فکر وضیعت اقتصادی خانواده بود به همین خاطر و برای این که قسمتی از مسئولیت خرج و مخارج خانواده را بر عهده بگیرد در کن ار برادر بزرگتر خود (حاج مصطفی ارمکان) به نجاری پرداخت و از همان نوجوانی به افراد ضعیف و فقیر و بی سرپرست کمک مالی می کرد. محمدصادق بعد از گذراندن دوره راهنمایی در سال 1353 در دوره تربیت معلم ثبت نام کرده و مدت 2 سال از دوره 4 ساله آن را در دانش سرای پسرا نه تربیت معلم اردبیل واقع در چهار راه امام، رو به روی فرمانداری گذرانید، او در طول این دو سال در کنار درس خود به ورزش نیز می پرداخت و در رشته دومیدانی مهارت های زیادی به دست آورد و در سال 1355 نیز مقام دوم کشوری و مقام اول استان اردبیل را کسب نمود. محمدصادق، همیشه به خویشاوندان خود احترام می گذاشت، با دوستان و آشنایان به خوشرویی و خون گرمی برخورد می کرد . از دوستان صمیمی محمد صادق در دوران جوانی می توان مرتضی عقیلی ( بازنشسته آموزش و پرورش ) ، علی ظهری ( رئیس دانشگاه محقق اردبیل ) ، داوود حامدی ( سرپرستی بانک ملت ) و ناصر فولادی را نام برد که از سمت فعلی آنها مشخص می شود همه تلاشگر و درس خوان بودند که به چنین مقامی دست یافته اند . محمدصادق و خانواده اش همگی با رژیم فاسد شاهنشاهی مخالف بودند و به همین دلیل از اول انقلاب اسلامی ایران فعالیت های ضد رژیم شاهنشاهی را آغ از کردند، محمد صادق با دوستانش جنب قبرستان علی (قبرستان بهشت فاطمه فعلی) خلوت می کردند و فعالیت های بعدی خود را برنامه ریزی می نمودند، در سال 1356، محمد صادق از طریق آموزش و پرورش، اعلامیه های ضد رژیم را پخش می کرد. فعالیت های محمدصادق در زمان انقلاب از ز بان برادرش حاج مصطفی ارمکان : محمدصادق در دوران انقلاب فعالیت های چشم گیری داشت جوانان محله و آشنایان را در مساجد و یا خانه خودمان جمع می کرد و در مورد اهداف امام و انقلاب برایشان صحبت می کرد، در مساجد به سخنرانی های آیت الله مروج و مسائلی گوش می دادند و دستورات و خواسته های ایشان را اجرا می کرد، در راهپیمائی ها و تظاهرات شرکت داشت و در محله هایی که ایشان می فرمودند به پخش اعلامیه ها و دیوارنویسی می پرداخت، یک روز در محله اکبریه در حال تظاهرات بودیم که نیروهای ساواک به محل آمدند و تیراندازی کردند که در این جریان عده ای از مردم مجروح شده و پراکنده شدند . در جریان انقلاب یک نفر به نام آقای زندی که پاسبان، و طرفدار امام خمینی و انقلاب بود، اکثراً برنامه ها و نقشه ها و اطلاعات محرمانه پاسبان ها و بعضاً ساواک را به ما می رساند و ما نیز بدون درگیری با آنها نقشه هایمان را تغییر می دادیم یا محل اجرای نقشه هایمان را عوض می کردیم و همیشه هم موفق می شدیم. مثلاً یک روز در مسجد آقا قرار بود تجمع کنیم و در مورد اهداف انقلابی مان صحبت کنیم که این برنامه توسط ماموران شاه لو رفته بود ولی آقای زندی جریان را به ما اطلاع دادند و ما نیز با برنامه ریزی، محل برگزاری سخنرانی را بدون اطلاع ماموران شاه به مسجد میرزا ده صالح تغییر دادیم که در آن روز نیز ماموران شاه به لطف ایمان و اعتقادی که آقای زندی به انقلابیون و امام داشت ناکام ماندند. محمدصادق در تمام صحنه های انقلاب حضور فعال داشت ولی در کنار این فعالیت ها از درس و ورزش خود عقب نماند و در سال 55-56 در مسابقات پرتاب دیسک در سطح استان مقام دوم، و در سال 56-57 در مسابقات پرتاب ورزنه در سطح استان مقام سوم، و در مسابقه 4 ×100 امدادی در سطح استان مقام چهارم را کسب کرده بود. او در سال 1357 در حال آموزش دوره تربیت معلمی در دانش سرای مقد مانی مراغه اردیموسی بودند که در تاریخ، 1357/07/24 به صورت نظام قدیم و آماده خدمت به دبستان روستایی از بنیاد پهلوی اردیموسی به محل کار معرفی شد و بعد از شروع تدریس در تاریخ، 1357/10/10 به صورت پیمانی و با مدرک دیپلم نظام قدیم و متعهد به عنوان آموزگار ورزش دبستان پهلوی اردیموسی به کار خود ادامه داد. این دوران اوج فعالیت محمدصادق در زمینه پیشبرد اهداف انقلابیون بود که از طریق دبستان و محبوبیتی که در بین مردم داشت توانست اهداف امام خمینی را و انقلاب را به اطرافیان خود بشناساند و کمک زیادی به پیروزی انقلاب بنماید. یکی از علل محبوبیت محمدصادق در بین مردم و خانواده، خوشرفتاری و حمایت از مردم و بچه های فقیر وبی سرپرست بود که او علاوه بر این که به خانواده خود احترام و ارزش بزرگی می گذاشت و همیشه به فکر سلامتی و خوشحالی مادر خود بود به بچه های بی سرپرست و یتیم نیز یاری می رساند و حقوق ماهانه خود را در بین افراد بی چیز تقسیم می کرد . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ، 1357/12/22 حضرت امام خمینی ( ره ) متولدین سال 1337 را از خدمت سربازی معاف کردند به همین خاطر محمد صادق در مورخه، 1358/07/01 به صورت رسمی به عنوان آموزگار ورزش و با مدرک دیپلم نظام قدیم به صورت متعهد به استخدام دولت در آم د و در دبستان پهلوی اردیموسی به کار خود ادامه داد. در آن زمان محمدصادق با سرمایه ای که از حقوق خود به دست آورده بود و همچنین با کمک مالی تعدادی از اطرافیان در محله موسی کاظم اردبیل ساختمان انجمن اسلامی و کتابخانه را پایه گذاری و احداث کرد و جوانان اغفال شد ه و گمراه را به آن ساختمان دعوت کرده و با تشریع اهداف انقلاب و همچنین اهداف کمونیستی آنها را از گمراهی و از اهداف کمونیست ها مطلع می ساخت تا راه راست را خودشان انتخاب کنند و این عمل را می توان گامی در تحکیم پایه های انقلاب اسلامی در شهر اردبیل شمرد . وقتی جنگ بین ایر ان و عراق شروع شد محمدصادق جهت کمک و یاری به مصدومین جنگی در هلال احمر ثبت نام کرد و بعد از طی آموزش های امدادگری، با سایر افراد فعال در هلال احمر به یاری مجروحین جنگی شتافت ایشان همیشه آرزو داشت در خدمت وطن باشد وقتی جنگ شروع شد محمدصادق حسرت می خورد که به جبهه اعزام شود و در کنار سایر رزمندگان با دشمن غاصب مبارزه کند تا این که امام خمینی دستور دادند که به علت کمبود نیرو، متولدین سال 1337 نیز به خدمت اعزام شوند، محمدصادق با شوق و علاقه خاصی در تاریخ، 1360/6/19 جهت گذراندن دوره آموزشی سه ماهه نظ امی، به تهران اعزام شد و پس از گذراندن یك دوره به مرخصی، به جبهه اعزام شد . بعد از اتمام مرخصی، با تمامی خویشاوندان و دوستان و خانواده خداحافظی کرد و پشتیبانی از حضرت امام و آرمان های انقلاب را به تمام آشنایان توصیه کرد و همچنین مواظبت از پدر و مادرمان را به من( حاج مصطفی ارمکان) سفارش نمود و به جبهه رفت . موقعی که می خواست راهی بشود من او را به اتوترانزیت بردم تا سوار ماشین کنم که در آنجا اورکت تازه نظامی خود را با اصرار به بنده داد و گفت که احتمالاً من در جبهه شهید بشوم و نمی خواهم اورکت تازه به دست دشمنان بیافتد. محمدصادق به جبهه دزفول اعزام گردید و بعد از چند روز یعنی در تاریخ، 1360/9/30 در منطقه عملیاتی دزفول در اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر، به شهادت رسید . اولین نفری كه خبر شهادت محمدصادق را شنید پدرم بود كه قبل از ظهر و حوالی ناهار بود، ایشان اصل اً به روی خودش نیاورد آن موقع ما در خانه نشسته بودیم که پدر به من و مادرم گفت: نهارتان را بخورید و خانه را مرتب کنید که مهمان داریم، ایشان از خانه بیرون رفتند و بعد از مدتی به خانه برگشتند، پدرم خیلی صبور بود . بعد از آن من به کوچه رفتم و در داخل کوچه چند ن فر از جوانان محله را دیدم که در کوچه ایستاده اند و به طرف خانه نگاه می کنند به خانه برگشتم و از پدر پرسیدم که چه اتفاقی افتاده است که این قدر پریشان هستی؟ پدر جواب داد که محمد صادق زخمی شده و در بیمارستان شیر خورشید ( فاطمی فعلی ) بستری است و من نیز بعد از ش نیدن خبر به بیمارستان رفتم و در بیمارستان متوجه شهادت او شدم كه آن لحظه، یکی از سخت ترین لحظات عمرم محسوب می شود چون برادری فداکاری، مهربان و دلسوز و یتیم نوازی را از دست داده بودم . بعد از مدتی که به خانه آمدیم تا پدر را برای مراسم تشییع جنازه محمدصادق ببر یم ایشان از آمدن خودداری نمود و گفت که اگر من در مراسم باشم مردم به خاطر حضور من بیشتر اذیت می شوند و ما نیز پیکر پاک محمدصادق را در گلزار قاسمیه دفن کردیم . پدرم بعد از شهادت محمد صادق به آشنایان و خویشاوندان و همچنین در خانواده خودمان همیشه می گفت که در مقابل مشکلات و حوادث ناگوار زندگی صبر و استقامت داشته باشیم و نا امیدی را به خود راه ندهیم. ایشان نیز بعد از چندین سال تحمل غم و اندوه از دست دادن فرزند، در سال 1367 وفات یافتند ولی مادرمان هنوز در قید حیات هستند. روحش شاد و یادش گرامی با د منبع : شهدای ارتش