شهید حسن حسین زاده: تفاوت بین نسخهها
Atashbar97 (بحث | مشارکتها) (صفحهای جدید حاوی «تاریخ تولد : 1341/08/09 نام : حسن محل تولد : مشهد نام خانوادگی : حسینزاده تاری...» ایجاد کرد) |
Kolahkaj9706 (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۲۲: | سطر ۲۲: | ||
==خاطرات== | ==خاطرات== | ||
− | با آمدن امام خمینی به ایران بوی دیگری در فضای ایران و انقلاب به مشام می رسید و فعالیتهای پدرم هم زیاد می شد . ایشان بیشتر روزها را به پخش و تکثیر اعلامیه های امام و شب را به کار نگهبانی از بیمارستان مشغول بودند و درآمد حاصل از این کار را در راه پخش و تکثیر اعلامیه و راه اندازی راهپیمایی در داخل روستا خرج می کردند . به گفته مادر بزرگم پدرم وقتی عصرها برای نگهبانی به شهر می رفتند ، چون پولهایشان را در راه انقلاب و امام خرج می کردند برای شام و صبحانه خودمی ماندند و پولی نداشتند که چیزی بخورند بیشتر اوقات نان خالص می بردند مادر بزرگ می گوید بعضی اوقات کار چنان مشکل می شد که پدرت گرسنه به سر کار رفت و بدون شام با حتی همان نان خالص تا صبح نگهبانی می دادند . | + | با آمدن امام خمینی به ایران بوی دیگری در فضای ایران و انقلاب به مشام می رسید و فعالیتهای پدرم هم زیاد می شد . ایشان بیشتر روزها را به پخش و تکثیر اعلامیه های امام و شب را به کار نگهبانی از بیمارستان مشغول بودند و درآمد حاصل از این کار را در راه پخش و تکثیر اعلامیه و راه اندازی راهپیمایی در داخل روستا خرج می کردند . به گفته مادر بزرگم پدرم وقتی عصرها برای نگهبانی به شهر می رفتند ، چون پولهایشان را در راه انقلاب و امام خرج می کردند برای شام و صبحانه خودمی ماندند و پولی نداشتند که چیزی بخورند بیشتر اوقات نان خالص می بردند مادر بزرگ می گوید بعضی اوقات کار چنان مشکل می شد که پدرت گرسنه به سر کار رفت و بدون شام با حتی همان نان خالص تا صبح نگهبانی می دادند .<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=%206883منبع سایت یاران رضا]</ref> |
− | + | ==پانویس== | |
− | + | <references/> | |
− | + | ||
− | + |
نسخهٔ ۱ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۳۶
تاریخ تولد : 1341/08/09
نام : حسن محل تولد : مشهد
نام خانوادگی : حسینزاده تاریخ شهادت : 1362/05/09
نام پدر : حبیباله مکان شهادت : مهران
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :
شغل : یگان خدمتی :
گروه مربوط : سایر شهیدان استان خراسان
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده
گلزار : بهشترضا
rId5
خاطرات
با آمدن امام خمینی به ایران بوی دیگری در فضای ایران و انقلاب به مشام می رسید و فعالیتهای پدرم هم زیاد می شد . ایشان بیشتر روزها را به پخش و تکثیر اعلامیه های امام و شب را به کار نگهبانی از بیمارستان مشغول بودند و درآمد حاصل از این کار را در راه پخش و تکثیر اعلامیه و راه اندازی راهپیمایی در داخل روستا خرج می کردند . به گفته مادر بزرگم پدرم وقتی عصرها برای نگهبانی به شهر می رفتند ، چون پولهایشان را در راه انقلاب و امام خرج می کردند برای شام و صبحانه خودمی ماندند و پولی نداشتند که چیزی بخورند بیشتر اوقات نان خالص می بردند مادر بزرگ می گوید بعضی اوقات کار چنان مشکل می شد که پدرت گرسنه به سر کار رفت و بدون شام با حتی همان نان خالص تا صبح نگهبانی می دادند .[۱]