شهید علی تمام زاده: تفاوت بین نسخهها
(←خاطرات) |
(←خاطرات) |
||
سطر ۱۹: | سطر ۱۹: | ||
* حجت الاسلام قاسمی نقل کرده که:با شهید علی تمام زاده هماهنگ کردم یکی از مدافعان حرم رو بفرسته به مراسم شهدای مدافع حرم افغانستانی که بچه های هیئت محبین الحسنین (ع) پیشاهنگی، سال تحویل امسال برگزار می کنند. شهید تمام زاده هم برای این جلسه شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) رو که اومده بود مرخصی، فرستاد. گفتم حاج علی ویژگی این رزمنده که فرستادی اش سخنرانی چیه؟ گفت: شب تاسوعا شهید می شه! خودش هم می دونه!! دقیقا شب تاسوعا شهید صدرزاده به مولاش ابالفضل پیوست! اون جلسه به بچه ها گفتم باهاش عکس بگیرید شهیده! 8 ماه بعد فقط عکس برای ما موند و اونا پرواز کردند. | * حجت الاسلام قاسمی نقل کرده که:با شهید علی تمام زاده هماهنگ کردم یکی از مدافعان حرم رو بفرسته به مراسم شهدای مدافع حرم افغانستانی که بچه های هیئت محبین الحسنین (ع) پیشاهنگی، سال تحویل امسال برگزار می کنند. شهید تمام زاده هم برای این جلسه شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) رو که اومده بود مرخصی، فرستاد. گفتم حاج علی ویژگی این رزمنده که فرستادی اش سخنرانی چیه؟ گفت: شب تاسوعا شهید می شه! خودش هم می دونه!! دقیقا شب تاسوعا شهید صدرزاده به مولاش ابالفضل پیوست! اون جلسه به بچه ها گفتم باهاش عکس بگیرید شهیده! 8 ماه بعد فقط عکس برای ما موند و اونا پرواز کردند. | ||
− | |||
− | *مستاجر بود... | + | *کارگری |
+ | مستاجر بود... | ||
برای تامین زندگی زیر بار خیلی از شغل ها که موجب گرفته شدن حریتش میشد نرفت! | برای تامین زندگی زیر بار خیلی از شغل ها که موجب گرفته شدن حریتش میشد نرفت! | ||
وقتی هم دستش خالی بود به میدان کارگران شهر میرفت و بعنوان کارگر بنایی سرکار میرفت! | وقتی هم دستش خالی بود به میدان کارگران شهر میرفت و بعنوان کارگر بنایی سرکار میرفت! |
نسخهٔ ۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۵۹
شهید علی تمام زاده
محتویات
زندگی نامه
ولادت: 1355 شهادت: 16/8/1394 وضعیت تاهل: متاهل روحانی شهید علی تمام زاده، شیخ شهید، در سوریه به شهادت رسید. در سفر آخری که شهید به سوریه عازم شده بود، جمله ای از شهید مرتضی آوینی، که به تعبیر رهبری، سید شهیدان اهل قلم هست، شخصیتی که علی تمام زاده کتاب هایش را می خواند و به دوستان توصیه می کرد که بخوانید را برای یکی از دوستانش چنین پیامک کرده است:
نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزموده اند و لاغیر... صحرای بلا به وسعت تمام تاریخ است... انشاءالله نایب الزیاره شما در زینبیه دمشق خواهم بود. اربعین 93 وقتی از کربلا برگشت به دو دلیل خیل خوشحال بود اول اینکه توانسته بود حرم ارباب بی کفن رو زیارت کنه و دومین دلیل خوشحالیش بخاطر این بود که توی عصائب اهل الحق (یکی از گروه های بسیج مردمی عراق) به عنوان مدافع حرم ثبت نام کرده بود... می گفت: وقتی رسیدم کربلا یکی از موکب های برای مدافعین مردمی عراق بود... رفتم داخل دیدم یکی از کارهایی که می کنن ثبت نام داوطلبین برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) هستش ... مسئولش را پیدا کردم و شروع به صحبت کردم که می خوام همینجا بمونم و از اینجا برم برای جهاد ... ولی قبول نکردن... وقتی خیلی تاکید به کارم کردم قبول کردن که ثبت نام کنم و لی گفتن احتمالش کمه که اجازه بدن ما از نیروی ایرانی استفاده کنیم... می دونست که احتمالش کمه اجازه جهاد بهش بدن ولی بابت ثبت نام کردنش خیلی خوشحال بود و می گفت: من اسمم رو نوشتم اگه خدا صلاح بدونه میرم.
خاطرات
- آقای کمیل دوست و همسفر شیخ شهید نقل کرده که :
حاجی دوتا بربری گرفته بود و داشت میومد سمت خونه... یهو یک پیرمرد قدبلند که ظاهرا خیلی عصبانی بود و معلوم نبود از چی ناراحته، چشمش افتاد به حاجی شروع کرد به فحش و ناسزا که هر بلایی سر ما میاد از دست شما آخونداست و فحش های ناجوری هم به حاجی داد. همه بچه ها بهت برشون داشت و داشتند به حاجی نگاه می کردند که الان چه کاری می کنه؛ میزنتش، زنگ می زنه پاسگاه محل که آشنا هم بودن یا مثل خود پیرمرد جوابش رو میده یا ... فحش های پیرمرد که تموم شد، حاجی سرشو آورد بالا، رفت سمت پیرمرد شروع کرد به ماچ کردن سر و صورتش و بعد یک نون هم بهش داد و گفت از دست ما ناراحت نباش، ما کاره ای نیستیم! خونه خودش رو به پیرمرد نشون داد و گفت: اگه مشکلی داشتی و پولی خواستی بیا پیش خودم. یکبار هم که کربلا بودم زنگ زد، پرسید؛ دوست افغانی نداری به من معرفی کنی؟ گفتم: علی می خوای بری سوریه؟! گفت: خواهش می کنم فقط کسی ندونه! در راه با یک افغانی به طور اتفاقی آشنا شده بود، مدارک شناسایی اونو گرفت بود، حالا توی فرودگاه امام خمینی (ره) نفس علی بالا نمیادف یک به یک داشتن مدارک افراد رو بررسی می کردند، علی هم آیه و جعلنا... می خوند تا رسید به دو نفر آخر که شهید علی تمام زاده آخرین نفرشون بود، به یکباره مسئول بازرسی پس از بررسی مدارک همه گفت: دیگه تموم شد شما دو نفر هم بروید داخل هواپیما! ... بدون بررسی مدارک! قرآن کار خودش رو کرده بود چشم ها پوشیده شده بود و شهید علی تمام زاده بین فاطمیون افغانستان به جبهه اعزام شده بود.
- حجت الاسلام قاسمی نقل کرده که:با شهید علی تمام زاده هماهنگ کردم یکی از مدافعان حرم رو بفرسته به مراسم شهدای مدافع حرم افغانستانی که بچه های هیئت محبین الحسنین (ع) پیشاهنگی، سال تحویل امسال برگزار می کنند. شهید تمام زاده هم برای این جلسه شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) رو که اومده بود مرخصی، فرستاد. گفتم حاج علی ویژگی این رزمنده که فرستادی اش سخنرانی چیه؟ گفت: شب تاسوعا شهید می شه! خودش هم می دونه!! دقیقا شب تاسوعا شهید صدرزاده به مولاش ابالفضل پیوست! اون جلسه به بچه ها گفتم باهاش عکس بگیرید شهیده! 8 ماه بعد فقط عکس برای ما موند و اونا پرواز کردند.
- کارگری
مستاجر بود... برای تامین زندگی زیر بار خیلی از شغل ها که موجب گرفته شدن حریتش میشد نرفت! وقتی هم دستش خالی بود به میدان کارگران شهر میرفت و بعنوان کارگر بنایی سرکار میرفت! گاهی لباس روحانیت به تن داشت و دستهایش اثر کچ کاری!! جمله سردار ذوالنور در مراسم وداع با پیکر شهید علی تمام زاده تعبیر زیبایی بود: "گردی از دنیا بر دامن این شهید ننشسته بود"
منبع: ابر وباد
نامه ها
- دل نوشته شهید
جمعه ساعت چهار صبح بود که رسیدم خونه! سر راه به مادر و خواهرها که بی صبرانه منتظرم بودن هم سری زدم اومده بودن استقبال. شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان مصادف با شب قدر یک ساعت از نیمه شب گذشته بود که هواپیما تو فرودگاه امام زمین نشست. چند ساعتی از شب قدر رو تو آسمون گذروندیم! ... ما هم که یازده هزار پایی زمین بودیم و یازده هزار قدم به خدا نزدیکتر! به قول شهید مهدی صابری بالای بالای ابرها پرواز می کردیم... بی خبر رفتم اما با دست پر برگشتم. کوله باری از ناگفته ها دارم که به خواست خدا به مرور براتون بازگو می کنم. از سرزمین زیتون ها (سوریه) برگشتم. دو ماه بین فرشته ها بودم و این دومین سفر من در این چند ماه بود. بقول قیصر امین پور: گرچه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت همه طول سفر یک چمدان بستن بود
وصیت نامه
با نام و یاد خداوند مهربان و با درود به ارواح طیبه شهدای جهان اسلام و با سلام و دعای خیر به پیشگاه آقا صاحب الزمان (عج) و آرزوی سرسلامتی رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای (دام عزه) شب عملیات است و رزمندگان با تجهیزات عازم خط نبرد حق علیه باطل هستند. این عملیات از آن جا اهمیت فراوان نسبت به دیگر عملیات ها دارد که برای دفاع از شیعیان مظلوم شهرهای سوریه تدارک دیده شده است. مردم مظلومی که ماه ها در محاصره هستند و تنها از طریق هلی کوپتر آذوقه دریافت می کنند. حتی از این که کی یک شکم سیر نان خالی بخورند عاجزند و به قدری در مضیقه هستند که آرد را با پوست درختان دیگر خمیر می کنند تا حجم زیادی پیدا کند و بتوانند چند روزی بیشتر محاصره را تحمل کنند. ان شاءالله با غیرت رزمندگان حزب الله، برادران ایرانی، فاطمیون، حیدریون، زینبیون و ... این محاصره خواهد شکست و پیروزی از آن مومنین و متقین است. چند کلامی با پدر و مادر عزیزم! پدر خوب و مهربانم و مادر عزیزتر از جانم، از شما به خاطر این که فرزندتان را با راه و مکتب اهل بیت (ص) آشنا کردید، تشکر می کنم و ممنونم. ممنونم از این که پدر مهربان من با نان حلال مرا بزرگ کرد و مادر خوبم با مجلس روضه اهل بیت (ص) و محبت آنها ترتبیتم نمود. هیچ گاه عرق های پدرم را زیر تیغ تابستان و در اوج گرما که با زبان روزه کارگری می کرد تا نان حالا و طیب و طاهری بر سرسفره خانواده خود بگذارد را فراموش نمی کنم. کودک بودم اما آن زحمات هیچ گاه فراموش شدنی نیست و هیچ گاه محبت مادرانه را که با اشک روضه اهل بیت (ص) عجین شده بود را از یاد نخواهیم برد. همه چیز ما از اهل بیت (ص) است چرا که این ها وسیله هستند. اسباب و وسیله نجات همه انسان ها به صورت کشتی نجات اهل بیت (ص) هستند و بس. امشب دوم محرم است و بچه ها برای امام حسین (ص) سید و سالار و سرور همه آزادمردان جهان عزاداری می کنند. ما هم اقتدا کردیم به امام حق طلبان و کربلایی شدیم. چند کلامی با فرزندانم؛ فاطمه عزیزم، دختر خوب، پاک و متدین، نجیب، با وقار، خانم، مهربان و قشنگ من، خیلی دوست داشتم همین الان دستت را بسان رسول الله (ص) که دست فاطمه زهرا (ص) را مب بوسید، می بوسیدم؛ چرا که تو هم نام فاطمه زهرا (ص) هستی. برایم خیلی عزیزی، خیلی. همیشه دوستت داشتم و الان خدا می داند چقدر دوستت دارم، خدا می داند و بس. دخترم، اگر در زندگی از من اذیت شدی و آزاری دیدی، عصبانیت و دعوای پدر دختری دیدی، حلالم کن که سخت محتاجم. دوستت دارم عزیزم. آقا محمد هادی، پسر قشنگ و خوشگل من؛ برای عزت دین اسلام به جهاد رفتم. پسر خوب و رئوفم، خدا می داند که یک دل سیر دلم برایت تنگ شده و دوست دارم بغلت بگیرم و دور سرم بچرخانم. عزیزم، اگر از سن طفولیت عبور کردی، پسر مودبی برای مادرت باش. عصای خانواده باش. مسیر اهل بیت (ص) را فراموش نکن. با افراد با ایمان نشست و برخاست کن. دوستان با ایمان انتخاب کن. همیشه توکلت به خدای مهربان باشد. از اهل بیت عصمت و طهارت (ص) مدد بگیر و آن ها را وسیله برای رسیدن به خدا انتخاب کن. سختی ها را بر جان بخر و بدان که پیروزی از آن متقین است. دوستت دارم کوچولوی دوست داشتنی من. چند کلامی با خواهران و برادران عزیزم؛ خواهران مهربانم، دوستان دارم. بدانید مهر و محبت همه شما در قلب من بوده و خواهد بود. راه اهل بیت عصمت و طهارت (ص) را بروید و نمازتان فراموش نشود. دوست و یاور همدیگر باشید. کانون خانواده را مثل همیشه گرم نگاه دارید. دوستتان دارم. چند کلامی با همه دوستان و آشنایانم؛ بدانید من برای هیچ چیز به سوریه نرفتم که اهداف مادی داشته باشم. راه برای هدف مقدس دفاع از نوامیس و کیان مسلمین و برای مقابله با استکبار و رأس آن، رژیم جعلی و سفاک اسرائیل، رژیم کودک کش و جنایت پیشه رژیم سهیونیستی؛ هر چه در توان دارید براین رژیم جعلی فریاد بکشید و خشم و نفرتتان را نثار آن کنید. کینه های انقلابیان رسوب نگیرد و فراموش نکنید که همه ما شیعه علی ابن ابی طالب (ص) هستیم. شیعه علی (ص) ذلت نمی پذیرد. آقا و مولای ما حسین ابن علی (ص) هم تن به ذلت نداد. آشنایان و دوستان خوبم، همه شما مرا حلال کنید. از مادر خانم و پدر خانم عزیزم نیز التماس دعای شدید دارم و مهر و محبت همه شما در قلب من است. از مادر خوبم، خواهرهای خوبم، خواهر خانم ها و بستگان می خواهم مراقب خانواده من باشند و صله رحم فراموشتان نشود. رفت و آمدتان را با خانواده بعد از من ادامه دهید. همه شما را به خدای سبحان می سپارم. ظهور حضرت مهدی (عج) نزدیک است و چه بسا (اگر لیاقت داشته باشیم) دوباره رجعت کنیم؛ ان شاء الله. همیشه پشت سر رهبر فرزانه انقلاب حرکت کنید. از دوستان و آشنایانی که فراموش کردم نامشان را ببرم، پوزش می خواهم. یا علی علی تمام زاده (ابوهادی)[۱]
پانویس
- ↑ سایت نوید شاهد