شهید جواد جعفری: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی «تاریخ تولد : 1337/05/10 نام : جواد محل تولد : سرخس نام خانوادگی : جعفری تاریخ شهاد...» ایجاد کرد) |
Kolahkaj9706 (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۲۶: | سطر ۲۶: | ||
- سری آخری که پدرم آقای جعفری می خواست به جبهه برود به من گفت : پسرم بعد از من تو سرپرست خانه هستی ناراحت نباشید اگر من شهید شدم و زنده برنگشتم امام ( ره ) است و جای خالی من را با صحبت های دلنشینش پر می کند . | - سری آخری که پدرم آقای جعفری می خواست به جبهه برود به من گفت : پسرم بعد از من تو سرپرست خانه هستی ناراحت نباشید اگر من شهید شدم و زنده برنگشتم امام ( ره ) است و جای خالی من را با صحبت های دلنشینش پر می کند . | ||
− | - دو نفر از همرزمان پدرم می گفتند شب حمله پدرت استراحت داشت و باید استراحت می کرد آن لحظه به چند راننده فوراً نیاز داشتند و چند راننده داوطلب می خواستند که یکی از آنها پدر شما بود که از استراحت خودش صرف نظر کرده بود و به نیروهای عمل کننده پیوست که در همان شب در بین راه به شهادت رسید . | + | - دو نفر از همرزمان پدرم می گفتند شب حمله پدرت استراحت داشت و باید استراحت می کرد آن لحظه به چند راننده فوراً نیاز داشتند و چند راننده داوطلب می خواستند که یکی از آنها پدر شما بود که از استراحت خودش صرف نظر کرده بود و به نیروهای عمل کننده پیوست که در همان شب در بین راه به شهادت رسید .<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=5782منبع سایت یاران رضا]</ref> |
− | + | ==پانویس== | |
− | + | <references/> | |
− | + |
نسخهٔ ۶ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۰۴
تاریخ تولد : 1337/05/10
نام : جواد محل تولد : سرخس
نام خانوادگی : جعفری تاریخ شهادت : 1366/12/13
نام پدر : محمدعلی مکان شهادت : فلکهچهارشیر
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :
شغل : یگان خدمتی :
گروه مربوط : سایر شهیدان استان خراسان
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : مکانیک
گلزار : بهشتنبیسرخس
خاطرات
- جواد سری آخری که به جبهه می خواست برود می گفت : من این بار دیگر از جبهه برنمی گردم مطمئن هستم که به شهادت می رسم این را به خوبی می دانم به من الهام شده است بعد از من شما سرپرست خانواده هستید و باید شما هم برای بچه ها پدر باشید و هم مادر و باید جای خالی من را در خانه برای بچه ها پر کنید و راه من را ادامه دهید و پیرو خط رهبری باشید و هرگز امام را تنها نگذارید .
- یک روز دیدم که کبوتری آمد به خانه مان ما هم آن کبوتر را نگهداری کردیم مدت چند سالی گذشت و آقای جعفری به جبهه رفت من هم پدر و مادرم در مشهد مقدس زندگی می کردند من این کبوتر را با خودم به منزل پدرم بردم زمانی که آقای جعفری در جبهه به شهادت می رسد همزمان این کبوتر از قفس خودش بیرون می آید و می پرد روی دیوار ساعتی با حالت غمگین می نشیند و بعد هم می رود و دیگر برنمی گردد .
- سری آخری که پدرم آقای جعفری می خواست به جبهه برود به من گفت : پسرم بعد از من تو سرپرست خانه هستی ناراحت نباشید اگر من شهید شدم و زنده برنگشتم امام ( ره ) است و جای خالی من را با صحبت های دلنشینش پر می کند .
- دو نفر از همرزمان پدرم می گفتند شب حمله پدرت استراحت داشت و باید استراحت می کرد آن لحظه به چند راننده فوراً نیاز داشتند و چند راننده داوطلب می خواستند که یکی از آنها پدر شما بود که از استراحت خودش صرف نظر کرده بود و به نیروهای عمل کننده پیوست که در همان شب در بین راه به شهادت رسید .[۱]