شهیدابراهیم حاجی پور: تفاوت بین نسخهها
Kolahkaj9706 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | ||
+ | |نام فرد = ابراهیم حاجی پور | ||
+ | |تصویر = شهید_ابراهیم_امیر_عباسی.jpg | ||
+ | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
+ | |شهرت = | ||
+ | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | ||
+ | |تولد = مشهد، [[1339/12/01]] | ||
+ | |شهادت = [[1359/10/17]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل شهادت = نامشخص | ||
+ | }} | ||
تاریخ تولد : 1339/12/01 | تاریخ تولد : 1339/12/01 | ||
نام : ابراهیم محل تولد : مشهد | نام : ابراهیم محل تولد : مشهد | ||
نام خانوادگی : حاجیپور تاریخ شهادت : 1359/10/17 | نام خانوادگی : حاجیپور تاریخ شهادت : 1359/10/17 | ||
− | نام پدر : عیسی | + | نام پدر : عیسی |
− | تحصیلات : نامشخص | + | تحصیلات : نامشخص |
− | شغل : آزاد | + | شغل : آزاد |
گروه مربوط : سایر شهیدان استان خراسان | گروه مربوط : سایر شهیدان استان خراسان | ||
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده | نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده |
نسخهٔ ۱۹ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۷
ابراهیم حاجی پور | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | مشهد، 1339/12/01 |
شهادت | 1359/10/17 |
تاریخ تولد : 1339/12/01 نام : ابراهیم محل تولد : مشهد نام خانوادگی : حاجیپور تاریخ شهادت : 1359/10/17 نام پدر : عیسی تحصیلات : نامشخص شغل : آزاد گروه مربوط : سایر شهیدان استان خراسان نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده گلزار : خواجهربیع
خاطرات
• ابراهیم ابتدا در روزنامه فروشی کار می کرد اعلامیه های امام (ره ) به همراه روزنامه را به مردم می داد و آنها را به پیروی از امام عزیزمان دعوت می کرد .خیلی به امام علاقه داشت بعد از روزنامه فروشی به شرکت الیاف رفت و استخدام شد و بعد از آن گفت: می خواهم به جبهه بروم من خیلی اصرار کردم تا نرود .او گفت: پدر جان من اگر نروم و دیگران به بهانه های مختلف نروند پس دشمن می آید و خانه مان را می گیرد .چه کسی باید جواب آنها را بدهد و از کشور وعزیزمان دفاع کند .پسرم حرفهایش خیلی قانع کننده بود او می گفت: مسأله دین و عزت و شرافت است مسأله اطاعت از فرمان عزیزمان است امام است . • شب قبل از شهادت ابراهیم خواب دیدم روزنامه ای خریدم و شروع به خواندن روزنامه کردم و ناگهان دیدم بالای روزنامه با خط درشت نوشته شده که ابراهیم به شهادت رسیده است بعد از این روزنامه را به مادرم نشان دادم و گفتم : مادر نگاه کن در این روزنامه نوشته شده است که ابراهیم به شهادت رسیده است .مادرم گفت: نه این حرف دروغ است .ابراهیم من زنده است .من هرچه به مادرم گفتم : مادرم باور نمی کرد بعد وقتی از خواب بیدار شدم موضوع خوابم را به مادرم گفتم : مادرم گفت: ابراهیم شهید می شود ما بین همین صحبتهای مادر در مورد خواب بود که زنگ خانه ما را زدند من رفتم در را باز کردم دیدم دو تا سرباز آمدند و به من گفتند که ابراهیم حاجی پور برادر شماست ؟گفتم : بلی از او خبری دارید ؟ آنها گفتند : برادر شما شهید شده است .[۱]