شهید سید رضا هاشمی: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی «شهید سیدرضا هاش می تاریخ تولد : 1339/02/02 تاریخ شهادت : 1361/10/02 محل شهادت : نام...» ایجاد کرد) |
Hejazi9708 (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۲: | سطر ۲: | ||
تاریخ تولد : 1339/02/02 | تاریخ تولد : 1339/02/02 | ||
+ | |||
تاریخ شهادت : 1361/10/02 | تاریخ شهادت : 1361/10/02 | ||
محل شهادت : نامشخص | محل شهادت : نامشخص | ||
+ | |||
محل آرامگاه : فارس - آباده - اباده | محل آرامگاه : فارس - آباده - اباده | ||
− | زندگی نامه | + | ==زندگی نامه== |
بسم الله الرحمن الرحیم | بسم الله الرحمن الرحیم | ||
بهار 1339 فرزندی به تاریخ اضافه شد که از سلسله سادات بنی هاشمی بود پدر نام این بزرگوار را رضا نهاد تا در زندگی اش همیشه راضی باشد مادر نیز از سلاله های پاک فاطمه اطهر بود بچه ها هرگز دستان پدر را خالی از محبت نمی دیدند و دامن مادر را بی طراوت از گل صبوری و غنچه ی دعا همین برای آن ها کافی بود همه ی روزهای کودکی سید رضا با سختی و رنج و مشقت پدر همراه بود و این خود یک امتحان بزرگ بود در تاریخ کمتر کسی را می بینیم که به سعادتی رسیده و در کودکی کامیاب از لذائذ دنیایی شده اند که ناز پرورده ایام نمی تواند عاشق شود. سید رضا وارد هفت سالگی شد و به مدرسه رفت و درس و بحث را تا سوم راهنمایی ادامه داد و بعد به کمک پدر شتافت کار برای سید رضا معنای خوشی داشت چرا که با رنج او از رنج پدرش کاسته می شد و کمی از فقر خانواده را؟؟؟ و لبخندی را روی گونه مادر می نشاندند.سید رضا از نظر ادب و اخلاق و پای بندی به احکام الهی و ادای فریضه های دینی هیچ چیز کم نداشت.واژه مادر دوست داشتنی ترین کلمه در قاموس وجود او بود و اقوام پیش چشمش لطیف و با ارزش بودند وقتی که انقلاب شد سید رضا با همه وجودش به آن دلبستگی پیدا کرد او باز هم باید کار می کرد و در کنار پدر زندگی را سامان می داد. کم کم روزهای سربازی سید رضا از راه رسیدند سید راست قامت ایستاد و نگاهش را به عقبه های جبهه دشمن؟؟؟ تا این که خود به غرب دزفول رفت کم کم سید رضا به روزهایی نزدیک شد که قرار بود به مهمانی خدا برود کرکس ها در کمینش نشسته بودند و در صدد بودند که او را از پای بیندازند وی پس از یک مقاومت طولانی این لیاقت را یافته بود که در مسیر دوستی قربانی شود. در 2/10/ 1361 سید رضا به تشهد خون نشست و پیکر بی جانش را کسی نمی داند در کجا است. | بهار 1339 فرزندی به تاریخ اضافه شد که از سلسله سادات بنی هاشمی بود پدر نام این بزرگوار را رضا نهاد تا در زندگی اش همیشه راضی باشد مادر نیز از سلاله های پاک فاطمه اطهر بود بچه ها هرگز دستان پدر را خالی از محبت نمی دیدند و دامن مادر را بی طراوت از گل صبوری و غنچه ی دعا همین برای آن ها کافی بود همه ی روزهای کودکی سید رضا با سختی و رنج و مشقت پدر همراه بود و این خود یک امتحان بزرگ بود در تاریخ کمتر کسی را می بینیم که به سعادتی رسیده و در کودکی کامیاب از لذائذ دنیایی شده اند که ناز پرورده ایام نمی تواند عاشق شود. سید رضا وارد هفت سالگی شد و به مدرسه رفت و درس و بحث را تا سوم راهنمایی ادامه داد و بعد به کمک پدر شتافت کار برای سید رضا معنای خوشی داشت چرا که با رنج او از رنج پدرش کاسته می شد و کمی از فقر خانواده را؟؟؟ و لبخندی را روی گونه مادر می نشاندند.سید رضا از نظر ادب و اخلاق و پای بندی به احکام الهی و ادای فریضه های دینی هیچ چیز کم نداشت.واژه مادر دوست داشتنی ترین کلمه در قاموس وجود او بود و اقوام پیش چشمش لطیف و با ارزش بودند وقتی که انقلاب شد سید رضا با همه وجودش به آن دلبستگی پیدا کرد او باز هم باید کار می کرد و در کنار پدر زندگی را سامان می داد. کم کم روزهای سربازی سید رضا از راه رسیدند سید راست قامت ایستاد و نگاهش را به عقبه های جبهه دشمن؟؟؟ تا این که خود به غرب دزفول رفت کم کم سید رضا به روزهایی نزدیک شد که قرار بود به مهمانی خدا برود کرکس ها در کمینش نشسته بودند و در صدد بودند که او را از پای بیندازند وی پس از یک مقاومت طولانی این لیاقت را یافته بود که در مسیر دوستی قربانی شود. در 2/10/ 1361 سید رضا به تشهد خون نشست و پیکر بی جانش را کسی نمی داند در کجا است. | ||
منبع سایت شهدای ارتش | منبع سایت شهدای ارتش |
نسخهٔ ۲۵ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۱۱
شهید سیدرضا هاش می
تاریخ تولد : 1339/02/02
تاریخ شهادت : 1361/10/02
محل شهادت : نامشخص
محل آرامگاه : فارس - آباده - اباده
زندگی نامه
بسم الله الرحمن الرحیم بهار 1339 فرزندی به تاریخ اضافه شد که از سلسله سادات بنی هاشمی بود پدر نام این بزرگوار را رضا نهاد تا در زندگی اش همیشه راضی باشد مادر نیز از سلاله های پاک فاطمه اطهر بود بچه ها هرگز دستان پدر را خالی از محبت نمی دیدند و دامن مادر را بی طراوت از گل صبوری و غنچه ی دعا همین برای آن ها کافی بود همه ی روزهای کودکی سید رضا با سختی و رنج و مشقت پدر همراه بود و این خود یک امتحان بزرگ بود در تاریخ کمتر کسی را می بینیم که به سعادتی رسیده و در کودکی کامیاب از لذائذ دنیایی شده اند که ناز پرورده ایام نمی تواند عاشق شود. سید رضا وارد هفت سالگی شد و به مدرسه رفت و درس و بحث را تا سوم راهنمایی ادامه داد و بعد به کمک پدر شتافت کار برای سید رضا معنای خوشی داشت چرا که با رنج او از رنج پدرش کاسته می شد و کمی از فقر خانواده را؟؟؟ و لبخندی را روی گونه مادر می نشاندند.سید رضا از نظر ادب و اخلاق و پای بندی به احکام الهی و ادای فریضه های دینی هیچ چیز کم نداشت.واژه مادر دوست داشتنی ترین کلمه در قاموس وجود او بود و اقوام پیش چشمش لطیف و با ارزش بودند وقتی که انقلاب شد سید رضا با همه وجودش به آن دلبستگی پیدا کرد او باز هم باید کار می کرد و در کنار پدر زندگی را سامان می داد. کم کم روزهای سربازی سید رضا از راه رسیدند سید راست قامت ایستاد و نگاهش را به عقبه های جبهه دشمن؟؟؟ تا این که خود به غرب دزفول رفت کم کم سید رضا به روزهایی نزدیک شد که قرار بود به مهمانی خدا برود کرکس ها در کمینش نشسته بودند و در صدد بودند که او را از پای بیندازند وی پس از یک مقاومت طولانی این لیاقت را یافته بود که در مسیر دوستی قربانی شود. در 2/10/ 1361 سید رضا به تشهد خون نشست و پیکر بی جانش را کسی نمی داند در کجا است. منبع سایت شهدای ارتش