شهیدابراهیم الماسی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(وصیت نامه)
سطر ۵۶: سطر ۵۶:
 
وصیت نامه اینجانب، فرزند [[اسلام]] و [[قرآن]]، ابراهیم الماسی.
 
وصیت نامه اینجانب، فرزند [[اسلام]] و [[قرآن]]، ابراهیم الماسی.
  
درود و سلام گرم من به رهبرم، یاری دهندة مستضعفین، که من را این چنین شاد و خرم به سوی [[شهادت]] راهنمایی کرد که بتوانم بعد از چندین سال در نبرد حق علیه باطل در رکاب امام زمان و نایب برحقش و برای اسلام و قرآن قدمی برداشته باشم و این بار گرانبها را از گردن خود بردارم و تا شاید جسم و روحم را بشوید و گناهانم را بخشیده و همراه شهدای راهش جایگاهی برایم قرار دهد و مرگ هر لحظه امکان دارد سراغ ما بیاید . پس چه بهتر که آن مرگ در راه خدا باشد . از سخنان [[امام حسین]] می باشد که اگر قرار باشد که بدن های ما ساخته شود که آخر کار بمیرد پس چرا در راه خدا با شمشیر قطعه قطعه نشود.  و وصیت دیگری به پدر و مادرم و برادر و خواهرم و همچنین کل یه اقوام و دوستان و آشنایان دارم : اینکه اگر بدی و خوبی از من دیدید، مرا ببخشید و مرا حلال کنید و ای پدر و مادرم ، اگر من لیاقت و سعادت [[شهید]] شدن را داشتم، هرگز یک قطره اشک هم برایم نریزید و بلکه برای من جشن بگیرید و شادی برایم کنید، چون راه من راه حق بود و هدف من پیشبرد اسلام و قرآن بود و ای خواهرم ، راهی را که میروید ادامه دهید که حتی راه و هدف تو جز اسلام نباشد و ای برادرم، تو هم راه من را ادامه بده که راه و هدف من الله بود و بس و این بود وصیت نامه جوان شانزده ساله ، ابراهیم الماسی، فرزند اسدالله الماسی که به صورت خلاصه و کوتاه نوشتم و یک چیز دیگر در پایان وصیت نامه که می خواهم بگویم این است که جسدم را در کنار مزار شهدا به خاک بسپارید . به امید پیروزی حق علیه باطل و حتما راه شهدا را ادامه بدهید که راه شهدا حق است. شعری برای یادگاری و برای مادرم:  مادر وقتی بدنم را برایت آوردند مثل مادر [[وهب]] باش بدنم را به سوی دشمن پرتاب کن و بگو چیزی را که در راه خدا دادم پس نمی گیرم.
+
درود و سلام گرم من به رهبرم، یاری دهندة مستضعفین، که من را این چنین شاد و خرم به سوی [[شهادت]] راهنمایی کرد که بتوانم بعد از چندین سال در نبرد حق علیه باطل در رکاب امام زمان و نایب برحقش و برای اسلام و قرآن قدمی برداشته باشم و این بار گرانبها را از گردن خود بردارم و تا شاید جسم و روحم را بشوید و گناهانم را بخشیده و همراه شهدای راهش جایگاهی برایم قرار دهد و مرگ هر لحظه امکان دارد سراغ ما بیاید . پس چه بهتر که آن مرگ در راه خدا باشد . از سخنان [[امام حسین]] می باشد که اگر قرار باشد که بدن های ما ساخته شود که آخر کار بمیرد پس چرا در راه خدا با شمشیر قطعه قطعه نشود.  و وصیت دیگری به پدر و مادرم و برادر و خواهرم و همچنین کلیه اقوام و دوستان و آشنایان دارم : اینکه اگر بدی و خوبی از من دیدید، مرا ببخشید و مرا حلال کنید و ای پدر و مادرم ، اگر من لیاقت و سعادت [[شهید]] شدن را داشتم، هرگز یک قطره اشک هم برایم نریزید و بلکه برای من جشن بگیرید و شادی برایم کنید، چون راه من راه حق بود و هدف من پیشبرد اسلام و قرآن بود و ای خواهرم ، راهی را که میروید ادامه دهید که حتی راه و هدف تو جز اسلام نباشد و ای برادرم، تو هم راه من را ادامه بده که راه و هدف من الله بود و بس و این بود وصیت نامه جوان شانزده ساله ، ابراهیم الماسی، فرزند اسدالله الماسی که به صورت خلاصه و کوتاه نوشتم و یک چیز دیگر در پایان وصیت نامه که می خواهم بگویم این است که جسدم را در کنار مزار شهدا به خاک بسپارید . به امید پیروزی حق علیه باطل و حتما راه شهدا را ادامه بدهید که راه شهدا حق است. شعری برای یادگاری و برای مادرم:  مادر وقتی بدنم را برایت آوردند مثل مادر [[وهب]] باش بدنم را به سوی دشمن پرتاب کن و بگو چیزی را که در راه خدا دادم پس نمی گیرم.
  
 
ای مادر غم دیده ، نداری خبر از من / کز گردش ایام چه آمد بر سر من
 
ای مادر غم دیده ، نداری خبر از من / کز گردش ایام چه آمد بر سر من
سطر ۶۵: سطر ۶۵:
  
 
پایان زندگی ابراهیم الماسی<ref>[http://www.3000shahid.ir/martyr/bio/204سايت ستاد کنگره بزرگداشت سه هزار شهيد استان سمنان]</ref>
 
پایان زندگی ابراهیم الماسی<ref>[http://www.3000shahid.ir/martyr/bio/204سايت ستاد کنگره بزرگداشت سه هزار شهيد استان سمنان]</ref>
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==

نسخهٔ ‏۳ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۲۹

ابراهیم الماسی
شهید ابراهیم الماسی.jpg
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد دامغان، 1344/01/23
شهادت پاسگاه زید، 1361/05/08

ابراهیم الماسی

فرزند : اسدالله

متولد : 1344/01/23 در دامغان

تحصیلات : زیر دیپلم

تاهل : مجرد

یگان: سپاه دامغان-تیپ17گردان موسی بن جعفر (ع)

مدت حضور : چندین بار اعزام شده

مسئولیت : رزمنده

نوع عضویت : بسیج

نوع شغل : محصل

تاریخ شهادت : 1361/05/08

محل شهادت : جنوب پاسگاه زید

عملیات : رمضان

محل دفن : دامغان گلزار شهدای فردوس رضا(ع)


وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم رب شهدا

« یا ایها الذین امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا واتقو ا الله لعلکم تفلحون »

« ای اهل ایمان در کار دین صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و مهیا و مراقبت کار

دشمن بوده و خداترس باشید، باشد که فیروز و رستگار گردید ».

وصیت نامه اینجانب، فرزند اسلام و قرآن، ابراهیم الماسی.

درود و سلام گرم من به رهبرم، یاری دهندة مستضعفین، که من را این چنین شاد و خرم به سوی شهادت راهنمایی کرد که بتوانم بعد از چندین سال در نبرد حق علیه باطل در رکاب امام زمان و نایب برحقش و برای اسلام و قرآن قدمی برداشته باشم و این بار گرانبها را از گردن خود بردارم و تا شاید جسم و روحم را بشوید و گناهانم را بخشیده و همراه شهدای راهش جایگاهی برایم قرار دهد و مرگ هر لحظه امکان دارد سراغ ما بیاید . پس چه بهتر که آن مرگ در راه خدا باشد . از سخنان امام حسین می باشد که اگر قرار باشد که بدن های ما ساخته شود که آخر کار بمیرد پس چرا در راه خدا با شمشیر قطعه قطعه نشود. و وصیت دیگری به پدر و مادرم و برادر و خواهرم و همچنین کلیه اقوام و دوستان و آشنایان دارم : اینکه اگر بدی و خوبی از من دیدید، مرا ببخشید و مرا حلال کنید و ای پدر و مادرم ، اگر من لیاقت و سعادت شهید شدن را داشتم، هرگز یک قطره اشک هم برایم نریزید و بلکه برای من جشن بگیرید و شادی برایم کنید، چون راه من راه حق بود و هدف من پیشبرد اسلام و قرآن بود و ای خواهرم ، راهی را که میروید ادامه دهید که حتی راه و هدف تو جز اسلام نباشد و ای برادرم، تو هم راه من را ادامه بده که راه و هدف من الله بود و بس و این بود وصیت نامه جوان شانزده ساله ، ابراهیم الماسی، فرزند اسدالله الماسی که به صورت خلاصه و کوتاه نوشتم و یک چیز دیگر در پایان وصیت نامه که می خواهم بگویم این است که جسدم را در کنار مزار شهدا به خاک بسپارید . به امید پیروزی حق علیه باطل و حتما راه شهدا را ادامه بدهید که راه شهدا حق است. شعری برای یادگاری و برای مادرم: مادر وقتی بدنم را برایت آوردند مثل مادر وهب باش بدنم را به سوی دشمن پرتاب کن و بگو چیزی را که در راه خدا دادم پس نمی گیرم.

ای مادر غم دیده ، نداری خبر از من / کز گردش ایام چه آمد بر سر من

من تازه جوان بودم اندر چمن حسن / نشکفته فرو ریخت همه بال و پر من

افسوس که روح در بدن نیست مرا / رفتنم به بهشت کامدن نیست مرا

پایان زندگی ابراهیم الماسی[۱]

پانویس

  1. ستاد کنگره بزرگداشت سه هزار شهيد استان سمنان

رده‌ها