شهید سید سجاد ناجی اصفهانی: تفاوت بین نسخهها
Nazarifard98 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۷۲: | سطر ۷۲: | ||
− | منبع: سایت خین | + | منبع: <ref>[http://khayyen.ir/shahid/823 سایت خین]</ref> |
− | + | ||
+ | |||
+ | ==پانویس== | ||
+ | <references /> |
نسخهٔ ۲۲ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۴۰
نام : ناجی اصفهانی / سید سجاد
نام پدر : علیرضا
تاریخ تولد : ۱۳۴۵-۰۷-۰۱
محل تولد : اصفهان
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵-۰۲-۱۲
محل شهادت : شلمچه، عملیات کربلای 5
شهرستان : اصفهان
یگان :
مسئولیت :
تحصیلات : دانشجوی رشته عربی
محل تحصیل : دانشگاه اصفهان
گلزار : گلستان شهدای اصفهان
rId4
زندگینامه
بسیجی عاشق، عارف بالله، دانشجو، طلبه و هنرمند شهید سجاد ناجی در سال 1345 در یک خانواده مذهبی در اصفهان چشم به جهان گشود. هم زمان با شروع انقلاب، سجاد که دانش آموز سال سوم راهنمایی بود، اعلامیه های امام را پخش می کرد به طوری که حتی تا پای اخراج از مدرسه هم پیش رفت .
سال 1360 در اردوی هجرت، به شهرستان بم رفت و از آنجا عازم جبهه شد، و با شرکت در اولین عملیات بی تالمقدس، با وجود سن کم مسئول تیربار گردان شدو اولین تجربه در مصاف با کفر را به دست آورد و از ناحیه ساق پای راست مجروح شد و اجباراً به خانه برگشت. ولی هنوز مجروح بود که با عصا به جبهه برگشت و تا آخر عمر جبهه را رها نکرد . او ضمن شرکت در جبهه درسش را نیز ادامه می داد و در دبیرستان حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی مسئولیت انجمن اسلامی آنجا را بر عهده داشت .
سجاد علاقه و عشق عجیبی به مطالعه، خصوصاً در زمینه های عقیدتی، سیاسی، اخلاقی و عرفانی داشت. او در عملیات رمضان به عنوان تیربارچی وارد عمل شد و در همین عملیات با رفتن روی مین پای راست خود را در راه خدا نثار کرد و از ناحیه پای چپ نیز مجروح شد و دوباره راهی بیمارستان امام رضای مشهد شد .
او شور و شوق عجیبی که در دل داشت، یک لحظه آرام و قرار نداشت و حتی در بیمارستان نیز با استفاده از خط زیبا و ذوقی که داشت فعالی تهای تبلیغاتی میکرد. بالأخره کم کم به کمک عصا و پای مصنوعی فعا لیت خود را شروع کرد و ترتیب اعزام چند اکیپ فرهنگی را به غرب کشور داد که عبارتند از" اکیپ شهید بروجردی، اکیپ شهید چمران و اکیپ شهید افیونی ".
از ویژگی های اخلاقی او داشتن تهجد و خواندن نماز شب بود . نماز اول وقت، زیارت عاشورا انس زیاد با قرآن و قرائت سوره کهف در شب های جمعه و همچنین جاذبه و دافعه و حسن خلق و پشت کار عجیب او از دیگر خصوصیات این شهید است .
او در ضمن این فعالیت ها، در جبهه درس نیز موفق شد پس از گرفتن مدرک دیپلم، در رشته زبان و ادبیات عرب دانشگاه اصفهان قبول شود، با این وجود باز هم جبهه را بر درس ترجیح می داد و می گفت:" درس همیشه هست، اما این زمان را باید قدر دانست ". او با شرکت در جبهه حق علیه باطل عقیده خود را نشان داد . او جبهه را دانشگاه عشق و ایثار و شهادت می دانست و رزمندگان را سالکان کوی حق. سجاد با شرکت در عملیات والفجر 8 در قسمت مخابرات لشگر امام حسین(ع) انجام وظیفه نمود و در مدت زمانی که به اصفهان برگشت مسئولیت پایگاه مقاومت شهید علی اصغر(ع) را به عهده گرفت. حاصل فعالیت های تبلیغاتی و آموزشی و عقیدتی و سیاسی او برپایی نمایشگاه های عکس و کتاب در زمینه دفاع مقدس و تدوین جزوات اخلاقی با عنوان" الفبای اسلام " است که چندین شماره آن با نا م های امر به معروف و نهی از منکر، برّ و نیکی و توکل با خط نیکو و طرح های زیبایی که زاینده ذوق و خلاقیت و زیبایی روح او بود چاپ شد و در دسترس عموم مردم قرار گرفت .
تاریخ آخرین اعزام او به جبهه برابر با اربعین حسینی سا ل 1365 بود . این بار در سنگر تبلیغات و سپس دفتر ثبت وقایع جنگ لشگر امام حسین(ع) مشغول به کار شد که حاصل آن تهیه گزارش و مصاحبه هایی بود که با رزمندگان دلاور اسلام انجام می داد و نوارهای کاست و ویدئویی آن در آرشیو دفتر ثبت لشگر موجود است. از ویژگی های بارز این شهید این است که هر جا می رفت اطرافیانش عاشق او و اخلاق خوب او م یشدند .
سجاد از هنر نواختن نی هم برخوردار بود و اکثر ش بها بچ هها را جمع می کرد و در سنگر برایشان نی می زد. بارها او را می دیدند که در خلوتی نشسته و در حالی که اشک از گونه هایش جاری است با حالت عارفانه و محزون نی م یزند! با شنیدن خبر عملیات کربلای 5 به اصرار زیاد و با ختم و نذر و نیاز، مسئول گردان یازهرا (س) را که به خاطر پای مصنوعی وی از پذیرفتنش خودداری م یکرد، راضی کرد و وارد گردان شد و سنگر ثبت وقایع را ترک کرد . چرا که عقیده داشت که باید شب عملیات با بچه ها بود تا وقایع را ثبت کرد. سرانجام در تاریخ1365/2/13 به آرزوی دیرینه اش دست یافت و به لقای حق شتافت. روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
وصیتنامه
مَن طَلِبَنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی أحبنی و من أحبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقتهُ قتلتهُ و من قتلتهُ فعلیٌَ دیتهُ و من علی ٌ دیتهُ فأنا دیتهُ .
با درود و سلام بر محمد و آل محمد و امامان معصوم از علی تا امام زمان و با درود و سلام بر نایب بحق امام زمان که جانم به فدای او باد « امام خمینی » و بالاخره درود و سلام بر شهیدان راه حق از هابیل تا شهیدان اخیر جنگ های حق .
بارالها؛ پروردگارا؛ نمی دانم چه بگویم، نمی دانم از کجا بگویم، از بس خوشحالم در پوست خود لحظه ای نمی گنجم، منتظر اعلام حمله هستم. خدایا من برای رضای تو به این جا یعنی جبهه ی حق آمده ام و سرانجام آن را خدایا خودت میدانی، راضی ام به رضای تو، خدایا من به جایی آمدم که سراسر عشق است و شهادت و خدایا و ای امت قهرمان با شمایم به جایی آمدم که باور کنید مانند دریائی خروشان، دریائی که هر لحظه با موجهای سهمگین خود مشت محکمی بر دهان کافران می زند و به جایی که کشتی عشق در حرکت است و مراحل سیر و سلوک را گذرانده و حال کشتی به ناخدائی امام زمان به پیش می رود تا معشوق خود، را معبود خود را ببیند. بارالها شکر، شکر تو را که چنین افتخاری و سعادتی نصیب من نمودی .
و تو ای مادر عزیز، سلام. سلام به تو که چنین مقاوم و پابرجایی، سلام به تو که چون فاطمه زهرا (س) چنین فرزندانی تربیت کردی که حسین گونه و علی اکبر گونه به جبهه ی حق آمده، تا به ندای هل من ناصرینصرنی حسین (ع) پاسخ بگویند. ای مادری که چون شیر زن کربلا و عاشورا، زینب کبری (س) اول خلیل خود را و بعد سجاد خود را به پیشگاه خدا تقدیم نمودی، مادر من به تو افتخار می کنم. تو واقعاً مادر طریق الاسلامی تو واقعاً مادری برایم بودی مهربان و در غم و شادیم شریک بودی. اما مادر عزیز تو را به جان مهدی، تو را به پهلوی شکسته ی فاطمه (ع) قسمت می دهم، اگر هرچه تو را اذیت و ناراحت کردم مرا ببخشی و مرا عفو کنی. خیلی تو را ناراحت کردم و تو را رنجانیدم و خیلی از تو دور بودم. امیدوارم مرا ببخشی و باز خواهشی دیگر از تو و دیگر خویشانم و دوستانم دارم که برای من گریه نکنید و بر سر منزل پرچم سبز آویزان کنید و بر سر قبرم گل های قرمز و رنگارنگ و پرچم سبز نصب کنید و بر روی آن بنویسید «کربلا ».
مادر و ای امت آخر من که عزیزتر و خونم رنگین تر از دیگر شهدا نیست. آخر من که خونم رنگین تر از خون یاران حسین و بهشتی و باهنر و رجایی نیست. من به خاک کف پای آن ها هم نمی رسم، ولی همین خون هاست که نهال ولایت فقیه را آبیاری می کند و درخت اسلام را آبیاری می کند و همین خون هاست که چون سیلی خروشان، خار و خاشاک و سنگ ها را کنار زده و راهی قدس و فلسطین و اریتره و کربلا و بالاخره کعبه می شود و همه جا را سراسر سرخ گون همراه حکومت اسلامی می کند ،... مادر پس قبول کن که باید دیگر برادرانم هم در راه خدا شهید شوند و در راه خدا بجنگند و دلم می خواهد و می دانم و امیدوارم که وقتی خبر شهادتم را برایت آوردند، دستهایت را بالا ببری و بگوئی « ألهم تقبل هذا القربانی» . تا صدام لعنته ا... علیه و آمریکا و مشرکین و کافران بفهمند ما پیروزیم و آن ها نابودند، با چنین روحیه ای ... .
و اما پیام من به امت شهید پرور و قهرمان :
1 ـ امام را تنها نگذاریم و برای طول عمر او دعا کنید و دعا کنید عمر او به درازای فاصله خورشید تا زمین و به پهنای دریاها و دشت ها شود چون امید ما و شماست . 2 ـ برای من گریه نکنید چون بهانه می شود برای ضد انقلاب، در مجلس ختم من شیرینی و شربت راه بیندازید و با پرچم سبز تزئین نمائید . 3 ـ به دانش آموزان عزیزم در شهرستان بم و دیگردانش آموزان که با آن ها رابطه داشته ام یا نداشته ام پیامم به آن ها اینست که مستحکم باشید و توطئه های ضد انقلاب را خنثی کنید و تا می توانید انجمن های اسلامی را تقویت کنید و همواره نظم و تشکیلات در انجمن های اسلامی را از یاد نبرید و تا می توانید مطالعه کنید چون کار و تشکیلات باید با مطالعه و بالا تر از این تقوی باشد ، ... دانش آموزان عزیز شما که هم سن و سال خودم هستید درستان را بخوانید و همواره کوشش کنید در راه پیشبرد و صدور انقلاب اسلامی ایران . 4 ـ به امت مسلمان هشدار می دهم اگر روحانیت از ما جدا شود اسلام از ما جدا شده ، روحانیت را، روحانیت را گرامی بدارید و از راهنمائی های آن ها تا می توانید بهره مند شوید . 5 ـ تا می توانید دعای توسل بخوانید و دعا به جان امام بکنید که خدا طول عمر به اماممان بدهد و فرج امام زمان را نزدیک فرماید . 6 ـ در آخر اگر بدهکاری یا طلبکاری دارم با مراجعه به دوستانم آن ها را رفع و رجوع کنید. به امید پیروزی حق بر باطل. موفق و مؤید و پیروز باشید. ان شاء ا... والسلام علیکم و رحمة ا ... و برکاته. این وصیت نامه بعد از عملیات فتح المبین نوشته شد .
سجاد ناجی
منبع: [۱]