شهید عیسی صمدیان: تفاوت بین نسخهها
Fazayemajazi (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۱۹: | سطر ۱۹: | ||
[[شهید عیسی صمدیان]]: سپاس خداوند جهانیان را، که ابتدای کار ما را سعادت و پایان کارمان را شهادت قرار داد. اول از همه، علت جبهه رفتنم را برای شما ملت حزب الله ذکر می نمایم. بله! علت جبهه رفتنم -مانند سایر رزمندگان- فقط و فقط، یاری دادن دین مبین اسلام بود؛ چون که دین اسلام امروزه احتیاج به یاری دارد و در تداوم پیروزی اش حالا و حالاها خون و شهادت می طلبد و بر ماست که خواسته ی انقلاب را بر طرف نماییم، تا اسلام برای همیشه زنده بماند. اگر لیاقت داشتم و در این راه به شهادت رسیدم، بدانید که هم به سعادت ابدی دست یافته ام و هم به آرزوی دیرینه ام رسیده ام. پدر، مادر، برادر و خواهران گرامی! من با آگاهی کامل راه خویش را -که همان راه [[امام حسین]](ع) است- انتخاب نمودم و به ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی؟» آن حضرت -که امروزه از حلقوم پاک امام عزیز بیرون می آید- لبیک گفتم و پا به جبهه نهادم، تا امام زنده باشد و به ابرقدرت های جهان و کوردلان ضد اسلام، بفهمانم که ما با کمال میل و با اتکا به خداوند متعال، تابع امر امام خویش هستیم و هر زمانی که امام امر بفرماید، به آن فرمان جامه ی عمل می پوشانیم و هیچ گاه او را تنها نخواهیم گذاشت؛ حتی اگر به قیمت جان مان تمام شود! ای مردم! از قهر خداوند بترسید و پیرو امام باشید، که در غیر این صورت به هلاکت خواهید رسید؛ که اگر در این دنیا هم هلاک نشوید، در آن دنیا به هلاکت می رسید!! کمی فکر کنید. آیا اسلام -از اول تا کنون- سختی [[جنگ]] و گرسنگی نداشته، که ما نداشته باشیم؟ آیا تنها با متکی شدن به احکام شرعیه، از قبیل: [[نماز]] و [[روزه]] ، می شود اسم خود را مسلمان نامید؟ بله! اما در زمان جهاد، باید جهاد را مقدم شمرد؛ نه این که نماز و روزه را ترک کرد. باید به جبهه ها شتافت تا نماز -که ستون دین است- زنده بماند. مردم حزب الله! خواهش و وصیتم به شما این است که: اسلام را یاری کنید؛ جبهه ها را خالی نگذارید و همبستگی خویش را حفظ نمایید. وصیت ما رزمندگان این است که همت کنید و حمام روستا را احداث نمایید و در رابطه با بسیج، یعنی پایگاه روستای خودمان، می خواهم همکاری لازم را با یکدیگر بنمایید. باید هدف تان -فقط و فقط- اسلام باشد. از شما پدر، مادر، برادر و خواهرانم می خواهم که هیچ گاه اندوه به دل راه ندهید و فرزندم را خوب و حزب اللهی تربیت نمایید، که به درد آینده ی اسلام بخورد. حلالم کنید و از کلیه ی اهالی برایم حلالیت بطلبید. اگر لیاقت شهادت را داشتم، مرا -به دست ملت حزب الله- در کنار مزار دیگر شهدا دفن نمایید و اگر من، «قربان خان بابایی» و «حسن جمالی» با هم شهید شدیم، حتماً ما را با هم دفن کنید؛ یعنی پیش هم و در کنار هم و اگر جنازه ام نرسید، هیچ گاه اندوه به دل راه ندهید؛ چون آرزوی ما همین است، خصوصاً در این ایام که ایام فاطمیه است؛ یعنی مفقودالاثر باشیم، مثل مادرمان فاطمه(س).۱ (۱۴۷۵۴۸۹) عیسی صمدیان ۲۱/۱۰/۱۳۶۵ | [[شهید عیسی صمدیان]]: سپاس خداوند جهانیان را، که ابتدای کار ما را سعادت و پایان کارمان را شهادت قرار داد. اول از همه، علت جبهه رفتنم را برای شما ملت حزب الله ذکر می نمایم. بله! علت جبهه رفتنم -مانند سایر رزمندگان- فقط و فقط، یاری دادن دین مبین اسلام بود؛ چون که دین اسلام امروزه احتیاج به یاری دارد و در تداوم پیروزی اش حالا و حالاها خون و شهادت می طلبد و بر ماست که خواسته ی انقلاب را بر طرف نماییم، تا اسلام برای همیشه زنده بماند. اگر لیاقت داشتم و در این راه به شهادت رسیدم، بدانید که هم به سعادت ابدی دست یافته ام و هم به آرزوی دیرینه ام رسیده ام. پدر، مادر، برادر و خواهران گرامی! من با آگاهی کامل راه خویش را -که همان راه [[امام حسین]](ع) است- انتخاب نمودم و به ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی؟» آن حضرت -که امروزه از حلقوم پاک امام عزیز بیرون می آید- لبیک گفتم و پا به جبهه نهادم، تا امام زنده باشد و به ابرقدرت های جهان و کوردلان ضد اسلام، بفهمانم که ما با کمال میل و با اتکا به خداوند متعال، تابع امر امام خویش هستیم و هر زمانی که امام امر بفرماید، به آن فرمان جامه ی عمل می پوشانیم و هیچ گاه او را تنها نخواهیم گذاشت؛ حتی اگر به قیمت جان مان تمام شود! ای مردم! از قهر خداوند بترسید و پیرو امام باشید، که در غیر این صورت به هلاکت خواهید رسید؛ که اگر در این دنیا هم هلاک نشوید، در آن دنیا به هلاکت می رسید!! کمی فکر کنید. آیا اسلام -از اول تا کنون- سختی [[جنگ]] و گرسنگی نداشته، که ما نداشته باشیم؟ آیا تنها با متکی شدن به احکام شرعیه، از قبیل: [[نماز]] و [[روزه]] ، می شود اسم خود را مسلمان نامید؟ بله! اما در زمان جهاد، باید جهاد را مقدم شمرد؛ نه این که نماز و روزه را ترک کرد. باید به جبهه ها شتافت تا نماز -که ستون دین است- زنده بماند. مردم حزب الله! خواهش و وصیتم به شما این است که: اسلام را یاری کنید؛ جبهه ها را خالی نگذارید و همبستگی خویش را حفظ نمایید. وصیت ما رزمندگان این است که همت کنید و حمام روستا را احداث نمایید و در رابطه با بسیج، یعنی پایگاه روستای خودمان، می خواهم همکاری لازم را با یکدیگر بنمایید. باید هدف تان -فقط و فقط- اسلام باشد. از شما پدر، مادر، برادر و خواهرانم می خواهم که هیچ گاه اندوه به دل راه ندهید و فرزندم را خوب و حزب اللهی تربیت نمایید، که به درد آینده ی اسلام بخورد. حلالم کنید و از کلیه ی اهالی برایم حلالیت بطلبید. اگر لیاقت شهادت را داشتم، مرا -به دست ملت حزب الله- در کنار مزار دیگر شهدا دفن نمایید و اگر من، «قربان خان بابایی» و «حسن جمالی» با هم شهید شدیم، حتماً ما را با هم دفن کنید؛ یعنی پیش هم و در کنار هم و اگر جنازه ام نرسید، هیچ گاه اندوه به دل راه ندهید؛ چون آرزوی ما همین است، خصوصاً در این ایام که ایام فاطمیه است؛ یعنی مفقودالاثر باشیم، مثل مادرمان فاطمه(س).۱ (۱۴۷۵۴۸۹) عیسی صمدیان ۲۱/۱۰/۱۳۶۵ | ||
<ref>[http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1762 پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref> | <ref>[http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1762 پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref> | ||
+ | ==پانویس== | ||
+ | <references /> | ||
+ | |||
== ردهها == | == ردهها == | ||
{{ترتیبپیشفرض:عیسی_صمدیان}} | {{ترتیبپیشفرض:عیسی_صمدیان}} | ||
سطر ۲۶: | سطر ۲۹: | ||
[[رده: شهدای استان قزوین]] | [[رده: شهدای استان قزوین]] | ||
[[رده: شهدای شهرستان قزوین]] | [[رده: شهدای شهرستان قزوین]] | ||
− | |||
− |
نسخهٔ ۳۱ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۰۵
بسمه تعالی نام عیسی صمدیان نام پدر حمزه علی نام مادر فاطمه محل شهادت شلمچه محل تولد قزوین - حسین آباد تاریخ تولد ۱۳۴۲/۰۸/۰۱ محل شهادت شلمچه تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۲۸ استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت خرمشهر وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی تعداد پسر ۲ تعداد دختر ۰ تحصیلات ششم ابتدائی رشته - عملیات سال تفحص محل کار بنیاد تحت پوشش مزار شهید قزوین - قزوین - کمال آباد
محتویات
زندگی نامه
صمدیان، عیسی: یکم آبان ۱۳۴۲، در روستای حسینآباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش حمزهعلی، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارگر کارخانه بود. سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم دی ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و دست، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای روستای کمالآباد تابعه قزوین قرار دارد. برادرش قدرتالله نیز به شهادت رسیده است.
وصیت نامه
شهید عیسی صمدیان: سپاس خداوند جهانیان را، که ابتدای کار ما را سعادت و پایان کارمان را شهادت قرار داد. اول از همه، علت جبهه رفتنم را برای شما ملت حزب الله ذکر می نمایم. بله! علت جبهه رفتنم -مانند سایر رزمندگان- فقط و فقط، یاری دادن دین مبین اسلام بود؛ چون که دین اسلام امروزه احتیاج به یاری دارد و در تداوم پیروزی اش حالا و حالاها خون و شهادت می طلبد و بر ماست که خواسته ی انقلاب را بر طرف نماییم، تا اسلام برای همیشه زنده بماند. اگر لیاقت داشتم و در این راه به شهادت رسیدم، بدانید که هم به سعادت ابدی دست یافته ام و هم به آرزوی دیرینه ام رسیده ام. پدر، مادر، برادر و خواهران گرامی! من با آگاهی کامل راه خویش را -که همان راه امام حسین(ع) است- انتخاب نمودم و به ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی؟» آن حضرت -که امروزه از حلقوم پاک امام عزیز بیرون می آید- لبیک گفتم و پا به جبهه نهادم، تا امام زنده باشد و به ابرقدرت های جهان و کوردلان ضد اسلام، بفهمانم که ما با کمال میل و با اتکا به خداوند متعال، تابع امر امام خویش هستیم و هر زمانی که امام امر بفرماید، به آن فرمان جامه ی عمل می پوشانیم و هیچ گاه او را تنها نخواهیم گذاشت؛ حتی اگر به قیمت جان مان تمام شود! ای مردم! از قهر خداوند بترسید و پیرو امام باشید، که در غیر این صورت به هلاکت خواهید رسید؛ که اگر در این دنیا هم هلاک نشوید، در آن دنیا به هلاکت می رسید!! کمی فکر کنید. آیا اسلام -از اول تا کنون- سختی جنگ و گرسنگی نداشته، که ما نداشته باشیم؟ آیا تنها با متکی شدن به احکام شرعیه، از قبیل: نماز و روزه ، می شود اسم خود را مسلمان نامید؟ بله! اما در زمان جهاد، باید جهاد را مقدم شمرد؛ نه این که نماز و روزه را ترک کرد. باید به جبهه ها شتافت تا نماز -که ستون دین است- زنده بماند. مردم حزب الله! خواهش و وصیتم به شما این است که: اسلام را یاری کنید؛ جبهه ها را خالی نگذارید و همبستگی خویش را حفظ نمایید. وصیت ما رزمندگان این است که همت کنید و حمام روستا را احداث نمایید و در رابطه با بسیج، یعنی پایگاه روستای خودمان، می خواهم همکاری لازم را با یکدیگر بنمایید. باید هدف تان -فقط و فقط- اسلام باشد. از شما پدر، مادر، برادر و خواهرانم می خواهم که هیچ گاه اندوه به دل راه ندهید و فرزندم را خوب و حزب اللهی تربیت نمایید، که به درد آینده ی اسلام بخورد. حلالم کنید و از کلیه ی اهالی برایم حلالیت بطلبید. اگر لیاقت شهادت را داشتم، مرا -به دست ملت حزب الله- در کنار مزار دیگر شهدا دفن نمایید و اگر من، «قربان خان بابایی» و «حسن جمالی» با هم شهید شدیم، حتماً ما را با هم دفن کنید؛ یعنی پیش هم و در کنار هم و اگر جنازه ام نرسید، هیچ گاه اندوه به دل راه ندهید؛ چون آرزوی ما همین است، خصوصاً در این ایام که ایام فاطمیه است؛ یعنی مفقودالاثر باشیم، مثل مادرمان فاطمه(س).۱ (۱۴۷۵۴۸۹) عیسی صمدیان ۲۱/۱۰/۱۳۶۵ [۱]