شهید سید حسین میر نوراللهی: تفاوت بین نسخهها
Arameshi9706 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
==زندگی نامه== | ==زندگی نامه== | ||
− | میرنوراللهی، سیدحسین : یکم فروردین ۱۳۳۸ ، در روستای اورازان از توابع شهر ساوجبلاغ به دنیا آمد . پدرش سیدولیمحمد، کشاورز بود و مادرش سیدهسلیمه نام داشت . تا سوم متوسطه درس خواند . سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد . به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت . هفتم اردیبهشت ۱۳۶۵ ، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد . مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است . | + | میرنوراللهی، سیدحسین : یکم فروردین ۱۳۳۸ ، در روستای اورازان از توابع شهر [[ساوجبلاغ]] به دنیا آمد . پدرش سیدولیمحمد، کشاورز بود و مادرش سیدهسلیمه نام داشت . تا سوم متوسطه درس خواند . سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد . به عنوان [[پاسدار]] در [[جبهه]] حضور یافت . هفتم اردیبهشت ۱۳۶۵ ، در فاو عراق بر اثر اصابت [[ترکش]] خمپاره به سر، شهید شد . مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است . |
==وصیت نامه== | ==وصیت نامه== | ||
− | شهید، سیدحسین میرنوراللهى : برادران و خواهران حزب اللهى ! من چون شهیدى از امت حزب الله هستم، از شما مى خواهم ادامه دهنده ی راه تمام شهیدان باشید؛ مخصوصاً شهید مظلومْ دکتر بهشتى، شهید رجایى، شهید باهنر و دیگر شهیدان . دوم، از ملت عزیز ایران اسلامى مى خواهم که برابر دشمنان اسلام - چه داخلى و چه دشمنان خارجى - طبق آیه ی « اشداء على الکفار » برخورد قاطع داشته باشند و در خط امام - که خط اصیل اسلام است - حرکت کنند . به امید پیروزى نهایى اسلام و شکست قطعى کفر جهانى به سرکردگى آمریکا و شوروى و مزدوران داخلى آن ها؛ از شما مى خواهم بنده ی حقیر را با لباس دفن کنید، تا سند لیاقت شهید شدنم را با خود به آن دنیا بِبَرَم . بعد از شهادت من، مرا در « اورازان » دفن کنید . (۱۷۵۵۴۰۹) سید حسین میرنوراللهى | + | [[شهید، سیدحسین میرنوراللهى]]: برادران و خواهران حزب اللهى ! من چون شهیدى از امت [[حزب الله]] هستم، از شما مى خواهم ادامه دهنده ی راه تمام شهیدان باشید؛ مخصوصاً شهید مظلومْ دکتر بهشتى، شهید رجایى، شهید باهنر و دیگر شهیدان . دوم، از ملت عزیز ایران اسلامى مى خواهم که برابر دشمنان اسلام - چه داخلى و چه دشمنان خارجى - طبق آیه ی « اشداء على الکفار » برخورد قاطع داشته باشند و در خط امام - که خط اصیل اسلام است - حرکت کنند . به امید پیروزى نهایى اسلام و شکست قطعى کفر جهانى به سرکردگى آمریکا و شوروى و مزدوران داخلى آن ها؛ از شما مى خواهم بنده ی حقیر را با لباس دفن کنید، تا سند لیاقت شهید شدنم را با خود به آن دنیا بِبَرَم . بعد از شهادت من، مرا در « اورازان » دفن کنید . (۱۷۵۵۴۰۹) سید حسین میرنوراللهى |
==خاطرات== | ==خاطرات== |
نسخهٔ کنونی تا ۱۹ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۶
بسمه تعالی
نام: سید حسین میرنورالهی
نام پدر: سید ولی محمد
نام مادر: سیده سلیمه
محل شهادت: فاو
محل تولد: ساوجبلاغ - اورازان - بخش طالقان
تاریخ تولد: ۱۳۳۸/۰۱/۰۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۰۲/۰۷
استان محل شهادت: بصره
شهر محل شهادت: فاو
وضعیت تاهل: متاهل
درجه نظامی
تعداد پسر: ۰
تعداد دختر: ۲
تحصیلات: سوم متوسطه
رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید: قزوین - آبیک
rId4
محتویات
زندگی نامه
میرنوراللهی، سیدحسین : یکم فروردین ۱۳۳۸ ، در روستای اورازان از توابع شهر ساوجبلاغ به دنیا آمد . پدرش سیدولیمحمد، کشاورز بود و مادرش سیدهسلیمه نام داشت . تا سوم متوسطه درس خواند . سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد . به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت . هفتم اردیبهشت ۱۳۶۵ ، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد . مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است .
وصیت نامه
شهید، سیدحسین میرنوراللهى: برادران و خواهران حزب اللهى ! من چون شهیدى از امت حزب الله هستم، از شما مى خواهم ادامه دهنده ی راه تمام شهیدان باشید؛ مخصوصاً شهید مظلومْ دکتر بهشتى، شهید رجایى، شهید باهنر و دیگر شهیدان . دوم، از ملت عزیز ایران اسلامى مى خواهم که برابر دشمنان اسلام - چه داخلى و چه دشمنان خارجى - طبق آیه ی « اشداء على الکفار » برخورد قاطع داشته باشند و در خط امام - که خط اصیل اسلام است - حرکت کنند . به امید پیروزى نهایى اسلام و شکست قطعى کفر جهانى به سرکردگى آمریکا و شوروى و مزدوران داخلى آن ها؛ از شما مى خواهم بنده ی حقیر را با لباس دفن کنید، تا سند لیاقت شهید شدنم را با خود به آن دنیا بِبَرَم . بعد از شهادت من، مرا در « اورازان » دفن کنید . (۱۷۵۵۴۰۹) سید حسین میرنوراللهى
خاطرات
سیده فاطمه میرنوراللهی : پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به واسطهی کینهای که امریکا از ما داشت، در گوشه گوشهی این کشور، توطئه آغاز شد . غائلهی « کردستان » که شروع شد، پدرم داوطلبانه به این استان عزیمت کرد . مدتی در آن خطه به مبارزه با ضد انقلاب پرداخت، تا این که جنگ تحمیلی شروع شد و عمویم « سید حسن » و پدرم « سید حسین » برای دفاع از کیان اسلام و انقلاب، به جبهههای نور اعزام شدند . این دو سعی میکردند که همواره و همه جا با هم باشند، طوری که در جبهه نیز با هم بودند . یک ماهی از اعزام این دو برادر نگذشته بود، که عمویم « سید حسن » در جبههی جنوب ـ « خونین شهر » ـ به شهادت رسید . عموی دیگرم « سیف الله » نیز با آنان بود و میگفت : « سید حسن پس از مجروحیت در آغوش من به شهادت رسید و به آغوش مادرمان « زهرا » ( س ) پرواز کرد .» در همان عملیات، پدرم بر اثر موجگرفتگی با جنازهی عمویم به پشت جبهه انتقال مییابد . پس از مدتی خداوند خواهرم را به ما عطا کرد و پدرم که دوری برادرش را نمیتوانست تحمل کند و نمیخواست که اسلحهی او به زمین بماند، باز هوای جبهه کرد . پدرم در منطقهی عملیاتی « فاو » ـ که آن روزها نامی آشنا برای رزمندگان، هموطنان و حتی جهانیان بود ـ مشغول نبرد با مزدوران عراقی بود . نمیدانم پدرم در نماز و دعاهایش در خصوص نحوهی شهادتش از خداوند چه خواسته بود؛ ولی این را میدانم که او حتماً خواسته بود که شهادتی همچون شهادت جدش نصیبش شود . زیرا وقتی به شهادت رسید، سر نازنینش به مانند « علی » ( ع ) متلاشی شده بود .[۱]
پانویس