شهید مصطفی احمدی روشن: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(خاطرات)
سطر ۱: سطر ۱:
  
 
==خاطرات==
 
==خاطرات==
شوخی با نامحرم
+
 
 +
*شوخی با نامحرم
  
 
تو جمع خانوادگی، خیلی اهل بگو بخند بود؛ ولی تو جمع نامحرمی، ملاحظه  میکرد..
 
تو جمع خانوادگی، خیلی اهل بگو بخند بود؛ ولی تو جمع نامحرمی، ملاحظه  میکرد..
سطر ۹: سطر ۱۰:
 
این آدم اخموی و بد اخلاق که همیشه سرش پایینه؟
 
این آدم اخموی و بد اخلاق که همیشه سرش پایینه؟
 
بعد که رفته بودن پیش بچه های خوابگاه تحقیق کرده بودن، هم خوابگاهیاش گفته بودن:
 
بعد که رفته بودن پیش بچه های خوابگاه تحقیق کرده بودن، هم خوابگاهیاش گفته بودن:
این اصلا وارد هر اتاقی میشه بمب خندس!
+
این اصلا وارد هر اتاقی میشه بمب خندس!<ref>کتاب یادگاران</ref>
 +
 
 +
 
 +
 
 +
*مامانی..
 +
 
 +
به مادرش می گفت «...مامانی».
 +
پشت تلفن لحنش را عوض می کرد و با مادرش مثل بچه ها حرف می زد.
 +
گاهی وقت ها مادرش که می آمد دم در شرکت، می رفت، دو دقیقه مادرش را می دید و برمی گشت، حتی اگر جلسه بود.
 +
بچه ها تعریف می کردند زمان دانشجویی دکتر هم می خواست برود با مادرش می رفت. بهش می گفتیم «...بچه ننه».<ref>كتاب شهيد مصطفی احمدی روشن ، ص 73</ref>
 +
 
 +
== گالری تصاویر ==
  
کتاب یادگاران
+
<gallery>
 +
photo_2019-12-11_18-35-56.jpg
 +
</gallery>
 +
==پانویس==
 +
<references/>

نسخهٔ ‏۲۱ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۴۷

خاطرات

  • شوخی با نامحرم

تو جمع خانوادگی، خیلی اهل بگو بخند بود؛ ولی تو جمع نامحرمی، ملاحظه میکرد.. به ویژه وقتی بزرگتر شد.. تا جایی که دوستای خانمش گفته بودن: تو میخوای با این ازدواج کنی؟ این آدم اخموی و بد اخلاق که همیشه سرش پایینه؟ بعد که رفته بودن پیش بچه های خوابگاه تحقیق کرده بودن، هم خوابگاهیاش گفته بودن: این اصلا وارد هر اتاقی میشه بمب خندس![۱]


  • مامانی..

به مادرش می گفت «...مامانی». پشت تلفن لحنش را عوض می کرد و با مادرش مثل بچه ها حرف می زد. گاهی وقت ها مادرش که می آمد دم در شرکت، می رفت، دو دقیقه مادرش را می دید و برمی گشت، حتی اگر جلسه بود. بچه ها تعریف می کردند زمان دانشجویی دکتر هم می خواست برود با مادرش می رفت. بهش می گفتیم «...بچه ننه».[۲]

گالری تصاویر

پانویس

  1. کتاب یادگاران
  2. كتاب شهيد مصطفی احمدی روشن ، ص 73