شهید جواد محمد زاده مکی: تفاوت بین نسخهها
Jafari9809 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۳۸: | سطر ۳۸: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> | ||
+ | |||
+ | == ردهها == | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض:شهید جواد محمدزاده مکی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده:شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران ]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان کاشمر ]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۵۸
جواد محمد زاده مکی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | 1345 ، تبریز |
شهادت | 1365/10/20 |
محل دفن | خراسان رضوی ،کاشمر ،کوشه نما |
محتویات
زندگینامه
بسمه تعالی زندگینامه شهید جواد محمدزاده مکی در هفتم دی ماه سال 1345 در ميان خانواده¬اي كه طعم تلخ زندگي توأم با سختي و مرارت را چشيده بود، دیده به جهان گشود. ولادتش مايهی خير و بركت فراوان براي خانواده شد و سبد سبد شادي به همراه آورد. هنوز دستهاي مهربان مادر گونه¬هايش را نوازش نكرده بود كه اجل، دست نوازشگر او را در سه سالگي به خاك سرد گور سپرد و او در سايهی لطف پدر و نامادري خود بزرگ شد و به سن واجب¬التعليم رسيد. جواد درس و مشق را در دبستان زادگاهش آغاز كرد و تا مقطع چهارم ابتدایي آن را پي گرفت، ليكن به دليل جو استضعافي كه بر جامعهی روستايي آن زمان حاكم بود، از ادامهی تحصيل محروم ماند. پس از آن آستين همت بالا زد و در امور كشاورزي و دامداري به پدر كمك مي¬نمود. شهيد محمدزاده، فردي پرتلاش بود و هميشه سعي در انجام صحيح فرائض ديني و اهتمام ویژهای به خواندن نماز اول وقت داشت. زندگيای ساده و بي¬آلايشی را سپری میکرد. با فرارسيدن موعد خدمت زير پرچم، پس از گذراندن دورهی رزم مقدماتي در تربتحيدريه، عازم لشكر 88 زرهي زاهدان گردید و سپس به مدت سیزده ماه در منطقهی سومار مشغول اداي دين به مقدساتش شد. وی سرانجام در تاريخ 20/10/1365 بر اثر اصابت تركش خمپاره¬اي كه در نزديكي او به زمين خورده بود، واقع شد و جسم نازنين¬اش به خون نشست و در عين ناباوري همرزمانش به سوي ملكوت اعلي پر كشيد. پيكر مطهر اين شهيد عالي مقام پس از انتقال به زادگاهش، بردوش امت حزبالله و قدرشناس تشييع و درگلزار شهداي روستا به خاك سپرده شد. روحش شاد و يادش گرامي باد
خاطرات
بسمه تعالی خاطره هنگامی که ایشان به مرخصی میآمد فکر و خیالش همش جبهه بود و میگفت: من از آمدنم پشیمانم و وقتی از او علت را میپرسند جواب میداد: من از دیدن مادر، پدر، خواهر و برادرانم ناراضی نیستم، ولی دشمن هر ساعت آماده است. پس دفاع از خاک میهن واجبتر از دیدن مادر و پدر میباشد. [۱]