شهید براتعلی در میانی: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی «کد شهید : 6305329 نام : براتعلی نام خانوادگی : درمیانی نام پدر : رمضان تار...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۳ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۵۱
کد شهید : 6305329
نام : براتعلی
نام خانوادگی : درمیانی
نام پدر : رمضان
تاریخ تولد:
محل تولد: تایباد
تاریخ شهادت: 1363/03/19
مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :
شغل : یگان خدمتی :
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده
گلزار : شهدا
خاطرات:
یک روز که به مرخصی آمده بود یک صندوق بزرگ برای وسایلمان گرفته بودیم . برای چند لحظه شهید غیبش زد همه جا به دنبال او گشتیم ولی او را ندیدیم . ناگهان نگاهم به صندوق افتاد فوراً درب آن را باز کردم، دیدم درون صندوق دراز کشیده بود . وقتی که گفتم : چرا این کار را کردی؟ با خونسردی گفت : شما باید برای چنین روزی آمادگی پیدا کنید، هر وقت که جسدم را بیاورند آن را داخل جعبه می گذارند و من نمی خواهم شما ناراحت شوید . من را همیشه روی کول خود سوار می کرد . و وقتی اعتراض می کردم می گفت : من باید شما را تا مکّه با پای پیاده ببرم .
شهید به پدرش می گفت : بیا سر مزار من درخت میوه و گل بکارید . بخاطر اینکه هر کس گل را بویید و یا میوه درخت را خورد به یاد شهدا باشد .
« همیشه می گفتند که علاقة شدیدی به شهادت و وصال به حق دارم و اگر من در این راه شهید شدم پیکر مرا از خیابان جامی به سمت مزار شهدا حرکت دهید و مرا در همان مکان مقدّس دفن نمایید .»
می گفت : مادر جان باید زودتر مرا داماد کنی در مراسم دامادی من باید بچه های سپاه و ارتش با لباسهایشان باشند . دامادی من باید اسلامی و مذهبی باشد . تمام وسایل را که برای خرید ازدواج آن لازم بود تهیه کرده ام وقتی آنها را دید گفت چرا این کار را کردید . من می دانم که همه این وسایل بعد از من می ماند چون که من خواب دیده ام که شهید می شوم .
در منطقه ای که با هم اعزام شده بودیم به عنوان راننده ماشین حمل مهمات ایفای نقش می کردم . او باید ماشین پر از مهمات را تا جبهه می رساند تحویل می داد . یک روز که من با شهید همراه بودم و با مهمات بسوی جبهه می رفتیم به او گفتم : براتعلی اگر از سوی دشمن یک تیر بیاید و به مهمات اصابت کند آن وقت چه می کنی ؟ در آن لحظه برق مخصوصی چشمانش را روشن کرد و صورتش حالت عرفانی خاصی به خود گرفت . رو به من کرد و گفت : من می شوم شهید براتعلی در میانی و تو می شوی شهید باطری ساز . همیشه با صحبتهایش همه را مسرور و شاد می کرد همانطوری که خودش می گفت : ما باید به همدیگر روحیه بدهیم و به پاس رنجها و مصبیتهای وارد بر امام سر افراز از میدانهای جنگ بر گردیم . به جرات می توان گفت که در آن شرایط سخت حرفهایش مسکنی بود که به ما تزریق می کرد و بالاخره شهید نتیجه آن همه صبر و استقامت خود را در منطقه زاهدان بعد از حدود دو سال به دست آورد .
منبع: سایت یاران رضا http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=8728