شهیداحمدرضا اصلی فرگی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۴: سطر ۴:
  
 
==زندگینامه==
 
==زندگینامه==
شهید احمدرضا اصلي فرگي فرزند علي‏رضا به تاريخ هفتم ارديبهشت ماه 1346 در روستاي [[قدس]] ([[فرگ]]) از توابع بخش مركزي شهرستان [[كاشمر]] متولد شد. . دوران کودکی را همانند فرزندان کودک همسن و سالش در دامان پرمهر پدر و مادر گذراند. تحصیلات ابتدایی را در دبستان ‌موجود در زادگاهش با موفقیت گذراند. به علت فقر مالی و با توجه به اینکه فرزند ‌خانواده‌ی مستضعفی بود، برای کمک به امرار معاش خانواده ناچار به ترک تحصیل شد و به قالي‏بافي مشغول شد. با وجود اینکه خانواده از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبود، ولی در عین حال در جهت کمک به انقلاب و پیشبرد اهداف انقلاب و اسلام کوتاهی نکرده و در راهپیمائی‌ها، نماز جمعه ‌همسو با مردم انقلابی ‌شرکت می کردند. با اینکه خودش به علت فقر مالی دست از تحصیل کشید، ولی ‌دیگران را تشویق به درس خواندن می‌نمود. با توجه به ‌اعتقادات مذهبي خانواده‏اش او نيز خود را مقيد به انجام فرايض ديني ‌می‌دانست و در انجام واجبات و به جا آوردن مستحبات دين مي‏کوشيد. با دوستان بسیار خوش‌رفتار و مهربان و با محبت بود. ‌‌در اوایل [[انقلاب]] که گروهک‌های [[منافق]] و ضدانقلاب با اسامی ‌مختلف شروع به موضع‌گیری علیه انقلاب نمودند، برخورد جدی نموده و در حد توان خود‌ به مباحثه و بحث سیاسی می‌پرداخت و در صورت موضع خصمانه یا منافقانه‌ی آنان ‌عکس‌العمل انقلابی مناسب از خود نشان می‌داد. تا اینکه با رسیدن به سن مشمولیت به خدمت سربازی رفت و پس از طی دوره‌ی آموزشی ‌‌در لشكر 92 زرهي [[اهواز]] در منطقه‌ي [[مهران]] مشغول به خدمت شد. همیشه سفارش می‌کرد که نسبت به جنگ بی‌تفاوت نباشید و در نامه‌هایی که از جبهه ‌ارسال می‌نمود. افراد را تشویق به حمایت از دفاع از کشور و اسلام در غائله‌ی [[جنگ تحمیلی عراق]] علیه ایران می‌نمود. شهید والامقام سرانجام در بيست و نهم خرداد 1367 به شهادت رسيد و پيكر پاكش مفقود گرديد. پس از گذشت چهارده سال، آثاري از جسم مطهرش توسط گروه‏های تحقیق و تفحص ‌شهدا پیدا شد و پس از تشیيع در زادگاهش به خاك سپرده شد. ‌
+
شهید احمدرضا اصلي فرگي فرزند علي‏رضا به تاريخ هفتم ارديبهشت ماه 1346 در روستاي [[قدس]] ([[فرگ]]) از توابع بخش مركزي شهرستان [[كاشمر]] متولد شد. . دوران کودکی را همانند فرزندان کودک همسن و سالش در دامان پرمهر پدر و مادر گذراند. تحصیلات ابتدایی را در دبستان ‌موجود در زادگاهش با موفقیت گذراند. به علت فقر مالی و با توجه به اینکه فرزند ‌خانواده‌ی مستضعفی بود، برای کمک به امرار معاش خانواده ناچار به ترک تحصیل شد و به قالي‏بافي مشغول شد. با وجود اینکه خانواده از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبود، ولی در عین حال در جهت کمک به انقلاب و پیشبرد اهداف انقلاب و اسلام کوتاهی نکرده و در راهپیمائی‌ها، نماز جمعه ‌همسو با مردم انقلابی ‌شرکت می کردند. با اینکه خودش به علت فقر مالی دست از تحصیل کشید، ولی ‌دیگران را تشویق به درس خواندن می‌نمود. با توجه به ‌اعتقادات مذهبي خانواده‏اش او نيز خود را مقيد به انجام فرايض ديني ‌می‌دانست و در انجام واجبات و به جا آوردن مستحبات دين مي‏کوشيد. با دوستان بسیار خوش‌رفتار و مهربان و با محبت بود. ‌‌در اوایل [[انقلاب]] که گروهک‌های [[منافق]] و ضدانقلاب با اسامی ‌مختلف شروع به موضع‌گیری علیه انقلاب نمودند، برخورد جدی نموده و در حد توان خود‌ به مباحثه و بحث سیاسی می‌پرداخت و در صورت موضع خصمانه یا منافقانه‌ی آنان ‌عکس‌العمل انقلابی مناسب از خود نشان می‌داد. تا اینکه با رسیدن به سن مشمولیت به خدمت سربازی رفت و پس از طی دوره‌ی آموزشی ‌‌در لشكر 92 زرهي [[اهواز]] در منطقه‌ي [[مهران]] مشغول به خدمت شد. همیشه سفارش می‌کرد که نسبت به جنگ بی‌تفاوت نباشید و در نامه‌هایی که از جبهه ‌ارسال می‌نمود. افراد را تشویق به حمایت از دفاع از کشور و اسلام در غائله‌ی [[جنگ تحمیلی]]  [[عراق]] علیه ایران می‌نمود. شهید والامقام سرانجام در بيست و نهم خرداد 1367 به شهادت رسيد و پيكر پاكش مفقود گرديد. پس از گذشت چهارده سال، آثاري از جسم مطهرش توسط گروه‏های تحقیق و تفحص ‌شهدا پیدا شد و پس از تشیيع در زادگاهش به خاك سپرده شد. ‌
  
 
==وصیت نامه==
 
==وصیت نامه==
سخناني از مفقود السر احمد اصلي
+
سخناني از مفقود الاسر احمد اصلي
 
مادر گرامي شهيد احمد اصلي بيان مي کند که احمد در روزهاي اخر رفتن مي گفت که مادرجان براي من غصه نخوري ما با دشمن مي جنگيم مگر من از مهدي لطفي پسر عمه ام خونم قرمز تر است که به جنگ نروم
 
مادر گرامي شهيد احمد اصلي بيان مي کند که احمد در روزهاي اخر رفتن مي گفت که مادرجان براي من غصه نخوري ما با دشمن مي جنگيم مگر من از مهدي لطفي پسر عمه ام خونم قرمز تر است که به جنگ نروم
 
مادر عزيزم ما اصلا از دشمنان نمي ترسيم وشعري نيز برايم نوشت و گفت مادرجان اگر ديرتر امدم ناراحت نباشي و بعد از مدتي ديگر نامه از او نگرفتم و بعد خبر رسيد که او را اسير کردند
 
مادر عزيزم ما اصلا از دشمنان نمي ترسيم وشعري نيز برايم نوشت و گفت مادرجان اگر ديرتر امدم ناراحت نباشي و بعد از مدتي ديگر نامه از او نگرفتم و بعد خبر رسيد که او را اسير کردند

نسخهٔ ‏۲۶ تیر ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۲۱

شهید احمدرضا اصلی فرگی تاریخ تولد :1346/02/07 تاریخ شهادت : 1367/03/29

زندگینامه

شهید احمدرضا اصلي فرگي فرزند علي‏رضا به تاريخ هفتم ارديبهشت ماه 1346 در روستاي قدس (فرگ) از توابع بخش مركزي شهرستان كاشمر متولد شد. . دوران کودکی را همانند فرزندان کودک همسن و سالش در دامان پرمهر پدر و مادر گذراند. تحصیلات ابتدایی را در دبستان ‌موجود در زادگاهش با موفقیت گذراند. به علت فقر مالی و با توجه به اینکه فرزند ‌خانواده‌ی مستضعفی بود، برای کمک به امرار معاش خانواده ناچار به ترک تحصیل شد و به قالي‏بافي مشغول شد. با وجود اینکه خانواده از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبود، ولی در عین حال در جهت کمک به انقلاب و پیشبرد اهداف انقلاب و اسلام کوتاهی نکرده و در راهپیمائی‌ها، نماز جمعه ‌همسو با مردم انقلابی ‌شرکت می کردند. با اینکه خودش به علت فقر مالی دست از تحصیل کشید، ولی ‌دیگران را تشویق به درس خواندن می‌نمود. با توجه به ‌اعتقادات مذهبي خانواده‏اش او نيز خود را مقيد به انجام فرايض ديني ‌می‌دانست و در انجام واجبات و به جا آوردن مستحبات دين مي‏کوشيد. با دوستان بسیار خوش‌رفتار و مهربان و با محبت بود. ‌‌در اوایل انقلاب که گروهک‌های منافق و ضدانقلاب با اسامی ‌مختلف شروع به موضع‌گیری علیه انقلاب نمودند، برخورد جدی نموده و در حد توان خود‌ به مباحثه و بحث سیاسی می‌پرداخت و در صورت موضع خصمانه یا منافقانه‌ی آنان ‌عکس‌العمل انقلابی مناسب از خود نشان می‌داد. تا اینکه با رسیدن به سن مشمولیت به خدمت سربازی رفت و پس از طی دوره‌ی آموزشی ‌‌در لشكر 92 زرهي اهواز در منطقه‌ي مهران مشغول به خدمت شد. همیشه سفارش می‌کرد که نسبت به جنگ بی‌تفاوت نباشید و در نامه‌هایی که از جبهه ‌ارسال می‌نمود. افراد را تشویق به حمایت از دفاع از کشور و اسلام در غائله‌ی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران می‌نمود. شهید والامقام سرانجام در بيست و نهم خرداد 1367 به شهادت رسيد و پيكر پاكش مفقود گرديد. پس از گذشت چهارده سال، آثاري از جسم مطهرش توسط گروه‏های تحقیق و تفحص ‌شهدا پیدا شد و پس از تشیيع در زادگاهش به خاك سپرده شد. ‌

وصیت نامه

سخناني از مفقود الاسر احمد اصلي مادر گرامي شهيد احمد اصلي بيان مي کند که احمد در روزهاي اخر رفتن مي گفت که مادرجان براي من غصه نخوري ما با دشمن مي جنگيم مگر من از مهدي لطفي پسر عمه ام خونم قرمز تر است که به جنگ نروم مادر عزيزم ما اصلا از دشمنان نمي ترسيم وشعري نيز برايم نوشت و گفت مادرجان اگر ديرتر امدم ناراحت نباشي و بعد از مدتي ديگر نامه از او نگرفتم و بعد خبر رسيد که او را اسير کردند


منبع: سایت شهدای ارتش