شهید علی اکبر سلیمان زاده: تفاوت بین نسخهها
از دانشنامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
(صفحهای جدید حاوی «نام : علیاکبر محل تولد : اسفراین نام خانوادگی : سلیمانزاده تاریخ شهادت : 1365/...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | نام : | + | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی |
− | + | |نام فرد = علی اکبر سلیمان زاده | |
− | + | |تصویر = | |
− | + | |توضیح تصویر = | |
− | + | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | |
− | + | |شهرت = | |
− | + | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | |
− | + | |تولد = [[اسفراین]] | |
+ | |شهادت = [[۱۳۶۵/۱۱/۱۱]]،[[مکان:بیمارستان کامیا]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن = | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها = رزمنده | ||
+ | |جنگها = [[جنگ ایران و عراق]] | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = }} | ||
خاطرات: | خاطرات: | ||
یک شب خواب دیدم در حالی که شب عاشورا بود هیات سینه زنی به طرف مزار شهید حرکت کرده بودند . علی اکبر را دیدم که لباس بسیجی و چفیه در گردن به طرف هیات می آید و من خودم را به او رساندم اورا درآغوش گرفتم و بسیار گریه کردم . ازایشان پرسیدم هیات آمده است ؟ گفت : این مردم مرا شرمنده نموده اند ازشهید پرسیدم حالت چگونه است ؟ ایشان احساس رضایت کردند با شهید خداحافظی کردم و من برگشتم . | یک شب خواب دیدم در حالی که شب عاشورا بود هیات سینه زنی به طرف مزار شهید حرکت کرده بودند . علی اکبر را دیدم که لباس بسیجی و چفیه در گردن به طرف هیات می آید و من خودم را به او رساندم اورا درآغوش گرفتم و بسیار گریه کردم . ازایشان پرسیدم هیات آمده است ؟ گفت : این مردم مرا شرمنده نموده اند ازشهید پرسیدم حالت چگونه است ؟ ایشان احساس رضایت کردند با شهید خداحافظی کردم و من برگشتم . |
نسخهٔ ۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۵
علی اکبر سلیمان زاده | |
---|---|
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | اسفراین |
شهادت | ۱۳۶۵/۱۱/۱۱،مکان:بیمارستان کامیا |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خاطرات: یک شب خواب دیدم در حالی که شب عاشورا بود هیات سینه زنی به طرف مزار شهید حرکت کرده بودند . علی اکبر را دیدم که لباس بسیجی و چفیه در گردن به طرف هیات می آید و من خودم را به او رساندم اورا درآغوش گرفتم و بسیار گریه کردم . ازایشان پرسیدم هیات آمده است ؟ گفت : این مردم مرا شرمنده نموده اند ازشهید پرسیدم حالت چگونه است ؟ ایشان احساس رضایت کردند با شهید خداحافظی کردم و من برگشتم .
منبع: سایت یاران رضا http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=11688