شهید سید محمد سعید حسینی یزدی: تفاوت بین نسخهها
Ahmadzade98 (بحث | مشارکتها) |
Dorostkar98 (بحث | مشارکتها) (پانویس) |
||
سطر ۱۲: | سطر ۱۲: | ||
فرزندم سید محمود مدت 6 سال مفقودالاثر بود. ما هر روز به امید اینکه خبری از او دریافت کنیم رادیو عراق را گوش میکردیم. نام همرزمش مسعود را شنیدیم ولی نامی از فرزند من نمیبرد. هنگامی که میخواستند نام شهدا را بخوانند و جنازهها را بیاورند خانم تقربی که بسیار متدین و راستگو بود، خواب دیده بود که تعدادی از شهدا جمع شدهاند و به صف سر خاک شهید مدرس میآیند (که هم ا کنون خاک شهید در آنجا قرار دارد).آن وقت فرزند من سید محمود، جلودار آنهاست. و در حالی که پلاک بزرگی به گردنش بوده و پرچم سرخی هم در دستش وارد آرامگاه شهید مدرس شده و بقیة شهدا نیز پشت سرش وارد شدند. | فرزندم سید محمود مدت 6 سال مفقودالاثر بود. ما هر روز به امید اینکه خبری از او دریافت کنیم رادیو عراق را گوش میکردیم. نام همرزمش مسعود را شنیدیم ولی نامی از فرزند من نمیبرد. هنگامی که میخواستند نام شهدا را بخوانند و جنازهها را بیاورند خانم تقربی که بسیار متدین و راستگو بود، خواب دیده بود که تعدادی از شهدا جمع شدهاند و به صف سر خاک شهید مدرس میآیند (که هم ا کنون خاک شهید در آنجا قرار دارد).آن وقت فرزند من سید محمود، جلودار آنهاست. و در حالی که پلاک بزرگی به گردنش بوده و پرچم سرخی هم در دستش وارد آرامگاه شهید مدرس شده و بقیة شهدا نیز پشت سرش وارد شدند. | ||
− | زمان پیروزی انقلاب او همگام با دوستان خود جلوی ماشینها را میگرفتند و به او میگفتند بگو مرگ بر شاه. وی در جلسات سیاسی و اخلاقی که از ناحیه روحانیت مبارز و انجمن اسلامی تشکیل میشد شرکت مستمر و فعالانه داشت | + | زمان پیروزی انقلاب او همگام با دوستان خود جلوی ماشینها را میگرفتند و به او میگفتند بگو مرگ بر شاه. وی در جلسات سیاسی و اخلاقی که از ناحیه روحانیت مبارز و انجمن اسلامی تشکیل میشد شرکت مستمر و فعالانه داشت<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=7329 سایت یاران رضا]</ref> |
+ | ==پانویس== | ||
+ | <references/> | ||
+ | |||
− | |||
− | |||
==رده== | ==رده== | ||
{{ترتیبپیشفرض:سید محمد سعید حسینی یزدی}} | {{ترتیبپیشفرض:سید محمد سعید حسینی یزدی}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۰
نام : سیدمحمدسعید نام خانوادگی : حسینییزدی نام پدر : ابوالقاسم محل تولد : کاشمر تاریخ شهادت : 1361/05/02 مسئولیت : رزمنده زندگی نامه: شهيد در سال 1342 در کاشمر و در خانوادهاي مذهبي ديده به جهان گشود وي دوران کودکي را در دامان مادر سپري و با احکام عاليه اسلام رشد نمود و سپس راهي دبستان شد و با جديت به پايان رساند و سپس به مدرسه راهنمايي رفت و تا سوم راهنمايي درس خواند و در زمان انقلاب بود که در تظاهراتها و راهپيمائيها و در جلسات سياسي و در انجمن اسلامي و بسيج دانشآموزي فعاليتهاي چشمگيري داشت و با شروع جنگ با علاقه زياد از طرف بسيج براي رفتن به جبهه ثبتنام نمود که به علت سن کم با او موافقت نکردند ولي بالاخره توانست در سال 61 آموزش نظامي ببيند و سپس عازم منطقه جنگي جنوب شد ودر عمليات رمضان شهيد شد. وصیت نامه: محبوبترين چيز براي ملاقات با خدا در نزد من مرگ است. خاطرات: فرزندم سید محمود مدت 6 سال مفقودالاثر بود. ما هر روز به امید اینکه خبری از او دریافت کنیم رادیو عراق را گوش میکردیم. نام همرزمش مسعود را شنیدیم ولی نامی از فرزند من نمیبرد. هنگامی که میخواستند نام شهدا را بخوانند و جنازهها را بیاورند خانم تقربی که بسیار متدین و راستگو بود، خواب دیده بود که تعدادی از شهدا جمع شدهاند و به صف سر خاک شهید مدرس میآیند (که هم ا کنون خاک شهید در آنجا قرار دارد).آن وقت فرزند من سید محمود، جلودار آنهاست. و در حالی که پلاک بزرگی به گردنش بوده و پرچم سرخی هم در دستش وارد آرامگاه شهید مدرس شده و بقیة شهدا نیز پشت سرش وارد شدند.
زمان پیروزی انقلاب او همگام با دوستان خود جلوی ماشینها را میگرفتند و به او میگفتند بگو مرگ بر شاه. وی در جلسات سیاسی و اخلاقی که از ناحیه روحانیت مبارز و انجمن اسلامی تشکیل میشد شرکت مستمر و فعالانه داشت[۱]
پانویس