شهید محمد رضا حسین پور عبس آباد: تفاوت بین نسخهها
Kolahkaj9706 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | ||
+ | |نام فرد = محمدرضا حسین پور عبسی آباد | ||
+ | |تصویر = | ||
+ | |توضیح تصویر = | ||
+ | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
+ | |شهرت = | ||
+ | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | ||
+ | |تولد = [[ مشهد]] | ||
+ | |شهادت = [[۱۳۶۴/۱۲/۲۶]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن = [[بهشت رضا]] | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها = رزمنده | ||
+ | |جنگها = [[جنگ ایران و عراق]] | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = نام پدر[[حسین]] | ||
+ | }} | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
خاطرات | خاطرات | ||
− | + | خاطرات جنگي | |
راوی محمد رضا حسین پور | راوی محمد رضا حسین پور | ||
متن کامل خاطره | متن کامل خاطره | ||
ما حدود سه ماه بود که وارد جزیره مجنون شده بودیم من ده روز آموزش بلم سواری دیدم و بعد از ده روز من را از پاسگاه 2 خودمان که در روی آب قرار داشت به تیپ 8 انتقال دادند . گروهی که ما در آن مشغول بودیم شش نفر بودند . اولین مأموریت ما گشت زنی در خاک عراق و نزدیک شدن به پت خندق بود و برای اولین بار برای شناسایی حرکت کردیم . تعداد ما شش نفر بود و با دو بلم حرکت کردیم و آبراه خین بود که ما می خواستیم برای اولین بار شناسایی کنیم و از مو قعیت دشمن برای عملیات گزارش تهیه کنیم . محوله به دسته ما ، سمت راست جاده خندق بود و می خواستیم منطقه را برای عملیات آماده سازیم و ادامه آبراه را تا حد فاصل 150 متری جاده خندق پیش رفتیم و بعداز شناسایی تا صبح در همانجا بودیم و پس از کسب اطلاعات مربوطه صبح روزبعد به مقرمان برگشتیم و بعد از چند روز به دستور فرماندهی برای کامل کردن گزارشاتمان به راه افتادیم و دوباره تا جای قبلی رفتیم و دو مرتبه خط دشمن را چک کردیم و با علامت گزاری روی آبراه برگشتیم و بعد از چند روزی که می خواستیم گزارشاتمان را به اتمام برسانیم قرار گاه گشتها را با علت اینکه دشمن موقعیت عملیات به خبر شده بود و در جلوی راه ما کمین گذاشته بود تعطیل کرد . حدودأ بعد از ده روز فرمانده ای دستور داد که عملیات نزدیک است و باید از جای دیگر یک آبراه برای رساندن نیرو به خط دشمن پیدا کنیم و ما با برادران به راه افتادیم و یک آبراه دیگر به سختی پیدا کردیم اما به علت کمبود وقت چون در دل شب رفته بودیم و صبح نزدیک می شد ، خط دشمن رفتیم و برای اینکه خوب خط دشمن را چک کنیم با لباسهای قواصی که برتن داشتیم به آب زدیم و تا شصت متری دشمن رفتیم و صبح روز بعد از همان آبراه برگشتیم تا کمینهایی که دشمن برای ما گذاشته بود شناسایی کنیم . ما رفتیم و کمین را هم شناسایی مردیم و سالم به پایگاهمان برگشتیم . در تاریخ 63/12/12 برای ما دستور عملیات را صادر کردند . گروه ما دارای یک آرپیچی و یک قبضه سلاح دوشیکا بود . ما باید به طرف کمین می رفتیم و با او درگیر می شدیم تا نیرو از پشت به طرف خط دشمن حمله کند . ما ساعت 10/30 شب با کمین در گیر شدیم ( کمین مانند یک اتاق متحرک چند نفری بود که او را توسط وزنه و با آن خصوصیات چند جداره اش که مزدوران از آن در وسط آب و در لابه لای نیزارها استفاده می کردند) و آن را به فصل خدا غرق کردیم و همه نفرات آن را کشتیم و نیرو نیز از پشت رسیدو به خط دشمن زدیم و موقعی که ما وارد جاده شدیم عراقی ها فرارکرده بودند. در شب دوم عملیات ، ما گردان های فلق ، کوثر و رعد را وارد عمل کرد و یک میدان از دشمن را تصرف کردیم و دشمن را به نک جاده کشاند و بعد از سه شبانه روز با مقاومت رزمندگان حلقه محاصره را بر روی سفاکان بعثی تنگ تر و تنگ تر ساختیم و جمع کثیری از آن ما را به هلاکت رساندیم و حدود 650 تن اعم از فرماندهان رده بالای ارتش رو به زوال عراق را به اسارت در آوردیم . | ما حدود سه ماه بود که وارد جزیره مجنون شده بودیم من ده روز آموزش بلم سواری دیدم و بعد از ده روز من را از پاسگاه 2 خودمان که در روی آب قرار داشت به تیپ 8 انتقال دادند . گروهی که ما در آن مشغول بودیم شش نفر بودند . اولین مأموریت ما گشت زنی در خاک عراق و نزدیک شدن به پت خندق بود و برای اولین بار برای شناسایی حرکت کردیم . تعداد ما شش نفر بود و با دو بلم حرکت کردیم و آبراه خین بود که ما می خواستیم برای اولین بار شناسایی کنیم و از مو قعیت دشمن برای عملیات گزارش تهیه کنیم . محوله به دسته ما ، سمت راست جاده خندق بود و می خواستیم منطقه را برای عملیات آماده سازیم و ادامه آبراه را تا حد فاصل 150 متری جاده خندق پیش رفتیم و بعداز شناسایی تا صبح در همانجا بودیم و پس از کسب اطلاعات مربوطه صبح روزبعد به مقرمان برگشتیم و بعد از چند روز به دستور فرماندهی برای کامل کردن گزارشاتمان به راه افتادیم و دوباره تا جای قبلی رفتیم و دو مرتبه خط دشمن را چک کردیم و با علامت گزاری روی آبراه برگشتیم و بعد از چند روزی که می خواستیم گزارشاتمان را به اتمام برسانیم قرار گاه گشتها را با علت اینکه دشمن موقعیت عملیات به خبر شده بود و در جلوی راه ما کمین گذاشته بود تعطیل کرد . حدودأ بعد از ده روز فرمانده ای دستور داد که عملیات نزدیک است و باید از جای دیگر یک آبراه برای رساندن نیرو به خط دشمن پیدا کنیم و ما با برادران به راه افتادیم و یک آبراه دیگر به سختی پیدا کردیم اما به علت کمبود وقت چون در دل شب رفته بودیم و صبح نزدیک می شد ، خط دشمن رفتیم و برای اینکه خوب خط دشمن را چک کنیم با لباسهای قواصی که برتن داشتیم به آب زدیم و تا شصت متری دشمن رفتیم و صبح روز بعد از همان آبراه برگشتیم تا کمینهایی که دشمن برای ما گذاشته بود شناسایی کنیم . ما رفتیم و کمین را هم شناسایی مردیم و سالم به پایگاهمان برگشتیم . در تاریخ 63/12/12 برای ما دستور عملیات را صادر کردند . گروه ما دارای یک آرپیچی و یک قبضه سلاح دوشیکا بود . ما باید به طرف کمین می رفتیم و با او درگیر می شدیم تا نیرو از پشت به طرف خط دشمن حمله کند . ما ساعت 10/30 شب با کمین در گیر شدیم ( کمین مانند یک اتاق متحرک چند نفری بود که او را توسط وزنه و با آن خصوصیات چند جداره اش که مزدوران از آن در وسط آب و در لابه لای نیزارها استفاده می کردند) و آن را به فصل خدا غرق کردیم و همه نفرات آن را کشتیم و نیرو نیز از پشت رسیدو به خط دشمن زدیم و موقعی که ما وارد جاده شدیم عراقی ها فرارکرده بودند. در شب دوم عملیات ، ما گردان های فلق ، کوثر و رعد را وارد عمل کرد و یک میدان از دشمن را تصرف کردیم و دشمن را به نک جاده کشاند و بعد از سه شبانه روز با مقاومت رزمندگان حلقه محاصره را بر روی سفاکان بعثی تنگ تر و تنگ تر ساختیم و جمع کثیری از آن ما را به هلاکت رساندیم و حدود 650 تن اعم از فرماندهان رده بالای ارتش رو به زوال عراق را به اسارت در آوردیم . | ||
− | + | توکل به خداوند | |
راوی محمد رضا حسین پور | راوی محمد رضا حسین پور | ||
متن کامل خاطره | متن کامل خاطره | ||
− | بعد از عملیات خیبر به واحد اطلاعات عملیات تیپ 21 امام رضا (ع) رفتم و در واحد شناسایی مشغول به فعالیت شدم . در عملیات میمک گروه ما مسئول شناسایی و باز کردن محور برای عملیات بود و ما با دعا و راهنمایی های مفید برای حمل نیرو به خط رفتیم دشمن را شناسایی کردیم . در شب عملیات گروه مسئول رساندن مهندسی رزمی بود و باید به محض اینکه خط شکسته می شد ما حرکت می کردیم و پس از اینکه خط شکسته شد ما به 22 دستگاه بلدوزر حرکت کردیم و به خط دشمن زدیم و رفتیم تا به کنار تلخاب رسیدیم و بعد به دوازده تن از نیروهای بعثی که سر تا پا مسلح بودند مواجه شدیم و آنها را گرفتیم و از آنها سوال کردیم که چرا خودتان را اسیر کردید گفتند : ما فکر کردیم که تانکها هستند که به طرف ما می آیند . مسئله خوشحال کننده بود . برای این که صدای بلدوزرها را با تانک اشتباه گرفته بودند و تصمیم گرفتند که تسلیم شوند و ما نیز آنها را تحویل اکیپ اسرا دادیم.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=6869 سایت یاران رضا]</ref> | + | بعد از عملیات خیبر به واحد اطلاعات عملیات تیپ 21 امام رضا (ع) رفتم و در واحد شناسایی مشغول به فعالیت شدم . در عملیات میمک گروه ما مسئول شناسایی و باز کردن محور برای عملیات بود و ما با دعا و راهنمایی های مفید برای حمل نیرو به خط رفتیم دشمن را شناسایی کردیم . در شب عملیات گروه مسئول رساندن مهندسی رزمی بود و باید به محض اینکه خط شکسته می شد ما حرکت می کردیم و پس از اینکه خط شکسته شد ما به 22 دستگاه بلدوزر حرکت کردیم و به خط دشمن زدیم و رفتیم تا به کنار تلخاب رسیدیم و بعد به دوازده تن از نیروهای بعثی که سر تا پا مسلح بودند مواجه شدیم و آنها را گرفتیم و از آنها سوال کردیم که چرا خودتان را اسیر کردید گفتند : ما فکر کردیم که تانکها هستند که به طرف ما می آیند . مسئله خوشحال کننده بود . برای این که صدای بلدوزرها را با تانک اشتباه گرفته بودند و تصمیم گرفتند که تسلیم شوند و ما نیز آنها را تحویل اکیپ اسرا دادیم .<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=6869 سایت یاران رضا]</ref> |
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− |
نسخهٔ کنونی تا ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۴۷
محمدرضا حسین پور عبسی آباد | |
---|---|
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | مشهد |
شهادت | ۱۳۶۴/۱۲/۲۶ |
محل دفن | بهشت رضا |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خانواده | نام پدرحسین |
خاطرات خاطرات جنگي راوی محمد رضا حسین پور متن کامل خاطره
ما حدود سه ماه بود که وارد جزیره مجنون شده بودیم من ده روز آموزش بلم سواری دیدم و بعد از ده روز من را از پاسگاه 2 خودمان که در روی آب قرار داشت به تیپ 8 انتقال دادند . گروهی که ما در آن مشغول بودیم شش نفر بودند . اولین مأموریت ما گشت زنی در خاک عراق و نزدیک شدن به پت خندق بود و برای اولین بار برای شناسایی حرکت کردیم . تعداد ما شش نفر بود و با دو بلم حرکت کردیم و آبراه خین بود که ما می خواستیم برای اولین بار شناسایی کنیم و از مو قعیت دشمن برای عملیات گزارش تهیه کنیم . محوله به دسته ما ، سمت راست جاده خندق بود و می خواستیم منطقه را برای عملیات آماده سازیم و ادامه آبراه را تا حد فاصل 150 متری جاده خندق پیش رفتیم و بعداز شناسایی تا صبح در همانجا بودیم و پس از کسب اطلاعات مربوطه صبح روزبعد به مقرمان برگشتیم و بعد از چند روز به دستور فرماندهی برای کامل کردن گزارشاتمان به راه افتادیم و دوباره تا جای قبلی رفتیم و دو مرتبه خط دشمن را چک کردیم و با علامت گزاری روی آبراه برگشتیم و بعد از چند روزی که می خواستیم گزارشاتمان را به اتمام برسانیم قرار گاه گشتها را با علت اینکه دشمن موقعیت عملیات به خبر شده بود و در جلوی راه ما کمین گذاشته بود تعطیل کرد . حدودأ بعد از ده روز فرمانده ای دستور داد که عملیات نزدیک است و باید از جای دیگر یک آبراه برای رساندن نیرو به خط دشمن پیدا کنیم و ما با برادران به راه افتادیم و یک آبراه دیگر به سختی پیدا کردیم اما به علت کمبود وقت چون در دل شب رفته بودیم و صبح نزدیک می شد ، خط دشمن رفتیم و برای اینکه خوب خط دشمن را چک کنیم با لباسهای قواصی که برتن داشتیم به آب زدیم و تا شصت متری دشمن رفتیم و صبح روز بعد از همان آبراه برگشتیم تا کمینهایی که دشمن برای ما گذاشته بود شناسایی کنیم . ما رفتیم و کمین را هم شناسایی مردیم و سالم به پایگاهمان برگشتیم . در تاریخ 63/12/12 برای ما دستور عملیات را صادر کردند . گروه ما دارای یک آرپیچی و یک قبضه سلاح دوشیکا بود . ما باید به طرف کمین می رفتیم و با او درگیر می شدیم تا نیرو از پشت به طرف خط دشمن حمله کند . ما ساعت 10/30 شب با کمین در گیر شدیم ( کمین مانند یک اتاق متحرک چند نفری بود که او را توسط وزنه و با آن خصوصیات چند جداره اش که مزدوران از آن در وسط آب و در لابه لای نیزارها استفاده می کردند) و آن را به فصل خدا غرق کردیم و همه نفرات آن را کشتیم و نیرو نیز از پشت رسیدو به خط دشمن زدیم و موقعی که ما وارد جاده شدیم عراقی ها فرارکرده بودند. در شب دوم عملیات ، ما گردان های فلق ، کوثر و رعد را وارد عمل کرد و یک میدان از دشمن را تصرف کردیم و دشمن را به نک جاده کشاند و بعد از سه شبانه روز با مقاومت رزمندگان حلقه محاصره را بر روی سفاکان بعثی تنگ تر و تنگ تر ساختیم و جمع کثیری از آن ما را به هلاکت رساندیم و حدود 650 تن اعم از فرماندهان رده بالای ارتش رو به زوال عراق را به اسارت در آوردیم . توکل به خداوند راوی محمد رضا حسین پور متن کامل خاطره
بعد از عملیات خیبر به واحد اطلاعات عملیات تیپ 21 امام رضا (ع) رفتم و در واحد شناسایی مشغول به فعالیت شدم . در عملیات میمک گروه ما مسئول شناسایی و باز کردن محور برای عملیات بود و ما با دعا و راهنمایی های مفید برای حمل نیرو به خط رفتیم دشمن را شناسایی کردیم . در شب عملیات گروه مسئول رساندن مهندسی رزمی بود و باید به محض اینکه خط شکسته می شد ما حرکت می کردیم و پس از اینکه خط شکسته شد ما به 22 دستگاه بلدوزر حرکت کردیم و به خط دشمن زدیم و رفتیم تا به کنار تلخاب رسیدیم و بعد به دوازده تن از نیروهای بعثی که سر تا پا مسلح بودند مواجه شدیم و آنها را گرفتیم و از آنها سوال کردیم که چرا خودتان را اسیر کردید گفتند : ما فکر کردیم که تانکها هستند که به طرف ما می آیند . مسئله خوشحال کننده بود . برای این که صدای بلدوزرها را با تانک اشتباه گرفته بودند و تصمیم گرفتند که تسلیم شوند و ما نیز آنها را تحویل اکیپ اسرا دادیم .[۱]