شهید علی باقری متولد سال 1365: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۱: | سطر ۱۱: | ||
علی بعد از تولد از ناحیه پا فلج بود ،که تا 4 سالگی او را به دکتر می بر دیم جهت در مان ولی نتیجه ای نمی بخشید . تا اینکه او را به مشهد بردم . و به بارگاه امام رضا (ع) او را دخیل کردم و طبق لطف ائمه نسبت به همه وقتی دست به دعا و منا جات بلند کردم و ازاو شفای پسرم را خواستم . در این لحظه دیدم علی روی پاهای خود ایستاد و امام رضا (ع) او را شفا دادند . | علی بعد از تولد از ناحیه پا فلج بود ،که تا 4 سالگی او را به دکتر می بر دیم جهت در مان ولی نتیجه ای نمی بخشید . تا اینکه او را به مشهد بردم . و به بارگاه امام رضا (ع) او را دخیل کردم و طبق لطف ائمه نسبت به همه وقتی دست به دعا و منا جات بلند کردم و ازاو شفای پسرم را خواستم . در این لحظه دیدم علی روی پاهای خود ایستاد و امام رضا (ع) او را شفا دادند . | ||
یک بار به من گفت: خواب دیدم که امام خمینی آمدند و گفتند : علی باید بروی جبهه که از قبیل شما اگر نروید جبهه اسلام شکست می خورد | یک بار به من گفت: خواب دیدم که امام خمینی آمدند و گفتند : علی باید بروی جبهه که از قبیل شما اگر نروید جبهه اسلام شکست می خورد | ||
− | یک شب خواب دیدم که در کربلا هستم و چندین بار حرم امام حسین (ع) را زیارت کرده ام وقتیکه خواستیم نماز بخوانیم من و علی در صف جلو ایستادیم و 4 نفر دیگر پشت سر امام اقتدا کردند. در همان عالم خواب من گریه می کردم که در همان لحظه از خواب بیدار شدم | + | یک شب خواب دیدم که در کربلا هستم و چندین بار حرم امام حسین (ع) را زیارت کرده ام وقتیکه خواستیم نماز بخوانیم من و علی در صف جلو ایستادیم و 4 نفر دیگر پشت سر امام اقتدا کردند. در همان عالم خواب من گریه می کردم که در همان لحظه از خواب بیدار شدم<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=3596 سایت یاران رضا]</ref> |
− | + | ==پانویس== | |
− | + | <references /> | |
==رده== | ==رده== | ||
{{ترتیبپیشفرض:علی باقری }} | {{ترتیبپیشفرض:علی باقری }} |
نسخهٔ ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۳۰
شهید علی باقری نام:علی نام خانوادگی:باقری نام پدر:محمد محل تولد:طبس تاریخ شهادت:07/08/65
خاطرات
وقتی که علی مجروح می شود من که از جبهه بر گشتم ،او را دیدم که لباسهای نظامی نو پوشیده است . از او سوال کردم این لباسها را از کجا آورده ای ؟گفت :لباسها یم گم شده بود . من رفتم این لباسها را تحویل گرفتم بعداً فهمیدم که او مجروح شده بود و تا آن هنگام در بیمارستان بوده است و لباسهایش را به آن خاطرعوض کرده بود .(محمد باقری) کی از دفعاتی که به جبهه رفته بود ، مجروح شده و مجروحیت خود را به کسی نگفته بود ، یکی از دوستا نش به نام حسن صفری وقتی علی به مسجد می رود پایش را می بیند که مجروح است . بعد از نماز از او می پرسد . که پایت چه شده است ؟ او می گوید پایم تر کش خورده است . ولی به خانواده مان چیزی نگوئید که نگران می شوند .(محمد باقری) علی بعد از تولد از ناحیه پا فلج بود ،که تا 4 سالگی او را به دکتر می بر دیم جهت در مان ولی نتیجه ای نمی بخشید . تا اینکه او را به مشهد بردم . و به بارگاه امام رضا (ع) او را دخیل کردم و طبق لطف ائمه نسبت به همه وقتی دست به دعا و منا جات بلند کردم و ازاو شفای پسرم را خواستم . در این لحظه دیدم علی روی پاهای خود ایستاد و امام رضا (ع) او را شفا دادند . یک بار به من گفت: خواب دیدم که امام خمینی آمدند و گفتند : علی باید بروی جبهه که از قبیل شما اگر نروید جبهه اسلام شکست می خورد یک شب خواب دیدم که در کربلا هستم و چندین بار حرم امام حسین (ع) را زیارت کرده ام وقتیکه خواستیم نماز بخوانیم من و علی در صف جلو ایستادیم و 4 نفر دیگر پشت سر امام اقتدا کردند. در همان عالم خواب من گریه می کردم که در همان لحظه از خواب بیدار شدم[۱]