شهید حسین سهراب نیا: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
 
گلزار :    بهشت‌رضا
 
گلزار :    بهشت‌رضا
 
خاطرات:
 
خاطرات:
وقتی آقای سهراب نیا به بوکان وارد شدند بخاطر کهولت سن ایشان مسؤلین اصرار داشتند که بهتر است شما در بوکان در بیمارستان سپاه انجام وظیفه نمایید ولی این مرد مبارز که از هیچ چیز ترسی نداشت و نمی خواست بعنوان نیروی پشت خط باشد قبول نکرد و گفت: من آمده ام تا برای رزمندگان مفید باشم و به درد هموطنان بخورم لذا من به مقرهای اطراف می روم و بالاخره ایشان را به مقر تکان تپه فرستادند و در این مقر به محض رسیدن با همیاری مردم و نیروی بسیج شروع به ساخت درمانگاه جهت بیماران نمودند و در همان حال به مداوای روستائیان کرد و رزمندگان پرداختند تا بالاخره یک روز صبح پس از اصرار بسیار زیاد همه بسیجیان قبول نمودند و بعنوان امام جماعت شروع به اقامه نماز صبح نمودند در رکعت اول بودیم که صدای شلیک تیر می آمد به ذهنمان آمد که مانند همیشه حتما یکی از نیروها باز بی انظباطی کرده و تیراندازی کرده و تیر به طرف کلاغ یا قوطی کنسرو نموده به نماز ادامه داده و سجده اول را تمام نموده به سجده دوم می رفتیم که صدای تیر دوم و اصابت آن از پشت به کتف چپ امام جماعت و شکافی در سینه و قلب او از جلو ما را بخود آورد شهید سهراب نیا در حالیکه به سجده می رفت اسلحه خود را که کنارش بود به زیر بدن خود کشید و سر بر مهر نهاد که ناگاه تیری سفیر کشان به سمت راست شهید نشست یاامیرالمؤمنین فزت به رب الکعبه به خدای کعبه که رستگار شدم در این هنگام ما چهار نفر از پنجره اطاق داخل مقر به بیرون پریدیم و چون مقر بالای تپه بنا شده بود نتوانستیم خود را کنترل کنیم زیرا پشت پنجره به دره منتهی می شد غلت زنان بداخل رودخانه افتادیم و صدمه هم دیدیم کاری از ما ساخته نبود کومله ها مقر را گرفتند و نیروهای کمکی تا بعد از ظهر توانستند به مقر برسند.
+
وقتی آقای سهراب نیا به بوکان وارد شدند بخاطر کهولت سن ایشان مسؤلین اصرار داشتند که بهتر است شما در بوکان در بیمارستان سپاه انجام وظیفه نمایید ولی این مرد مبارز که از هیچ چیز ترسی نداشت و نمی خواست بعنوان نیروی پشت خط باشد قبول نکرد و گفت: من آمده ام تا برای رزمندگان مفید باشم و به درد هموطنان بخورم لذا من به مقرهای اطراف می روم و بالاخره ایشان را به مقر تکان تپه فرستادند و در این مقر به محض رسیدن با همیاری مردم و نیروی بسیج شروع به ساخت درمانگاه جهت بیماران نمودند و در همان حال به مداوای روستائیان کرد و رزمندگان پرداختند تا بالاخره یک روز صبح پس از اصرار بسیار زیاد همه بسیجیان قبول نمودند و بعنوان امام جماعت شروع به اقامه نماز صبح نمودند در رکعت اول بودیم که صدای شلیک تیر می آمد به ذهنمان آمد که مانند همیشه حتما یکی از نیروها باز بی انظباطی کرده و تیراندازی کرده و تیر به طرف کلاغ یا قوطی کنسرو نموده به نماز ادامه داده و سجده اول را تمام نموده به سجده دوم می رفتیم که صدای تیر دوم و اصابت آن از پشت به کتف چپ امام جماعت و شکافی در سینه و قلب او از جلو ما را بخود آورد شهید سهراب نیا در حالیکه به سجده می رفت اسلحه خود را که کنارش بود به زیر بدن خود کشید و سر بر مهر نهاد که ناگاه تیری سفیر کشان به سمت راست شهید نشست یاامیرالمؤمنین فزت به رب الکعبه به خدای کعبه که رستگار شدم در این هنگام ما چهار نفر از پنجره اطاق داخل مقر به بیرون پریدیم و چون مقر بالای تپه بنا شده بود نتوانستیم خود را کنترل کنیم زیرا پشت پنجره به دره منتهی می شد غلت زنان بداخل رودخانه افتادیم و صدمه هم دیدیم کاری از ما ساخته نبود کومله ها مقر را گرفتند و نیروهای کمکی تا بعد از ظهر توانستند به مقر برسند.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=11858 سایت یاران رضا]</ref> 
منبع: سایت یاران رضا 
+
http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=11858
+
  
  
 +
==پانویس==
 +
<references />
 
== رده‌ها ==
 
== رده‌ها ==
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:حسین _سهراب نیا}}
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:حسین _سهراب نیا}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۰۶

کد شهید: 6307590 تاریخ تولد : نام : حسین‌ محل تولد : مشهد نام خانوادگی : سهراب‌نیا تاریخ شهادت : 1363/06/20 نام پدر : محمد مکان شهادت :

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : امدادگر-بهیار-پرستار گلزار : بهشت‌رضا خاطرات: وقتی آقای سهراب نیا به بوکان وارد شدند بخاطر کهولت سن ایشان مسؤلین اصرار داشتند که بهتر است شما در بوکان در بیمارستان سپاه انجام وظیفه نمایید ولی این مرد مبارز که از هیچ چیز ترسی نداشت و نمی خواست بعنوان نیروی پشت خط باشد قبول نکرد و گفت: من آمده ام تا برای رزمندگان مفید باشم و به درد هموطنان بخورم لذا من به مقرهای اطراف می روم و بالاخره ایشان را به مقر تکان تپه فرستادند و در این مقر به محض رسیدن با همیاری مردم و نیروی بسیج شروع به ساخت درمانگاه جهت بیماران نمودند و در همان حال به مداوای روستائیان کرد و رزمندگان پرداختند تا بالاخره یک روز صبح پس از اصرار بسیار زیاد همه بسیجیان قبول نمودند و بعنوان امام جماعت شروع به اقامه نماز صبح نمودند در رکعت اول بودیم که صدای شلیک تیر می آمد به ذهنمان آمد که مانند همیشه حتما یکی از نیروها باز بی انظباطی کرده و تیراندازی کرده و تیر به طرف کلاغ یا قوطی کنسرو نموده به نماز ادامه داده و سجده اول را تمام نموده به سجده دوم می رفتیم که صدای تیر دوم و اصابت آن از پشت به کتف چپ امام جماعت و شکافی در سینه و قلب او از جلو ما را بخود آورد شهید سهراب نیا در حالیکه به سجده می رفت اسلحه خود را که کنارش بود به زیر بدن خود کشید و سر بر مهر نهاد که ناگاه تیری سفیر کشان به سمت راست شهید نشست یاامیرالمؤمنین فزت به رب الکعبه به خدای کعبه که رستگار شدم در این هنگام ما چهار نفر از پنجره اطاق داخل مقر به بیرون پریدیم و چون مقر بالای تپه بنا شده بود نتوانستیم خود را کنترل کنیم زیرا پشت پنجره به دره منتهی می شد غلت زنان بداخل رودخانه افتادیم و صدمه هم دیدیم کاری از ما ساخته نبود کومله ها مقر را گرفتند و نیروهای کمکی تا بعد از ظهر توانستند به مقر برسند.[۱]


پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده‌ها