شهید حسینعلی عباس پناه برده: تفاوت بین نسخهها
Bagheri9711 (بحث | مشارکتها) (صفحهای جدید حاوی «rId4 کد شهید : 6410241 نام : حسینعلی محل تولد : مشهد نام خانوادگی : عباسپناهب...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۳۵: | سطر ۳۵: | ||
− | هنوز شش ماه به سربازی حسین علی مانده بود که آموزش نظامی را در مسجد که از طریق بسیج برگزار شده بود دید و هنوز خیلی به سربازیش مانده بود . از خود روستای قلعه نو حرکت کرد و به جبهه اعزام شد سری دوم که به جبهه رفت بدون اینکه با پدر و مادر خداحافظی کند . پهلوی من آمد . اصلاً حالات روحی و فکری عوض شده بود . طور دیگری حرف می زد . گفتم : چرا از مادر خداحافظی نکردی گفت : دلم نمی آید ناراحتی مادر و اشکهای مادرم را ببینم با هم آمدیم به پادگان نخریسی و از آنجا رفتیم راه آهن حالت عجیبی داشت . از بغلم جدا نمی شد و همه اش گریه می کرد . سفارش پدر و مادر را می کرد . می گفت : اگر شهید شدم به مادر یک طوری خبر بدهید که ناراحت نشود بعد از 2 ماه بود که خبر شهادت او را به ما دادند . | + | هنوز شش ماه به سربازی حسین علی مانده بود که آموزش نظامی را در مسجد که از طریق بسیج برگزار شده بود دید و هنوز خیلی به سربازیش مانده بود . از خود روستای قلعه نو حرکت کرد و به جبهه اعزام شد سری دوم که به جبهه رفت بدون اینکه با پدر و مادر خداحافظی کند . پهلوی من آمد . اصلاً حالات روحی و فکری عوض شده بود . طور دیگری حرف می زد . گفتم : چرا از مادر خداحافظی نکردی گفت : دلم نمی آید ناراحتی مادر و اشکهای مادرم را ببینم با هم آمدیم به پادگان نخریسی و از آنجا رفتیم راه آهن حالت عجیبی داشت . از بغلم جدا نمی شد و همه اش گریه می کرد . سفارش پدر و مادر را می کرد . می گفت : اگر شهید شدم به مادر یک طوری خبر بدهید که ناراحت نشود بعد از 2 ماه بود که خبر شهادت او را به ما دادند.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=%2014223 سایت یاران رضا]</ref> |
− | + | ==پانویس== | |
− | + | <references /> |
نسخهٔ ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۲۲
rId4
کد شهید : 6410241
نام : حسینعلی
محل تولد : مشهد
نام خانوادگی : عباسپناهبرده
تاریخ شهادت : 1364/12/14
نام پدر : محمد مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :
شغل : یگان خدمتی :
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده
گلزار :
خاطرات
اولین اعزام
موضوع اولين اعزام
راوی اسماعیل عباس پناه
متن کامل خاطره
هنوز شش ماه به سربازی حسین علی مانده بود که آموزش نظامی را در مسجد که از طریق بسیج برگزار شده بود دید و هنوز خیلی به سربازیش مانده بود . از خود روستای قلعه نو حرکت کرد و به جبهه اعزام شد سری دوم که به جبهه رفت بدون اینکه با پدر و مادر خداحافظی کند . پهلوی من آمد . اصلاً حالات روحی و فکری عوض شده بود . طور دیگری حرف می زد . گفتم : چرا از مادر خداحافظی نکردی گفت : دلم نمی آید ناراحتی مادر و اشکهای مادرم را ببینم با هم آمدیم به پادگان نخریسی و از آنجا رفتیم راه آهن حالت عجیبی داشت . از بغلم جدا نمی شد و همه اش گریه می کرد . سفارش پدر و مادر را می کرد . می گفت : اگر شهید شدم به مادر یک طوری خبر بدهید که ناراحت نشود بعد از 2 ماه بود که خبر شهادت او را به ما دادند.[۱]