شهید غلامرضا عباسی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «rId4 کد شهید : 6216487 نام : غلامرضا محل تولد : کاشمر نام خانوادگی : عباسی‌ تاری...» ایجاد کرد)
 
سطر ۴۵: سطر ۴۵:
  
  
یکى از زنان همسایمان که با هم رفت و آمد داشتیم برایم نقل مى‏کرد : دیشب در عالم خواب غلامرضا را دیدم که در یک باغ بسیار بزرگى است و گلها را آب مى‏دهد گفتم عجب جاى قشنگى خاله جان شهید شده‏اى این جا چه کار مى‏کنى؟ گفت : من مسئول آب دادن گلها هستم گفتم : آن خانمى که در آن طرف باغ است کیست؟ خندید و گفت مثل اینکه او همسرم است و اسمش هم آمنه است آخر وقتیکه در آن دنیا بودم مى‏خواستم با دختر فلانى که اسمش آمنه است ازدواج کنم بنابراین بلافاصله بعد از شهادت او را به عقدم درآوردند .
+
یکى از زنان همسایمان که با هم رفت و آمد داشتیم برایم نقل مى‏کرد : دیشب در عالم خواب غلامرضا را دیدم که در یک باغ بسیار بزرگى است و گلها را آب مى‏دهد گفتم عجب جاى قشنگى خاله جان شهید شده‏اى این جا چه کار مى‏کنى؟ گفت : من مسئول آب دادن گلها هستم گفتم : آن خانمى که در آن طرف باغ است کیست؟ خندید و گفت مثل اینکه او همسرم است و اسمش هم آمنه است آخر وقتیکه در آن دنیا بودم مى‏خواستم با دختر فلانى که اسمش آمنه است ازدواج کنم بنابراین بلافاصله بعد از شهادت او را به عقدم درآوردند.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=%2014306 سایت یاران رضا]</ref>
 +
==پانویس==
  
منبع سایت: http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID= 14306
+
<references />

نسخهٔ ‏۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۲

rId4

کد شهید : 6216487

نام : غلامرضا

محل تولد : کاشمر

نام خانوادگی : عباسی‌

تاریخ شهادت : 1362/04/05

نام پدر : محمد مکان شهادت :

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :

شغل : دانش آموز یگان خدمتی :

گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است

نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده‌

گلزار : شهیدمدرس‌

خاطرات

قدرت روح و کرامت نفس

موضوع قدرت روح و کرامت نفس

راوی

متن کامل خاطره


یکى از همسایگان آقاى عباسى از روستاى هفت خانه به نام طاهریان نقل مى‏کرد که من در جبهه مجروح شدم و به دلیل شدت جراحات مدت زیادى در بیمارستان تهران بسترى بودم و برحسب اتفاق یک آقایى از استان فارس که معلول جنگ بود و از اسارت عراقى‏ها تازه آزاد شده بود و براى مداوا به بیمارستان که ما بودیم آمده بود و بعد از چند روز از آشنائیت ما مى‏گذشت که وقتى فهمید ما از کاشمر هستیم گفت من به اتفاق آقاى عباسى در بیمارستان در بصره بسترى بودیم و با هردوى ما نیز مصاحبه شد و صدایمان را پخش کردند مدتى بود که نوارهاى مبتذل مى‏آوردند و از تلویزیون بیمارستان پخش مى‏کردند هر چه آقاى عباسى را اذیت و آزار مى‏دادند که بیاید و فیلم تماشا کند ولى او نمى‏آمد و سرانجام نیروهاى بعثى از او خیلى عصبانى شدند و او را در بیمارستان شکنجه و بوسیله زهر به شهادت رساندند و سپس در عراق دفن کردند و خودم شاهد بودم و سالها بعد در هنگام تبادل اجساد شهداء ایرانى با جنازه‏هاى عراقى این قضیه را براى خانواده شهید عباسى نقل کردم .

خواب و رویای دیگران درمورد شهید

موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد

راوی

متن کامل خاطره


یکى از زنان همسایمان که با هم رفت و آمد داشتیم برایم نقل مى‏کرد : دیشب در عالم خواب غلامرضا را دیدم که در یک باغ بسیار بزرگى است و گلها را آب مى‏دهد گفتم عجب جاى قشنگى خاله جان شهید شده‏اى این جا چه کار مى‏کنى؟ گفت : من مسئول آب دادن گلها هستم گفتم : آن خانمى که در آن طرف باغ است کیست؟ خندید و گفت مثل اینکه او همسرم است و اسمش هم آمنه است آخر وقتیکه در آن دنیا بودم مى‏خواستم با دختر فلانى که اسمش آمنه است ازدواج کنم بنابراین بلافاصله بعد از شهادت او را به عقدم درآوردند.[۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا