شهید محمد حسین عباسیان: تفاوت بین نسخهها
سطر ۴۹: | سطر ۴۹: | ||
متن کامل خاطره | متن کامل خاطره | ||
− | انس با قرآن را از زمان کودکی شروع کرد. حتی یک بار که مجروح شده بود با همان حال خواندن قرآن راترک نمی کرد. | + | انس با قرآن را از زمان کودکی شروع کرد. حتی یک بار که مجروح شده بود با همان حال خواندن قرآن راترک نمی کرد.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=14383 سایت یاران رضا]</ref> |
− | + | ==پانویس== | |
+ | <references /> | ||
==رده== | ==رده== | ||
{{ترتیبپیشفرض:محمد حسین عباسیان}} | {{ترتیبپیشفرض:محمد حسین عباسیان}} |
نسخهٔ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۲
کد شهید: 6410268 تاریخ تولد : نام : محمدحسین محل تولد : طبس نام خانوادگی : عباسیان تاریخ شهادت : 1364/11/23 نام پدر : حسنعلی مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده گلزار : خاطرات پيش بيني شهادت راوی حسن علی عباسیان متن کامل خاطره
او مرتبه آخری که به مرخصی آمد گفت: من یک ماه دیگر به کربلا میروم نزد امام حسین(ع) و در جوار ایشان خواهم بود حالات معنوی قبل از شهادت موضوع حالات معنوي قبل از شهادت راوی عزیزا.. ذبیحی متن کامل خاطره
قبل از عملیات والفجر 8 من و چند نفر دیگر از دوستان را صدا زد و گفت: بیائید تا از هم خداحافظی کنیم .من گفتم : نه اتفاقاً خبر شهادت بر پیشانی تو حک خورده است ژخوش به حالت ولی اوئ گفت: نه من لیاقت شهادت را ندارم . و با ما خداحافظی کرد .همانجا من به دوستانم گفتم : با زبان بی زبانی با ما خداحافظی کرد و همین طور هم شد که در همان عملیات هم به شهادت رسید . حالات معنوی قبل از شهادت موضوع حالات معنوي قبل از شهادت راوی قربانعلی مرادی متن کامل خاطره
محمد حسین خواب کربلا را دیده بود چهره اش در آخرین بار که به مرخصی آمد مشخص بود که او شهید می شود. به آرزویش هم رسید، تولد و کودکی موضوع تولد و کودکي راوی حسن علی عباسیان متن کامل خاطره
محمد حسین در 2 سالگی دچار سوختگی حادی شد آنقدر وضعیت سوختگی وی وخیم بود که احتمال از بین رفتن او زیاد بود ولی قسمت او بوده که در راه خدا جان بدهد و شهید شود. عشق شهادت موضوع عشق شهادت راوی حسن علی عباسیان متن کامل خاطره
من یادم هست که بنایی داشتم و همین خانه ای که الان در آن نشسته ایم داشتیم می ساختیم من به او گفتم : که این خانه مال توست ولی او گفت: من به این چیزها نخواهم رسید. گفتم: این چه حرفی است می زنی هنوز می خواهیم برایت زن بگیریم . او گفت: انشاء ا... در آن دنیا. توجه به خانواده موضوع توجه به خانواده راوی صدیقه مرادی متن کامل خاطره
چون خانه هایمان گلی و قدیمی بود و برای زندگی دیگر مناسب نبود حسین گفت : من خودم این خانه را خراب می کنم و خودم برایتان سر پا می کنم. پشتکار عجیبی داشت تمام خانه های گلی را خراب کرد و از نو خانه جدید برایمان ساخت. توجه به خانواده راوی صدیقه مرادی متن کامل خاطره
انس با قرآن را از زمان کودکی شروع کرد. حتی یک بار که مجروح شده بود با همان حال خواندن قرآن راترک نمی کرد.[۱]