شهید علی عبدالهی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۴۲: | سطر ۴۲: | ||
متن کامل خاطره | متن کامل خاطره | ||
− | شهید علی یک شب خوابی دیده بود که برای ما تعریف کرد و می گفت : در خواب دیدم در جبهه در حال عملیات هستیم و بر دشمن یورش آوردیم و در جمع ما حضرت ابا عبد ا...الحسین (ع) حضور دارند ومن یک مقدار دلهره و ترس داشتم و با نگرانی به طرف دشمن می رفتم اما در همین موقع امام حسین (ع) به طرف من آمدند و فرمودند : نترسید و حمله کنید من همراه شما هستم وسپس خطاب به من فرمودند : شما به زودی صاحب یک فرزند پسر خواهید شد که بر روی بدنش یک خال وجود دارد که آن خال اثر انگشت من می باشد و شما اسم این پسر را حسین بگذارید و از خواب بیدار شدم و او گفت : چون در خواب حضرت امام حسین (ع) را دیدم من حتماً شهید می شوم وبچه ها را به شما می سپارم . البته وقتی این خواب خود را برایم تعریف کرد هنوز خبری از بچه دار شدن من نبود و حتی شهید سؤال کرد که شما بچه دارید و من گفتم : خیر ولی او اصرار کرد که شما بچه دارید و پس از مدتی من بچه دار شدم و موقعی که بچه به دنیا آمد من اول از خال بچه سؤال کردم گفتند : یک خال بر روی پای راست بچه مثل یک اثر انگشت وجود دارد. و من فوراً به یاد تعبیر خواب شهید افتادم و الان هم خال وجود دارد و اسم پسرم حسین می باشد . | + | شهید علی یک شب خوابی دیده بود که برای ما تعریف کرد و می گفت : در خواب دیدم در جبهه در حال عملیات هستیم و بر دشمن یورش آوردیم و در جمع ما حضرت ابا عبد ا...الحسین (ع) حضور دارند ومن یک مقدار دلهره و ترس داشتم و با نگرانی به طرف دشمن می رفتم اما در همین موقع امام حسین (ع) به طرف من آمدند و فرمودند : نترسید و حمله کنید من همراه شما هستم وسپس خطاب به من فرمودند : شما به زودی صاحب یک فرزند پسر خواهید شد که بر روی بدنش یک خال وجود دارد که آن خال اثر انگشت من می باشد و شما اسم این پسر را حسین بگذارید و از خواب بیدار شدم و او گفت : چون در خواب حضرت امام حسین (ع) را دیدم من حتماً شهید می شوم وبچه ها را به شما می سپارم . البته وقتی این خواب خود را برایم تعریف کرد هنوز خبری از بچه دار شدن من نبود و حتی شهید سؤال کرد که شما بچه دارید و من گفتم : خیر ولی او اصرار کرد که شما بچه دارید و پس از مدتی من بچه دار شدم و موقعی که بچه به دنیا آمد من اول از خال بچه سؤال کردم گفتند : یک خال بر روی پای راست بچه مثل یک اثر انگشت وجود دارد. و من فوراً به یاد تعبیر خواب شهید افتادم و الان هم خال وجود دارد و اسم پسرم حسین می باشد.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=14455 سایت یاران رضا]</ref> |
− | + | ==پانویس== | |
+ | |||
+ | <references /> |
نسخهٔ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۱۲
علی عبدالهی | |
---|---|
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | بجنورد |
شهادت | ۱۳۶۶/۱۱/۲۲ |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خانواده | نام پدرعیدمحمد |
خاطرات لحظه و نحوه شهادت موضوع لحظه و نحوه شهادت راوی حسین جهانی متن کامل خاطره
در خط مقدم مشغول تیراندازی به طرف دشمن بودیم که علی از جایش بلند شد و شروع به تیراندازی می کرد. هر چه اصرار کردم داخل سنگر رفته و یا نشسته تیراندازی کند. توجهی به صحبتهای من نکرد و با تمام توان به مبارزه با دشمن مشغول بودند. در همین هنگام ناگهان تیر مستقیم به ایشان اصابت کرد. با دیدن این صحنه فوراً او را به پشتم انداختم و داخل سنگر بردم که در سنگر به شهادت رسید. خواب و رویای شهید موضوع خواب و روياي شهيد راوی مریم قربانی متن کامل خاطره
شهید علی یک شب خوابی دیده بود که برای ما تعریف کرد و می گفت : در خواب دیدم در جبهه در حال عملیات هستیم و بر دشمن یورش آوردیم و در جمع ما حضرت ابا عبد ا...الحسین (ع) حضور دارند ومن یک مقدار دلهره و ترس داشتم و با نگرانی به طرف دشمن می رفتم اما در همین موقع امام حسین (ع) به طرف من آمدند و فرمودند : نترسید و حمله کنید من همراه شما هستم وسپس خطاب به من فرمودند : شما به زودی صاحب یک فرزند پسر خواهید شد که بر روی بدنش یک خال وجود دارد که آن خال اثر انگشت من می باشد و شما اسم این پسر را حسین بگذارید و از خواب بیدار شدم و او گفت : چون در خواب حضرت امام حسین (ع) را دیدم من حتماً شهید می شوم وبچه ها را به شما می سپارم . البته وقتی این خواب خود را برایم تعریف کرد هنوز خبری از بچه دار شدن من نبود و حتی شهید سؤال کرد که شما بچه دارید و من گفتم : خیر ولی او اصرار کرد که شما بچه دارید و پس از مدتی من بچه دار شدم و موقعی که بچه به دنیا آمد من اول از خال بچه سؤال کردم گفتند : یک خال بر روی پای راست بچه مثل یک اثر انگشت وجود دارد. و من فوراً به یاد تعبیر خواب شهید افتادم و الان هم خال وجود دارد و اسم پسرم حسین می باشد.[۱]