شهید غلام علی علی زاده: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
کد شهید:    6408470    تاریخ تولد :    
+
کد شهید:    6408470     
نام :    غلامعلی‌   محل تولد :    تایباد
+
    
نام خانوادگی :    علیزاده‌    تاریخ شهادت :    1364/11/21
+
نام :    غلامعلی‌     
نام پدر :    اسماعیل‌    مکان شهادت :    
+
  
تحصیلات :    نامشخص   منطقه شهادت :     
+
نام خانوادگی :    علیزاده‌
شغل :        یگان خدمتی :     
+
 
 +
نام پدر :   اسماعیل‌
 +
 
 +
محل تولد :    تایباد
 +
 
 +
تاریخ شهادت :   1364/11/21    
 +
 
 +
تحصیلات :    نامشخص 
 +
   
 
گروه مربوط :    گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
 
گروه مربوط :    گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
نوع عضویت :    سایر شهدا    مسئولیت :    رزمنده‌
+
 
گلزار :   
+
نوع عضویت :    سایر شهدا     
خاطرات
+
 
 +
مسئولیت :    رزمنده‌
 +
 
 +
   
 +
==خاطرات==
 
عشق به ائمه اطهار
 
عشق به ائمه اطهار
موضوع    عشق به ائمه اطهار
+
 
 
راوی    مریم صالحی
 
راوی    مریم صالحی
متن کامل خاطره
 
  
آخرین باری بود که با هم به مشهد مقدّس رفته بودیم و آخرین سفر زیارتی بود که با ایشان داشتیم. وقتی برای زیارت مرقد مطهر وارد حرم شدیم بر لبانش خنده و بر چشمانش گریه بود گویی بهترین دوست خود را می دید و از من فراموش کرده بود. وارد حرم شدیم و روانه ضریح مطهر شدیم. حرم خیلی خلوت بود و من بعد از خواندن نماز بیرون آمدم. ولی ایشان را ندیدم و برگشتم و ضریح را دیدم و متوجه راز و نیاز او با امامش شدم غرق عبادت بود وحدود نیم ساعت بود که سر از سجده بر نمی داشت . وقتی بلند شد دیدم دستها را به طرف معبود خود دراز کرد و گریه کنان چیزهایی را از خدا می خواست. بعد از دعا به طرف ضریح رفت و گریه می کرد که ناگهان از هوش رفت و افتاد . بعد خدّام او را بیرون آوردند بعد از اینکه به هوش آمد با هم به کنار پنجره رفتیم دوباره پنجره ها را محکم گرفت و گفت : امام رضا شهادت را نصیبم کن و دوباره شروع به گریه کرد. با من هیچ صحبتی نکرد تا از حرم بیرون آمدیم هرچه از او پرسیدم او چیزی نگفت و نمی دانست که من نظاره گر رفتار او هستم. او اتفاقاً همین که به محل سکونتمان روستای قلعه نو رفتیم او به جبهه رفت و ضمن خداحافظی از تمام فامیلها به جبهه اعزام گشت. و این آخرین باری بود که او را دیدم زیرا بعد از 6 هفته خبر مفقود شدنش را شنیدم.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=15130 سایت یاران رضا]</ref>
+
 
 +
آخرین باری بود که با هم به مشهد مقدّس رفته بودیم و آخرین سفر زیارتی بود که با ایشان داشتیم. وقتی برای زیارت مرقد مطهر وارد حرم شدیم بر لبانش خنده و بر چشمانش گریه بود گویی بهترین دوست خود را می دید و از من فراموش کرده بود. وارد حرم شدیم و روانه ضریح مطهر شدیم. حرم خیلی خلوت بود و من بعد از خواندن نماز بیرون آمدم. ولی ایشان را ندیدم و برگشتم و ضریح را دیدم و متوجه راز و نیاز او با امامش شدم غرق عبادت بود وحدود نیم ساعت بود که سر از سجده بر نمی داشت . وقتی بلند شد دیدم دستها را به طرف معبود خود دراز کرد و گریه کنان چیزهایی را از خدا می خواست. بعد از دعا به طرف ضریح رفت و گریه می کرد که ناگهان از هوش رفت و افتاد . بعد خدّام او را بیرون آوردند بعد از اینکه به هوش آمد با هم به کنار پنجره رفتیم دوباره پنجره ها را محکم گرفت و گفت : امام رضا شهادت را نصیبم کن و دوباره شروع به گریه کرد. با من هیچ صحبتی نکرد تا از حرم بیرون آمدیم هرچه از او پرسیدم او چیزی نگفت و نمی دانست که من نظاره گر رفتار او هستم. او اتفاقاً همین که به محل سکونتمان روستای قلعه نو رفتیم او به جبهه رفت و ضمن خداحافظی از تمام فامیلها به جبهه اعزام گشت. و این آخرین باری بود که او را دیدم زیرا بعد از 6 هفته خبر مفقود شدنش را شنیدم.
 +
 
 +
<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=15130 سایت یاران رضا]</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />

نسخهٔ ‏۲۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۳۳

کد شهید: 6408470

نام : غلامعلی‌

نام خانوادگی : علیزاده‌

نام پدر : اسماعیل‌

محل تولد : تایباد

تاریخ شهادت : 1364/11/21

تحصیلات : نامشخص

گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است.

نوع عضویت : سایر شهدا

مسئولیت : رزمنده‌


خاطرات

عشق به ائمه اطهار

راوی مریم صالحی


آخرین باری بود که با هم به مشهد مقدّس رفته بودیم و آخرین سفر زیارتی بود که با ایشان داشتیم. وقتی برای زیارت مرقد مطهر وارد حرم شدیم بر لبانش خنده و بر چشمانش گریه بود گویی بهترین دوست خود را می دید و از من فراموش کرده بود. وارد حرم شدیم و روانه ضریح مطهر شدیم. حرم خیلی خلوت بود و من بعد از خواندن نماز بیرون آمدم. ولی ایشان را ندیدم و برگشتم و ضریح را دیدم و متوجه راز و نیاز او با امامش شدم غرق عبادت بود وحدود نیم ساعت بود که سر از سجده بر نمی داشت . وقتی بلند شد دیدم دستها را به طرف معبود خود دراز کرد و گریه کنان چیزهایی را از خدا می خواست. بعد از دعا به طرف ضریح رفت و گریه می کرد که ناگهان از هوش رفت و افتاد . بعد خدّام او را بیرون آوردند بعد از اینکه به هوش آمد با هم به کنار پنجره رفتیم دوباره پنجره ها را محکم گرفت و گفت : امام رضا شهادت را نصیبم کن و دوباره شروع به گریه کرد. با من هیچ صحبتی نکرد تا از حرم بیرون آمدیم هرچه از او پرسیدم او چیزی نگفت و نمی دانست که من نظاره گر رفتار او هستم. او اتفاقاً همین که به محل سکونتمان روستای قلعه نو رفتیم او به جبهه رفت و ضمن خداحافظی از تمام فامیلها به جبهه اعزام گشت. و این آخرین باری بود که او را دیدم زیرا بعد از 6 هفته خبر مفقود شدنش را شنیدم.

[۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده‌ها