شهیدحسن سعیدی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
سطر ۴۰: سطر ۴۰:
 
نوع عضویت :    سایر شهدا    مسئولیت :    سایر
 
نوع عضویت :    سایر شهدا    مسئولیت :    سایر
 
گلزار :     
 
گلزار :     
خاطرات:
+
==خاطرات==
 
پس از شهادت فرزندم حسین درحال ساخت منزلی بودیم من هر از گاهی با خود می گفتم که اگر فرزندم حسین شهید نمی شد الان کمک می کرد و خیلی کار بیشتر پیشرفت می کرد چون ایشان آنقدر زحمتکش و مهربان بودند که بودند که من بیشتر احساس نبود ایشان را می کردم . تا اینکه شبی خواب دیدم که شهید تشریف آوردند و خودشان به تنهایی همه کارها را انجام دادند که بدین ترتیب می خواستند بر اساس قاعده (شهیدان زنده اند الله اکبر ) بگویید و به من گفتند من زنده ام و همیشه حاضر و ناظر بر اعمال و رفتار شما و من همیشه به شما کمک می کنم ولی شما احساس نمی کنید که از خواب بیدار شدم.
 
پس از شهادت فرزندم حسین درحال ساخت منزلی بودیم من هر از گاهی با خود می گفتم که اگر فرزندم حسین شهید نمی شد الان کمک می کرد و خیلی کار بیشتر پیشرفت می کرد چون ایشان آنقدر زحمتکش و مهربان بودند که بودند که من بیشتر احساس نبود ایشان را می کردم . تا اینکه شبی خواب دیدم که شهید تشریف آوردند و خودشان به تنهایی همه کارها را انجام دادند که بدین ترتیب می خواستند بر اساس قاعده (شهیدان زنده اند الله اکبر ) بگویید و به من گفتند من زنده ام و همیشه حاضر و ناظر بر اعمال و رفتار شما و من همیشه به شما کمک می کنم ولی شما احساس نمی کنید که از خواب بیدار شدم.
  
 
فرزند شهیدم حسن به همراه چند سرباز دیگرعقب ماشین سوار بودند و برای انجام عملیاتی می رفتند. چون آن سربازها با یکدیگر شوخی می کردند، شهید گفت : من از این شوخی های شما خوشم نمی آید می خواهم به جلو بروم. به محض اینکه فرزندم حسن به جلو ماشین می رود و می نشیند دربین راه ماشین تصادف می کند که ایشان خونریزی مغزی می کند و پس از چند روز بستری بودن در بیمارستان به فیض عظیم و والای شهادت نائل می گردد.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=11562 سایت یاران رضا]</ref>   
 
فرزند شهیدم حسن به همراه چند سرباز دیگرعقب ماشین سوار بودند و برای انجام عملیاتی می رفتند. چون آن سربازها با یکدیگر شوخی می کردند، شهید گفت : من از این شوخی های شما خوشم نمی آید می خواهم به جلو بروم. به محض اینکه فرزندم حسن به جلو ماشین می رود و می نشیند دربین راه ماشین تصادف می کند که ایشان خونریزی مغزی می کند و پس از چند روز بستری بودن در بیمارستان به فیض عظیم و والای شهادت نائل می گردد.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=11562 سایت یاران رضا]</ref>   
 
==پانویس==
 
<references />
 
 
==نگارخانه تصاویر==
 
==نگارخانه تصاویر==
 
<gallery>
 
<gallery>

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۷

حسن سعیدی
شهیدحسن سعیدی.jpg
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد تاکستان، روستای نیکوئیه 1 مهر 1344/07/01
شهادت عراق، منطقه حاج عمران 1366/09/01/
محل دفن گلزار شهداى قزوین
سمت‌ها سرباز
تحصیلات پنجم ابتدائی


کد شهید: 7100419 تاریخ تولد : نام : حسن‌ محل تولد : تربت ‌حیدریه نام خانوادگی : سعیدی‌ تاریخ شهادت : 1371/05/05 نام پدر : علی‌ مکان شهادت : ج‌اهواز

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : سایر گلزار :

خاطرات

پس از شهادت فرزندم حسین درحال ساخت منزلی بودیم من هر از گاهی با خود می گفتم که اگر فرزندم حسین شهید نمی شد الان کمک می کرد و خیلی کار بیشتر پیشرفت می کرد چون ایشان آنقدر زحمتکش و مهربان بودند که بودند که من بیشتر احساس نبود ایشان را می کردم . تا اینکه شبی خواب دیدم که شهید تشریف آوردند و خودشان به تنهایی همه کارها را انجام دادند که بدین ترتیب می خواستند بر اساس قاعده (شهیدان زنده اند الله اکبر ) بگویید و به من گفتند من زنده ام و همیشه حاضر و ناظر بر اعمال و رفتار شما و من همیشه به شما کمک می کنم ولی شما احساس نمی کنید که از خواب بیدار شدم.

فرزند شهیدم حسن به همراه چند سرباز دیگرعقب ماشین سوار بودند و برای انجام عملیاتی می رفتند. چون آن سربازها با یکدیگر شوخی می کردند، شهید گفت : من از این شوخی های شما خوشم نمی آید می خواهم به جلو بروم. به محض اینکه فرزندم حسن به جلو ماشین می رود و می نشیند دربین راه ماشین تصادف می کند که ایشان خونریزی مغزی می کند و پس از چند روز بستری بودن در بیمارستان به فیض عظیم و والای شهادت نائل می گردد.[۱]

نگارخانه تصاویر

پانویس

  1. سایت یاران رضا