شهید علی فدایی اسلام: تفاوت بین نسخهها
Barkhordari (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۲۴: | سطر ۲۴: | ||
مگر نه اين است که ميگوئيم ظهر عاشورا پس از آن که امام حسين تمامي ياران را از دست داد، به ميدان آمد و ندا داد:« هل من ناصر ينصرني؟» اينک در اين زمان ما هم به حسين زمان جواب ميدهيم، لبيک يا خميني! | مگر نه اين است که ميگوئيم ظهر عاشورا پس از آن که امام حسين تمامي ياران را از دست داد، به ميدان آمد و ندا داد:« هل من ناصر ينصرني؟» اينک در اين زمان ما هم به حسين زمان جواب ميدهيم، لبيک يا خميني! | ||
پدرم و مادرم! تمامي رنجها و سختيهايي را که براي بزرگ کردن من تحمل کردهايد چگونه ميتوانم جبران نمايم و يا تشکر کنم. خودتان ميدانيد که از اين کار عاجزم. تنها کاري که ميتوانم بکنم اين است که از خدا طلب سلامت و عافيت براي همه و به خصوص شما نمايم. | پدرم و مادرم! تمامي رنجها و سختيهايي را که براي بزرگ کردن من تحمل کردهايد چگونه ميتوانم جبران نمايم و يا تشکر کنم. خودتان ميدانيد که از اين کار عاجزم. تنها کاري که ميتوانم بکنم اين است که از خدا طلب سلامت و عافيت براي همه و به خصوص شما نمايم. | ||
− | زماني که چند روزي در تهران بودم و زياد پيش شما نميآمدم فقط به اين خاطر بود که از من دل بکنيد. | + | زماني که چند روزي در تهران بودم و زياد پيش شما نميآمدم فقط به اين خاطر بود که از من دل بکنيد.<ref>[http://www.3000shahid.ir/martyr/bio/1634 پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان سمنان]</ref> |
==نگارخانه تصاویر== | ==نگارخانه تصاویر== | ||
<gallery> | <gallery> | ||
Image:400_ali-fadayieslam-se-personeli (1).jpg | Image:400_ali-fadayieslam-se-personeli (1).jpg | ||
− | |||
</gallery> | </gallery> | ||
− | + | ==پانویس== | |
− | + | <references /> | |
− | + | ||
== ردهها == | == ردهها == | ||
{{ترتیبپیشفرض:علی_فدایی_اسلام}} | {{ترتیبپیشفرض:علی_فدایی_اسلام}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۹
علی فدایی اسلام فرزند : ابواقاسم متولد : 1338/01/15 در سمنان تحصیلات : زیر دیپلم تاهل : مجرد یگان: سپاه سمنان -تیپ7ولیعصر(عج) مدت حضور : 6ماه و22روز مسئولیت : رزمنده نوع عضویت : بسیج نوع شغل : راننده تاریخ شهادت : 1361/02/19 محل شهادت : شلمچه عملیات : بیت المقدس محل دفن : سمنان امام زاده یحیی
محتویات
وصیت نامه
انّا للّه و انّا اليه راجعون: همه از خدائيم و به سوي او باز ميگرديم. چون قرار است به سوي او بازگرديم پس چرا خود به استقبال او نرويم و سويش نشتابيم. مرگ حق است و هيچ کس را ياراي گريز از آن نيست. پس چرا مرگ سرخ را رها کرده و به قول امام چون پيرزن در بستر بيماري جان دهيم. بر روي سنگ قبرم هرگز کلمه ناکام را ننويسيد؛ چرا که من کامي بهتر از اين نميبينم که در راه هدفم کشته شوم و به معبودم برسم. من خودآگاهانه و با اختيار چنين راهي را انتخاب کردم و به سوي مقصدم ميروم. انتخاب چنين راهي را خود به تنهايي نيافتم، بلکه او به من آموخت رسم و آئين زندگي کردن را. مگر نه اين است که ميگوئيم ظهر عاشورا پس از آن که امام حسين تمامي ياران را از دست داد، به ميدان آمد و ندا داد:« هل من ناصر ينصرني؟» اينک در اين زمان ما هم به حسين زمان جواب ميدهيم، لبيک يا خميني! پدرم و مادرم! تمامي رنجها و سختيهايي را که براي بزرگ کردن من تحمل کردهايد چگونه ميتوانم جبران نمايم و يا تشکر کنم. خودتان ميدانيد که از اين کار عاجزم. تنها کاري که ميتوانم بکنم اين است که از خدا طلب سلامت و عافيت براي همه و به خصوص شما نمايم. زماني که چند روزي در تهران بودم و زياد پيش شما نميآمدم فقط به اين خاطر بود که از من دل بکنيد.[۱]