شهید مرتضی واعظی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۲۲: | سطر ۲۲: | ||
گلزار : | گلزار : | ||
− | |||
− | |||
− | |||
سطر ۳۴: | سطر ۳۱: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> | ||
+ | ==نگارخانه تصاویر== | ||
+ | <gallery> | ||
+ | Image:مرتضی واعظی.jpg | ||
+ | </gallery> | ||
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض: مرتضی_واعظی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان اصفهان]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان اصفهان]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۳ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۵۳
نام : واعظی / مرتضی
نام پدر : صادق
تاریخ تولد : ۰۰-۰۰-۰۰
محل تولد : اصفهان
تاریخ شهادت : ۰۰-۰۰-۰۰
محل شهادت : تبریز
شهرستان : اصفهان
یگان :
مسئولیت :
تحصیلات :
محل تحصیل :
گلزار :
محتویات
زندگی نامه
زندگینامه از زبان دوست شهید : مختصری از خاطرات برادر و همکلاسی شهیدم آقای مرتضی واعظی را برایتان شرح می دهم من از کلاس چهارم ابتدایی تا چهارم متوسطه با برادر شهیدم همکلاسی بودیم ایشان در تمام دوران تحصیل از شاگردان ممتاز بودند و من بیشتر اوقات با او به مطالعه می پرداختم و من بیشتر روزها در منزل ایشان که در نزدیکی منزل ما بود می رفتم. برادر شهیدم اغلب روزها که از آموزشگاه تعطیل می شدند بلافاصله به پای منبرهای روحانیون مذهبی در شهر هم می رفتند و ایشان همیشه به ما توصیه می کردند این روحانیون هستند که ما را ارشاد می کنند و سعی کنید که هیچ گاه از یاد خداوند بیرون نروید و موجب گناه نشوید در ضمن ایشان از خانواده مذهبی بود و پدر ایشان هم یک روحانی بود و دائما به ما می گفتند که مواظب باشید که یک بار هم دروغ نگویید چون دروغ گفتن انسان را از یاد خداوند بیرون می برد و برادر شهیدمان بعد از پانزده خرداد سال 1342 که امام خمینی علیه رژیم سفاک پهلوی قیام کردند به تمام رفقای خود که به آنها اطمینان کامل داشت آنان را علیه رژیم شاه تحریک می کرد و ما را به مبارزه علیه رژیم دعوت می کرد و گاهی اوقات هم اعلامیه هایی که از امام امت خمینی بت شکن بدست می آورد برای بچه ها می خواند. آقای مرتضی واعظی با اطلاعاتی که خود و از پدر خود بدست آورده بود همیشه مصدق را می کوبید و می گفت که مصدق یک فرد ملی گرا بود که فقط به فکر ریاست بود نه به فکر دین و مذهب و ایشان می گفتند که فداییان اسلام خدمت شایانی به جامعه اسلامی می کردند و اغلب سران دولت طاغوت را آنها ترور کردند و مصدق هم که مردی ملی گرا بود به فداییان اسلام به صحبت نشستند و فداییان اسلام که هم از او قول گرفتند که اگر شما به حمایت روحانیون پیروز شدید باید صددرصد حکومت اسلامی برقرار شود و ایشان قبول کردند و به آنها قول شرف داده بود و از زمانیکه مصدق به پیروزی رسید نه تنها به قول خود وفا نکرد بلکه روحانیت را پس زد و بلافاصله هم شکست خورد و بعد از پیروزی خود که تمام فداییان اسلام برای او شناخته شده بودند آنها را گرفت و به زندان انداخت . برادر شهیدم آقای مرتضی واعظی راه خود را از همان اول خوب شناخته بود و به ما می گفت بچه ها مواظب باشید هیچ گاه به خود اجازه آنرا ندهید که به روحانیت اهانت کنید بلکه با تمام قدرت از آنها حمایت و پشتیبانی کنید و تا زمانیکه روحانیت وجود دارد اسلام شکست ناپذیر است و روحانیت اصیل ما هیچ گاه با طاغوت سازش نخواهد کرد بلکه در تمام اوقات علیه طاغوت زمان مبارزه خواهند کرد. ایشان بیشتر اوقات درباره اجزایی که در ایران وجود داشت و دارد مانند حزب توده و حزب کمونیست و فداییان خلق با ما صحبت می کرد و احزاب را برای ما تشریح می کرد و آنها را صددرصد رد می کرد و می گفت آنها اصلا خدا را قبول ندارند چه برسد به اینکه برای خلق محروم کمک بکنند آنها فاسد هستند و می گفت ما باید مواظب باشیم و کارهای آنها را در نظر بگیریم که این احزاب فاسد به ما از پشت خنجر نزنند و ما را دائما علیه آنها به مبارزه می طلبید و به جرأت می توانم بگویم که ایشان از افراد شایسته ای بودند که در جوی که حاکم بر آنروز بود خیلی کم نظیر بودند از خاصیت برادر شهیدم آقای مرتضی واعظی که خداوند ایشان را با شهدای کربلا محشور بدارد خوشرویی و خوش اخلاقی آن بود و بیشتر اوقات که ایشان با بچه ها صحبت می کردند دائما می خندیدند و در آخر من ترک تحصیل نمودم و ایشان به تحصیل ادامه دادند تا به دانشگاه رفتند و دائما هم با رژیم در مبارزه بودند و بالاخره ایشان که از طرف رژیم در تعقیب بودند که در یک مبارزه مسلحانه در تبریز با چند تن از دوستان خود به درجه رفیع شهادت نائل آمدند .[۱]